جنگ فرسایشی در لیبی


 

لیبی؛ کشوری که اینک دو دولت دارد. یک دولت در طرابلس است و پرچم آن سبز؛ دولت دیگر در بنغازی است و پرچمش سه رنگ سبز و مشکی و قرمز. هر دو ارتش دارند و هوادارانی جان بر کف. گرچه هر یک کنترل بخش هایی از کشور را در دست دارد اما هیچ کدام به این قانع نیستند. همین شده که هر دو در اندیشه تحکیم قدرت خود، بر دیگری می تازد تا بلکه پیروز میدان باشد. اما جالب است که هیچ کدام زورش به دیگری نمی چربد و این یعنی نوعی موازنه قوا میان دو طرف؛ موازنه ای که البته رهاورد آن نه صلح بلکه افزایش زد و خوردها و فرسایشی شدن بحران در لیبی است.

سرعت تحولات در لیبی از زمان آغاز اعتراض ها علیه معمر قذافی به اندازه ای بود که پس از پیوستن بخش هایی از ارتش لیبی به صف مخالفان و سقوط یک به یک شهرها و تنگ شدن حلقه محاصره قذافی، بسیاری می پنداشتند که مخالفان با همان سرعت طرابلس را فتح می کنند و بر دیکتاتوری 42 ساله سرهنگ پایان می دهند؛ اما اینگونه نشد.

قذافی و هوادارنش در روزهای اخیر و پس از پشت سرگذاشتن روزهای بحرانی، جان تازه ای گرفتند و درصدد بسط دوباره کنترل خود بر کشور هستند. مخالفان هم در اندیشه فتح طرابلس، مصمم هستند که به سمت آن پیشروی می کنند. طبیعی است که وقوع یک جنگ تمام عیار و خونین رهاورد این وضعیت باشد.

در روزهای اخیر شهرهای لیبی دائما در حال دست به دست شدن میان دو طرف است. گویا هیچ کدام یارای غلبه کامل بر یکدیگر را ندارد. در سایه چنین وضعیتی براستی لیبی به چه سمت و سویی می رود؟

پرواضح است وضعیت کنونی لیبی زمانی از این مرحله عبور می کند که موازنه موجود میان موافقان و مخالفان حکومت از بین برود و کفه ترازو به سمت یک طرف سنگینی کند.

نظر به اینکه هر دو طرف از تمام ظرفیت های داخلی برای رسیدن به اهداف خود بهره برده اند بعید به نظر می رسد که با گذشت زمان یک طرف بتواند آنقدر قدرت خود را افزایش دهد که به طور کامل دیگری را حذف کند. از این رو به نظر نمی رسد که عامل تغییر موازنه کنونی میان دو نیروی اصلی در لیبی در داخل این کشور باشد.

آری؛ فارغ از هر گونه قضاوت ارزشی، به نظر می رسد عامل تغییر معادلات کنونی در لیبی را باید در خارج از این کشور جست و جو کرد. اما عامل خارجی چگونه می تواند شرایط را تغییر دهد؟

گرچه قذافی در روزهای اخیر تحت فشارهای شدید بین المللی قرار گرفته اما هیچ کدام تاثیر چندانی دست کم در کوتاه مدت بر موقعیت قذافی نداشته است. اینجاست که پای مداخله نظامی وسط می آید؛ گزینه ای که بسیاری آن را تنها راه کنار زدن قذافی و البته پایان دادن به جنگ و کشتار می دانند.

البته به نظر می رسد با توجه به شرایط بین المللی و نبود اجماع گسترده در مورد اقدام نظامی گسترده علیه لیبی، مداخله نظامی احتمالی اولا با مهر شورای امنیت و ثانیا به صورت محدود صورت خواهد گرفت. از این رو بعید است که آنچه مثلا در افغانستان و عراق رخ داد و نیروهای خارجی به صورت گسترده و در موردی بدون اجازه اولیه شورای امنیت وارد خاک این کشورها شدند، در مورد لیبی هم رخ دهد.

باتوجه به آنچه گفته شد، گزینه مداخله نظامی مرحله به مرحله پیش خواهد رفت. دست کم مرحله اول آن اعمال منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی خواهد بود که تصور می شود همین می تواند موازنه را به ضرر قذافی برهم زند. 

بسیاری بر این نظرند که ورود عامل خارجی به بحران لیبی آن هم به شکل نظامی، گرچه ممکن است معادله کنونی میان موافقان و مخالفان را به نفع مخالفان برهم زند و سرآخر سقوط حکومت سرهنگ قذافی را تسریع کند اما در عین حال این مساله می تواند تبعات منفی بسیاری را نیز به دنبال داشته باشد. بر این اساس این نگرانی وجود دارد که مداخله نظامی خارجی راه را برای دخالت های سیاسی بعدی و تاثیرگذاری بر روند تحولات این کشور پس از سقوط قذافی فراهم کند.

در بحبوحه درگیری ها در لیبی، آن طرف که بیش از همه زیان دیده و می بیند، شهروندان این کشور هستند. شهروندانی که بخشی از آنها در درگیری ها کشته می شوند و بخش دیگر نیز در جست و جوی مکانی امن، فرار را بر قرار ترجیح می دهند و آواره کشورهای دیگر می شوند.

مردم لیبی که سال ها از دیکتاتوری قذافی در فشار بودند، اینک نگرانند که شاخصه اصلی دوران جدید در کشورشان، جنگ داخلی و شاید دخالت های خارجی باشد.

براستی پس از این جنگ ها و کشتارها و آوارگی ها چه سرنوشتی در انتظار مردم لیبی است؟ دموکراسی یا....؟