درس‌های انقلاب‌های رنگی برای روسیه در جریان اعتراض به انتخابات این کشور


درس‌های انقلاب‌های رنگی برای روسیه در جریان اعتراض به انتخابات این کشور

 
دوشنبه 12 دی 1390
 
 
 

پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمانی روسیه در روز چهارم دسامبر که براساس آن حزب روسیه واحد به رهبری ولادیمیر پوتین پیروز اصلی اعلام شد، تظاهرات ضددولتی در این کشور آغاز گردید. در همین حال، بوریس نمتسوف، از رهبران گروه‌های مخالف دولت روسیه، با اعلام بی‌اعتمادی هم‌قطاران خود نسبت به پوتین، از آنان خواست ماه آینده بار دیگر در چنین تجمعی گرد هم آیند.

این اعتراضات با روبان سفید تظاهرکنندگان، بار دیگر خاطره انقلاب‌های رنگی را در منطقه ناپایدار قفقاز و شرق اروپا در ذهن جامعه جهانی زنده کرد.


پوتین و مقامات دولتی روسیه با محکوم کردن غرب در دست داشتن در ناآرمی‌های بعد از انتخابات، اقدامات آمریکا تحت عناوینی همچون جامعه باز و اشاعه دموکراسی یا صندوق حمایت از آزادی در منطقه را دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه و همچنین روسیه دانست.


در این میان، آنچه برای مقامات دولتی روسیه در تحلیل شرایط اهمیت دارد، بررسی تطبیقی ناآرامی‌های ضددولتی روسیه با انقلاب‌های رنگی گرجستان، اوکراین، و صربستان است.


به‌واسطه جریان‌شناسی انقلاب‌های رنگی با ناآرامی‌های بعد از انتخابات روسیه و ساختارشناسی داخلی قدرت در این کشور، نکات چندی حائز اهمیت است که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:


مهم‌ترین پیش‌شرط شکل‌گیری انقلاب‌های رنگی، دودستگی یا چنددستگی نخبگان ابزاری در یک کشور است؛ امری که مصداق آن را در انقلاب نارنجی اوکراین در سال 2004 به‌وضوح می‌توان دید. شکاف میان نخبگان می‌تواند اقتصادی، سیاسی، و یا ایدئولوژیک باشد. در این دسته موضوعات، نخبگان اصلاح‌طلب که خواهان تجدیدنظر در وضع اقتصادی یا سیاسی کشور هستند، در مقابل محافظه‌کارانی که قائل به حفظ وضع موجود می‌باشند قرار می‌گیرند.


چنین پیش‌شرطی در صحنه سیاسی روسیه و در میان نخبگان این کشور به چشم می‌خورد؛ به نحوی که معترضان طیف‌های متفاوتی را شامل می‌شوند. گروهی از معترضان افرادی هستند که بر سیاست‌های اقتصادی دولت اعتراض دارند؛ آنها بر این باورند با اینکه درآمد نفتی و گازی روسیه طی چهار سال گذشته افزایش پیدا کرده است، وضعیت اقتصادی این کشور (آمار بیکاری، میزان تورم موجود و همچنین بحث فرار سرمایه که در یک سال‌ونیم گذشته نزدیک به شصت میلیارد دلار از روسیه خارج شده است) نسبت به چهار سال قبل بدتر شده است.
 
 


طیف دوم گروه‌هایی هستند که به‌دنبال اقتدار روسیه‌اند و در پی آنند که روسیه دوران شوروی احیا شود و بتواند به‌عنوان بازیگری قدرتمند در برابر غرب مطرح گردد. اعتراضاتی که این گروه دارند بیشتر متوجه سازش‌کاری‌هایی است که طی چهار سال گذشته، دولت مدودیف در مقابل آمریکا و متحدانش داشته است و همسویی با غرب را نمی‌پسندند و منتقد سیاست‌های چهار سال گذشته‌اند.


گروه سوم احزاب و جمعیت‌هایی مانند کاسپاروف، قهرمان سابق شطرنجند که خواهان دنبال کردن سیاست‌های یوروآتلانتیکی می‌باشند. آنها سیاست نزدیک شدن هرچه بیشتر به غرب را دنبال می‌کنند و معتقدند نوعی دیکتاتوری حزبی در روسیه امروز حاکم است و پوتین را به اقتدارگرایی متهم می‌کنند. نمتسوف، معاون نخست‌‌وزیر سابق روسیه، یا کاسیانف که نخست‌وزیر قبلی روسیه در طی سال‌های 2004 تا 2008 بوده، افراد مهم این طیف را تشکیل می‌دهند.


در این میان، باید توجه داشت معمولاً فتیله انقلاب‌های رنگی اغلب در اعتراض به انتخابات روشن می‌شود؛ چراکه گروه‌های معترض با اهداف ناسازگار به‌سهولت زیر پرچمی واحد جمع می‌شوند.


پیش‌شرط دوم در ثمردهی انقلاب‌های رنگی، از دست دادن اعتماد نخبگان به نظام موجود برای ایجاد اصلاحات سیاسی یا اقتصادی کشور می‌باشد. این امر زمینه‌ساز توسل نخبگان به عوامل خارجی برای تغییر ساختار نظام حاکم را به‌دنبال خواهد داشت؛ در چنین شرایطی است که فاکتورهای خارجی فرصت می‌یابند نسبت به طراحی انقلاب و حرکت‌های براندازانه اقدام نمایند. عملکرد این اصل در انقلاب رز گرجستان به‌خوبی بر این ادعا صحه می‌گذارد.


با توجه به افزایش طبقه متوسط متوقع در روسیه، و همچنین حاکمیت نظام اقتداگرا و فردمحور از دوره روسیه تزاری تا روسیه جدید بعد از فروپاشی، این احتمال وجود دارد که خواسته‌های رو به رشد این طبقه با سرکوب مواجه شود. در چنین شرایطی، مؤلفه‌های تأثیرگذار داخلی و خارجی بحران به‌طور متقابل یکدیگر را قوام خواهند بخشید، همان‌گونه که در انقلاب‌های رنگی گرجستان، اوکراین و صربستان نیز حادث گردید.