تجربه عربی قدرت


تجربه عربی قدرت
 
 
سه‌شنبه 18 آذر 1393
 
 
 

اعراب در دوران معاصر، تجربه موفقیت‌آمیزی از قدرت به نمایش نگذاشته‌اند. علت‌ها فرهنگی است و در ارتباط مستقیمی با ذهنیت اعراب از قدرت سیاسی قرار می‌گیرد که به‌نحو آشکاری متأثر از ساخت ذهنی قبایلی و طایفه‌گری عرب است. با این حال، در شرایط کنونی و به‌خصوص پس از شکل‌گیری انقلاب‌هایی که از آن با نام «بیداری اسلامی» یا «بهار عربی» یاد شده است، تجربه قدرت در کشورهای متأثر از خیزش‌های مردمی متفاوت بوده است. در این میان می‌توان دستِ‌کم از سه تجربه قدرت نام برد:
1. تجربه قدرت در مصر؛
2. تجربه قدرت در تونس؛
3. تجربه قدرت در عراق، سوریه و لیبی.
واقعیت آن است که کشورهای درگیر بحران، پس از خیزش‌های مردمی هنوز بر آن سطح از ثبات لازم دست نیافته‌اند که بتوان آینده این کشورها را به‌روشنی در نظر گرفت. دنیای عرب، دستِ‌کم در بخش‌هایی از آن، همچنان در التهاب حرکت‌های انقلابی باقی مانده است و دورنمای روشنی هم وجود ندارد. در یک نگاه مقایسه‌ای می‌توان گفت تونس در بین کشورهای عرب، راه میانه‌روانه‌تری در پیش گرفته است. دو انتخابات مجلس ملی و ریاست‌جمهوری تونس در یک ماه اخیر، تا حدی نشان می‌دهد که تونس همچنان که در بهار عربی پیشگام بوده و خیزش‌های مردمی عربی از این کشور کوچک واقع در ساحل مدیترانه قاره آفریقا در سال 2001 میلادی آغاز شده است، این احتمال وجود دارد که تجربه دموکراتیک قدرت از این کشور آغاز و به سایر کشورها سرایت کند. البته باید به این واقعیت توجه داشت که شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تونس با سایر کشورهای عربی متفاوت است و همین تفاوت، امکان انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را تسهیل می‌کند. سایر کشورهای عربی از چنین شرایط مساعدی برخوردار نیستند. در تونس دو گرایش بر سر یک قدرت وارد رقابت شدند. این در حالی است که در سایر کشورها اینگونه نبوده و یا دستِ‌کم می‌توان گفت که مرزبندی‌ها بین گرایش‌های متفاوت آنقدر دقیق نبوده است که بتوان آنها را به‌درستی مورد ارزیابی و قضاوت منصفانه قرار داد. رقابت‌ها بر سر قدرت در تونس بین دو جریان فکری دموکرات و غیردموکرات بوده که در انتخابات ریاست‌جمهوری به نمایش درآمده است. در سایر کشورهای عرب در واقع رقابت‌ها بین اسلام‌گراها و سکولارها وجه غالب را یافته است. آنچه در عراق و سوریه در جریان است خیلی با مقوله دموکرات و غیردموکرات ارتباط نزدیکی برقرار نمی‌کند، بلکه بیشتر اسلام‌گراها و سکولارها را وارد چالش کرده است. سرخوردگی عمومی نسل جوان عرب از تجربه قدرت بعضاً ایدئولوژیک‌شده در قالب ناسیونالیستی عرب و ترکیب ناسیونالیسم و برداشت‌های ناقص سوسیالیستی، بازگشت به اسلام سیاسی‌شده را به‌عنوان راه‌حل در پیش گذاشته است؛ راه‌حلی که منطبق با شرایط تاریخی و ذهنی اعراب در دو شکل میانه‌رو و رادیکال، امکان بروز علنی و خارجی یافته است. عینی‌ترین نمونه میانه‌روی اعراب را در شرایط جدید می‌توان در تونس دید که سازوکارهای دموکراتیک جابه‌جایی قدرت را پذیرفته و به‌لحاظ ذهنی تا حدی هضم کرده است. انتخابات مجلس ملی و ریاست‌جمهوری تونس در واقع بین دو تفکر اسلام‌گرا و سکولار می‌توانست سازماندهی شود، ولی در عمل با کناره‌گیری جریان النهضه به رهبری راشد الغنوشی از نامزدی ریاست‌جمهوری، رقابت‌ها به طرفی هدایت شد که طرفداران نظام قدیم با خط‌مشی و گرایش غیردموکراتیک را رویاروی تحول‌خواهان با نگاه ملایم اسلامی و میانه‌رو قرار دارد.
دو نامزد ریاست‌جمهوری در واقع همین دو جریان فکری را نمایندگی کردند. آقای باجی قائد السبسی، نماینده جریان طرفدار قدرت در شکل نظام قدیم بود. وی در دوران حکومت حبیب بورقیبه، اولین رئیس‌جمهور تونس پس از پایان استعمار فرانسه، وزیر امور خارجه بود و بعداً چندین دوره ریاست مجلس ملی تونس را برعهده داشت. محمد منصف المرزوقی به جریان میانه‌رو اسلام‌گرایی تعلق دارد که خواهان تونسی دموکراتیک، مستقل و توسعه‌یافته و حرکت بر مدار ارزش‌های اسلامی است. به‌دلیل همین گرایش‌های فکری ـ سیاسی دو نامزد و پیشتاز از میان 27 نامزد شرکت‌کننده در دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری بود که احزاب سکولار در کنار السیسی قرار گرفتند و حزب النهضه که نامزدی معرفی نکرده بود، از المرزوقی حمایت کرد. پیروزی جریان سکولار در انتخابات ریاست‌جمهوری و پیروزی نسبی قبلی‌اش در پارلمان تونس و پذیرفتن بدون مشکل این پیروزی از سوی اسلام‌گراها، تجربه نوینی از قدرت و چگونگی جابه‌جایی دموکراتیک آن در جهان عرب به دست می‌دهد که در سایر کشورهای عرب درگیر بهار عربی، امکان علمیاتی شدن پیدا نکرده است. در مصر به‌عنوان محوری‌ترین کشور دنیای عرب که معمولاً تحولات داخلی آن به‌سرعت در سایر کشورها تأثیرگذار است، تجربه اسلامی قدرت به‌وسیله جریان اخوان‌المسلمین با شکست روبه‌رو شد و کودتای نظامی ژنرال السیسی آن را ناکام گذاشت. مصر در واقع از موضع سنتی تأثیرگذار خود فاصله گرفت و با آینده مبهم روبه‌رو شد. علت آن است که جریان اخلافی مسالمت‌جوی کودتای نظامی را غیرقانونی دانست و به‌تدریج به طرف رادیکال‌تر شدن تمایل یافت و اکنون جنگ قدرت بین جناح رادیکال‌شده اخوان‌المسلمین و ارتش تحت فرمان ژنرال‌ها در جریان است و معلوم نیست در آینده مصر را به کدام طرف خواهد کشاند. ظن غالب در این خصوص آن است که مصر به سادگی و به این زودی‌ها نمی‌تواند ثبات سیاسی و اجتماعی خود را به دست بیاورد و تا سال‌های طولانی محل رقابت و کشمکش قدرت ژنرال‌ها و اسلام‌گراها باقی می‌ماند. بازسازی قدرت دیکتاتوری در مصر هرچند ممکن است در لباس و پوشش اسلام هم باشد، از ثبات مصر در کوتاه‌مدت جلوگیری خواهد کرد و قدرت تأثیرگذاری مصر بر تحولات جهان عرب را به‌شدت تضعیف می‌نماید. درست به همین دلیل است که مصر از ایفای نقش رهبری سنتی‌اش در جهان عرب بازمانده است.
اما در سوریه، ‌عراق و لیبی تجربه عربی قدرت با دشواری‌های بیشتری روبه‌رو شده است. بدین معنا که شرایط خاص این کشورها تضادها را بر دو بستر خطرناک قومی ـ قبیله‌ای ـ طایفه‌ای از سویی، و مذهبی در قالب شیعه و سنی در عراق و سوریه از سوی دیگر به حرکت درآورده است. در لیبی رادیکال‌های ترکیب‌شده قبایلی با رادیکال‌های اسلامی نزدیک به سازمان القاعده، وحدت ملی و ثبات سیاسی و اجتماعی این کشور را هدف گرفته‌اند و از شکل‌‌گیری یک دولت وحدت‌گرای ملی جلوگیری کرده‌اند، و در عراق و سوریه با ظهور داعش و اعلام خلافت اسلامی به‌وسیله ابوبکر البغدادی، دو پیامد مهم منفی پیشِ روست. بدین معنا که اول زمینه‌ساز دخالت خارجی شده و پای نیروهای آمریکایی را به عراق مجدداً باز کرده است، و دوم با فرقه‌ای کردن جنگ بین شیعه و سنی خطرها را بُعد ایدئولوژیک داده و امنیت کلی را نه‌تنها در منطقه، بلکه فراتر از آن در خارج از منطقه درگیر، به مخاطره انداخته است. اینکه عراق، سوریه و لیبی درنهایت چگونه به ثبات لازم برسند، چندان روشن نیست؛ به‌ویژه که با دخالت مجدد آمریکا در عراق و اعزام نیرو هرچند با ادعای مشورت و آموزش و بدون برنامه‌ریزی شرکت در جنگ در روی زمین و بسنده کردن به حملات هوایی در سوریه و عراق علیه مواضع داعش، منطقه در شرایط حساس‌تری قرار گرفته است. بازگشت آمریکا به عراق می‌تواند به رقابت قدرت‌های جهانی دامن بزند؛ فدراسیون روسیه که در سوریه در قالب حمایت از نظام حاکم بشار اسد ظاهر شده است را با آمریکا وارد رقابت کند و دو قدرت با حمایت از یکی از طرف‌های داخلی جنگ قدرت در سوریه، بحران و جنگ را طولانی‌تر و مخرب‌تر سازند.
در عین حال، رقابت‌ها در عراق و سوریه در سطح بین‌المللی محدود باقی نمی‌ماند و در سطح منطقه‌ای نیز حذف نیروهای جدیدی را در حمایت از جریانی علیه جریان دیگر دامن می‌زند و کشورهای منطقه را به چالش می‌کشاند. در چنین فضایی از واقعیت‌های متضاد در جهان عرب است که می‌توان تصور کرد کشورهای درگیر بحران عربی نه‌تنها در کوتاه‌مدت نمی‌توانند به ثبات لازم برسند و قدرت عربی قابل قبول ملت‌های عرب را ساماندهی نمایند، بلکه این کشورها در عمل از این ظرفیت برخوردارند که بحران و جنگ داخلی خود را به سایر کشورهای عرب گسترش دهند و این اتفاقی است که دیر یا زود روی خواهد داد. جریان‌های رادیکال اسلامی نظیر داعش، در همان حال که قدرت‌های رسمی و روشنی را متزلزل کرده‌اند و زمینه‌ساز شکل‌گیری رقابت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای در کشورهای درگیر بحران شده‌اند، به نوبه خود جنگ قدرت را بُعد ایدئولوژیکی داده و امکان جذب نیروهای جوان و سرخورده عربی را به صفوف خود، و هدایت آنها به طرف افراط‌گرایی پیدا کرده‌اند. در چنین فضایی از تحولات دنیای عربی است که می‌توان تصور کرد اگر جهان عرب به میانه‌رویی و تجربه میانه‌رو، نه قدرت نظیر آنچه در تونس اتفاق افتاد تن ندهد، باید در انتظار بازتولید دیکتاتوری مطابق نمونه مصر و یا قدرت‌طلبی داعش مطابق نمونه سوریه و عراق باشد. اینکه دنیای عرب در پایان کار به کدام طرف گرایش خواهد یافت و به ثبات و توازن قدرت خواهد رسید، چندان روشن نیست. آنچه مسلم‌تر است، التهاب جهان عرب و تداوم آن لااقل در کوتاه‌مدت می‌باشد تا قدرت و تجربه عربی قدرت شکل نهایی خود را بیابد. احتمالاً اعراب در یک تجربه قرار نمی‌گیرند؛ هر کشور در هر منطقه عربی تجربه خاص خود را از قدرت تأثیریابی به توازن خواهد داشت.