فرهنگ استراتژیک در رویارویی ایران با ایالات متحده و اسرائیل


 
 
می‌دانیم اسرائیل به عنوان یک عامل روانی، همواره تلاش کرده جمهوری اسلامی را یک تهدید قلمداد نموده و آن را تحت فشار گذارد. علاوه بر این، اسرائیل از این عامل برای تقویت انسجام درونی خود و سازمان دادن به سیاست داخلی‌اش نیز بهره می‌گیرد. به همین ترتیب، از این طریق تلاش می‌کند افکار عمومی منطقه را منحرف کند و به جای خود که تهدیدی ذاتی دست کم برای جهان عرب به شمار می‌آید، جمهوری اسلامی را جایگزین نماید. یقیناً ادعای اینکه جمهوری اسلامی سرگرم تولید جنگ‌افزارهای کشتارجمعی است، خطرناک و تهدیدی جدی می‌تواند تلقی شود که اگر اسرائیل موفق شود آن را به جهان عرب القاء و تحمیل نماید، موقعیت امنیتی خود را ارتقا داده است. بنابراین، جدای از هر دلیل واقعی دیگری که دولت اسرائیل چرا این موضوع را دامن می‌زند و هدف عمده‌اش از این کار چیست، یک مبنای مهم آن می‌تواند «ترس شدید» از افزایش ضریب ناامنی منطقه‌ای‌اش باشد.

حدود دو هفته پیش، من در مطلبی اعلام کردم که تهدیدهای نتانیاهو علیه جمهوری اسلامی از حد گذشته و بسیار خطرناک و فراتر از یک دعوای تبلیغاتی است. مقام رهبری در خطبه‌های اخیر نماز جمعه‌اش هم این موضوع را مورد توجه قرار داد و پاسخ نسبتاً مهمی به این تهدیدها داد. در آن مطلب، من این مسئله را پیش کشیدم که «آیا اوباما به پیام رهبر جمهوری اسلامی در مهار اسرائیل گوش می‌دهد؟». برخلاف معمول که بسیاری به ناآگاهی یا محض تبلیغات، دولت ایالات متحده را تحت تأثیر اسرائیل می‌دانند، فرض من این است که اسرائیل عامل مهم تنظیم سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده است و چنانچه ایالات متحده از آن حمایت نکند، احتمالاً به سرعت نابود خواهد شد. تقریباً به فاصله کمی، اوباما در اولین مصاحبه مطبوعاتی که داشت، این موضوع را مورد توجه قرار داد و اشاره کرد که اسرائیل در حال حاضر برنامه‌ای برای حمله به ایران ندارد. به همین ترتیب، چند مقام اسرائیلی هم موضع مشابهی را برای تل‌آویو اختیار کردند. منظور از آن موضوع این نبود که جمهوری اسلامی با ایالات متحده و اسرائیل سر خصومت و مخالفت ندارد. نه! بر عکس! این دو طرف قضیه، سال‌هاست که نشان داده‌اند که سر سازگاری با هم ندارد و علت آن هم وجود نظام‌های ارزشی و ایدئولوژیک تقریباً متضاد است.

آنچه باعث نگارش آن مقاله شد، نشان دادن اهمیت این موضوع بود که دشمنان بزرگ و مهم حتی در روزگاران کهن هم از یک فرهنگ استراتژیک بهره می‌بردند و به اصول آن احترام می‌گذاشتند؛ زیرا منظور از دشمنی، نشان دادن حد معقولی از خصومت بود، نه خوی وحشیانه و غیرمتمدنانه برای نابودی منابع تمدنی و بشری. می‌دانیم که ایالات متحده و شوروی در دوره کندی به حداکثر دشمنی ایدئولوژیک رسیدند، ولی سرانجام رهبران دو کشور حد این خصومت را نگاه داشتند و عقلانی کردند. شاید دلیل عمده آن این بود که آن حد افراطی از خصومت «سازنده» نبود و می‌توانست به دوئلی بدل شود که کل جهان را در کام مرگ کشد. این در حالی است که ما هم در جهان اسلام به علائق «ضدکمونیسم» پایبندیم و با مسیحیان در این زمینه اشتراک عقیده داریم.
 

من بر آنم که اسرائیل تلاش می‌کرد آن فرهنگ استراتژیک را نادیده انگارد و از مرز کار درگذرد. چنان کاری، جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار می‌داد که با قدرت تمام پاسخ دهد و این به دو کشور هم ختم نمی‌شد و می‌توانست کل منطقه را به جبهه‌های جنگ بدل نماید. در این صورت، اگر یک وجدان بیدار برتر و یک نظام عقلانی قوی‌تر نمی‌توانست آن را کنترل کند، شاید لزوماً دستاوردهای بشری در خاورمیانه بر باد می‌رفت. گفتن این جملات و داشتن چنین برآوردی از آن تهدیدها، شاید «اغراق‌آمیز» تلقی شود، ولی من مایلم این اغراق «سنجیده» را به کار برم تا به موقع تذکری برای آن باشد که این مرزها را نباید فرو ریخت در واکنشی بسیار متفاوت از پیش، ظرف دو روز گذشته، وزیر دفاع اسرائیل و سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده در اظهاراتی پیشرفت ادعایی جمهوری اسلامی را در حوزه توانایی‌های هسته‌ای انکار کرده و آن را تلاشی نمادین، تبلیغاتی بزرگ‌نمایی شده دانسته‌اند.

مایلم متذکر شوم که ایران همواره قدرت بزرگ و مهم منطقه بوده و به دور از انصاف و منطق است که سهم شایسته آن در ترتیبات سیاسی و امنیتی منطقه‌ای نادیده گرفته شود. جمهوری اسلامی به‌رغم تمام دشمنی‌هایی که دولت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی روا داشته‌اند، عامل ناامنی منطقه‌ای نبوده و اکنون در یک موقعیت تکامل‌یافته‌تر، بیش از پیش به این فرهنگ استراتژیک پایبند است و خود را متعهد به حفظ ثبات و امنیت منطقه خلیج فارس و خاورمیانه می‌داند.

بیش از سه دهه است که غرب و اسرائیل با کمک عناصر مرتجع و محافظه‌کار عرب تلاش می‌کنند با جمهوری اسلامی مبارزه کنند و اکنون معلوم می‌شود که «بی‌ثمر» بوده است. در همین حال، آنها انواع دیگری از مبارزه را هم تجربه کرده‌اند و از آن جمله، «تحریم» و اعمال محدودیت‌های مختلف بوده است. حاصل همه این اقدامات، تحمیل «رنج» و «درد» شدید اقتصادی و علمی برای مردم ایران بوده و غرب «عاقل» می‌تواند آن را در واکنش‌های انتخاباتی مردم ایران به گزینش چهره‌هایی که «غرب‌ستیزتر» هستند ببیند. مایلم غرب «عاقل» دریابد که مردم ایران با این درد و رنج بیهوده از سوی غرب «مرفه» و «بی‌درد» بیزارتر می‌شوند. به نظرم سطوح منطقی و عالیقدر تصمیم‌گیرنده در جمهوری اسلامی اکنون شاید امیدوارند غرب «عاقل» این دشمنی‌های بیهوده را که در حقوق بین‌الملل مدرن و تکامل‌یافته تحت عنوان «منع درد و رنج بیهوده» عنوان‌بندی شده، کنار گذارد و عرصه رقابت را به حوزه‌های «مدنی‌تر» و «منطقی‌تر»ی مانند عرصه‌های اقتصادی و علمی کشاند و در این مسیر رقابت جدی و استراتژیک صورت گیرد.