دوگانه مذاکرات ـ انتخابات و سناریوهای پیش‌رو در افغانستان


مقدمه
این روزها را می‌توان یکی از مقاطع حساس و مهم تاریخ پرتلاطم معاصر افغانستان دانست. شاید کمتر پیش آمده باشد که دو جریان مؤثر بر روند حرکت یک کشور (مذاکرات سیاسی و انتخابات) همزمان درحال وقوع باشند و این همان وضعیتی است که از آن برای توصیف شرایط کنونی افغانستان می‌توان استفاده کرد. پیچیدگی شرایط فوق را می‌توان از منظر ابهام شرایط، تعدد بازیگران، عوامل مؤثر و سناریوهای پیشِ رو مدنظر قرار داد. 
مراد از مذاکرات، مذاکره بین مهم‌ترین بازیگر برهم‌زننده وضع موجود طی دو دهه گذشته (طالبان) ازیک‌سو، و مهم‌ترین بازیگر شکل‌دهنده شرایط کنونی (ایالات متحده آمریکا) ازسوی‌دیگر است؛ مذاکراتی که در آن آمریکایی‌ها به پایِ خواسته‌ای که نمای آن صلح، ولی باطنش یافتن مسیری برای خروج از بن‌بست است، مشروعیت دولتی را زیرسؤال بردند که برای مشروعیت بخشیدن به آن بسیار کوشیده و هزینه فراوانی را پرداخت کرده‌اند. مهم‌ترین ابهام درمورد طالبان هم یکدستی، تفوق رهبران این گروه بر نیروهای زیردست و پایبندی واقعی این گروه به توافق احتمالی است. این ابهام پرسش مهم دیگری را به‌وجود آورده است که آیا صلح با این گروه امنیت را به افغانستان بازخواهد گرداند یا خیر؛ زیرا مشخص نیست آیا تیم مذاکره‌کننده به نمایندگی از دست‌کم بدنه اصلی طالبان مشغول مذاکره است و تصمیمات و توافقاتش مورد پذیرش جناح‌های تندروتر خواهد بود یا خیر. آیا درصورت توافق، بدنه جنگجوی این گروه که امرار معاشش از راه ایجاد جنگ و ناامنی است، به تصمیم رهبران متهم به سازشکاری احترام خواهد گذاشت یا با نام گروه دیگری بازهم امنیت را از مردم این کشور خواهد ستاند، و آیا دستیابی به برخی اهداف تاکتیکی، این گروه تمامیت‌خواه را پایبند به توافقات اولیه نگاه خواهد داشت یا به‌مانند روزگار طلوع این گروه، امکان هر نوع مصالحه، همکاری و توافقی را ازبین خواهد برد. 
اما طرف دیگر این دوگانه، انتخابات است که نمود ارزش‌هایی است که طی دو دهه گذشته برای ترویج و تثبیت آن در جامعه افغانستان تلاش‌های پرشماری شده است؛ انتخاباتی که خود با ابهام در میزان مشارکت مردم، آراء پاک و ناپاک، اتمام در مرحله اول یا کشیدن به مرحله دوم و برنده نهایی برآمده از صندوق آرا مواجه است، به‌طوری که مهم‌ترین دعوای دو رقیب اصلی انتخاباتی بر سر آراء مورد تأیید دستگاه‌های بایومتریک و آرائی است که به‌علت نقص در عملکرد این دستگاه‌ها بدون ترتیبات قانونیِ موردتأیید اخذ شده است و به‌نظر می‌رسد که این آرا سرنوشت برنده یا دست‌کم تک‌مرحله‌ای یا دومرحله‌ای شدن را مشخص خواهند کرد. تیم ثبات و همگرایی (به رهبری عبدالله) تأکید بر حذف آراء مشکوک دارد، درحالی‌که تیم دولت‌ساز (به رهبری اشرف غنی) به شمارش این آرا توجه می‌کند. 
براین‌اساس، در بهترین حالت، یک ماتریس «سه در سه» آن‌هم به‌صورت طیفی قابل تصویر است که جهت‌گیری جریان سیاسی آینده افغانستان را ایستادن در «کدام مختصات» این ماتریس مشخص خواهد کرد. در زمینه مذاکرات، طیفی از احتمالات از بن‌بست مذاکرات و خروج طرفین از میز مذاکره، توافق آمریکا و طالبان و ادامه خصومت بین طالبان و دولت مرکزی افغانستان و رسیدن به توافقی جامع برای کل افغانستان را می‌توان تصویر کرد. درخصوص انتخابات هم می‌توان طیفی از نزاع بر سر نتیجه انتخابات، طولانی شدن فرایند بر اثر راهیابی به مرحله دوم و شکل‌گیری دولت موقت و درنهایت، پیروزی یک تیم انتخاباتی و استقرار دولت برآمده از صندوق آرا را برشمرد. برای پاسخگویی به این سؤال که افغانستان به کدامین سو خواهد رفت، باید مروری بر بازیگران و عوامل مؤثر بر این کشور داشت و درنهایت، سناریوهای محتمل را برشمرد.
بازیگران کلیدی در آینده افغانستان
بازیگران اثرگذار را می‌توان در سه سطح داخلی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تقسیم‌بندی کرد. 
الف) سطح داخلی: در سطح داخلی، ما با سه جریان اصلی مواجه هستیم: نخست، رقبای حاضر در صحنه انتخابات که البته درحال‌حاضر به سه گروه مدعی «دولت‌ساز» به رهبری آقای اشرف غنی، «ثبات و همگرایی» به رهبری دکتر عبدالله و «صلح و عدالت» به رهبری آقای حکمتیار کاهش یافته‌اند؛ دوم، بزرگان کنارکشیده از جریان انتخابات به بهانه ترجیح و اولویت صلح؛ و سوم، جریانات مسلح مخالف دولت مرکزی افغانستان که طالبان به‌عنوان شاخص این جریان مطرح است، هرچند در یکدستی آن شک و تردید جدی وجود دارد. براین‌اساس، به‌نظر می‌رسد آقای اشرف غنی بیش از هرکسی تمایل دارد با پیروزی قطعی در انتخابات، خود را به محور مذاکره با تمام مخالفان تبدیل کند. تیم آقای عبدالله می‌کوشد خود را همراه با پروژه مذاکره آمریکایی‌ها نشان دهد و خود را پیش‌برندۀ این پروژه در دولت معرفی کند. تیم آقای کرزی درپی رسیدن به دولت موقت و بسط مدل مذاکره بین‌الافغانی است و طالبان بیش از هر بازیگر دیگری مایل به برهم خوردن جریان انتخابات، تضعیف دولت مرکزی و کسب امتیازات بیشتر در جریان مذاکرات است. 
ب) سطح منطقه‌ای: در سطح منطقه‌ای، سه بازیگر اصلی پاکستان، هند و جمهوری اسلامی ایران قرار دارند. هندی‌ها بازی خود را در تقابل با پاکستان تعریف می‌کنند و بیش از هر بازیگر دیگری مایل به موفقیت فرایند انتخابات و دوری هرچه بیشتر طالبان از قدرت هستند؛ زیرا ایشان را مهره پاکستان می‌دانند. درمقابل، پاکستان به موفقیت مذاکرات و بازگشت طالبان به صحنه قدرت و حفظ نقش و جایگاه محوری خود در تأمین امنیت در افغانستان می‌اندیشد. دراین‌بین، جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر دو گزاره حمایت از انتخابات و جریان یافتن مذاکرات بین خود افغان‌ها بدون دخالت سایر بازیگران، به تقویت دولت مرکزی افغانستان، تشویق نیروهای مخالف به حضور در جریان سیاسی و کاهش نقش و نفوذ نیروهای بین‌المللی می‌اندیشد. 
ج) سطح فرامنطقه‌ای: بازیگران فرامنطقه‌ای را می‌توان در مثلث ایالات متحده، چین ـ روسیه، و اتحادیه اروپا تصویر کرد. دراین‌بین، اتحادیه اروپا بیش از سایر بازیگران این سطح درپی به‌ثمر رسیدن انتخابات و تثبیت روند دولت‌سازی پساطالبان است. محور پکن ـ مسکو بازی دوگانه‌ای را با هدف تأمین امنیت مناطق درمعرض خطر خود (سین کیانگ برای چین و آسیای مرکزی برای روسیه) بدون درگیر شدن بیش‌ازحد در هزینه‌های تأمین این امنیت آغاز کرده‌اند؛ موضوعی که یکی از خواست‌های اساسی دولت ترامپ از زمان روی‌کار آمدن اوست. 
دراین‌میان، به‌نظر می‌رسد آمریکایی‌ها خود از یکدستی لازم برای تصمیم‌گیری در این زمینه برخوردار نیستند و در مواردی بین جریان خلیلزاد و وزارت امور خارجه این کشور ناهماهنگی‌هایی وجود دارد. این مورد، که طی دوره‌های گذشته تقریباً کم‌سابقه است، مهم‌ترین عامل ابهام‌آفرین در این زمینه به‌شمار می‌رود. بی‌شک برای خلیلزاد، به‌ثمر رسیدن مذاکرات بر هر موضوع دیگری ارجح است؛ اما بنا به تردیدهای پیش‌‌گفته درمورد طالبان، گروه‌های دیگر داخل حکومت ایالات متحده تلاش می‌کنند ضمن جلوگیری از اعطای امتیازات بیشتر به طالبان، سرمایه‌های کسب‌شده در دو دهه گذشته را هم به‌راحتی ازدست ندهند. 
یکی از موضوعاتی که روشن شدن آن به فهم موضع ایالات متحده در این زمینه کمک می‌کند، فهم تصویر جایگاه ایالات متحده در آینده افغانستان است. آیا آمریکایی‌ها درپی خروج کامل و آبرومندانه از افغانستان هستند؟ یا حفظ حدی از پایگاه‌های نظامی خود را برای اثرگذاری بر جریانات داخلی افغانستان و منطقه تصویر کرده‌اند؟ و یا ادامه شرایط تسلط و هزینه حداکثری را دنبال می‌کنند؟ به‌ظاهر، سناریوی دوم محتمل‌تر از سایر گزینه‌هاست، هرچند که با توجه به روحیات و مدل تصمیم‌گیری ترامپی نمی‌توان احتمال وقوع سایر گزینه‌ها را منتفی دانست. 

2. عوامل مؤثر بر آینده افغانستان
اما درخصوص عوامل مؤثر بر آینده افغانستان باید به سه موضوع «مبانی مشروعیت حاکم در جامعه افغانستان»، «سنت‌های تعیین‌کننده» و «فهم بازیگران کلیدی صحنه افغانستان از منافع خود» اشاره کرد. 
الف) مبانی مشروعیت حاکم در جامعه افغانستان: به‌صورت سنتی، مبانی مشروعیت حاکم در افغانستان برپایه نوعی تفاهم نخبگانی براساس ایجاد تعادل بین جریانات سیاسی در این کشور و کارکردگرایی در راستای تأمین امنیت، استقلال و رفاه و توسعه به‌ترتیب اولویت استوار است. البته این سنت سیاسی طی دو دهه گذشته با تأکید بر دو ستون رسانه و انتخابات در بین نسل جوان تاحدی تغییر کرده که خود منجربه بروز یکی از نمودهای تقابل نسلی در چهارچوب تقابل سنت و مدرنیته در افغانستان شده است. براین‌مبنا، حاکمی می‌تواند جایگاه خود را در افغانستان حفظ و تثبیت کند که بتواند بین هر دو مبنای مشروعیت تعادل برقرار سازد و حداقل‌هایی از هر دو را با خود داشته باشد. 
ب) سنت‌های تعیین‌کننده: مهم‌ترین سنت تعیین‌کننده در تعیین سرنوشت جامعه افغانستان را می‌توان در همان راستای مبانی سنتی مشروعیت، رضایت حداکثری نخبگان برپایه لویه جرگه برای حل‌وفصل منازعات دانست؛ بدین معنا که اگر گروهی بتواند جرگه‌ای با حضور حداکثری شکل دهد و در آن جرگه راهی را برای حل منازعات به قبول عموم برساند، بخش مهمی از مسیر را طی کرده است. البته این سنت با توسعه و تنوع بازیگران اثرگذار و نقش‌آفرینی رسانه‌ها تاحدی با محدودیت مواجه شده است. 
ج) فهم بازیگران کلیدی صحنه افغانستان از منافع خود: مهم‌ترین عامل مؤثر به‌صورت متغیر مستقل، فهم هر بازیگر از منافع خود در جهت‌گیری جریانات سیاسی در افغانستان است که منجربه تعیین نوع بازی او خواهد شد. البته محدودیت‌های اعمال نقش برای هر بازیگر به‌ویژه بازیگران خارجی را نیز باید عامل اثرگذار دیگر درنظر گرفت. در این بازی پیچیده به‌نظر می‌رسد تیم آقای اشرف غنی منافع خود را در به‌نتیجه رساندن انتخابات و پیروز شدن در آن می‌دانند و کمترین میانه را با به‌نتیجه رسیدن مذاکرات به شکل کنونی دارند. البته می‌کوشند برای خارج نشدن از دور بازی مذاکرات مدل بدیل خود را که تجمیعی از همه مدل‌های موجود ولی با محوریت دولت مرکزی افغانستان است تبلیغ کنند. 
تیم ثبات و همگرایی هم منافع خود را در پیروزی در انتخابات همراه با کسب رضایت ایالات متحده آمریکا در پایبندی به مذاکرات صلح می‌دانند و سعی دارند به‌هرترتیب از صحنه بازی موجود کنار نروند. آقای حکمتیار بیش از هرچیز می‌کوشد جایگاه خود را در مقام رهبر سنتی جریان قومی پشتون و جریان اسلام‌گرای ارتدوکس تثبیت کند تا از این طریق بتواند درصورت وقوع هر سناریویی بازیگر فعال در صحنه باقی بماند. رهبران سنتی جهادی به رهبری آقای کرزی منافع خود را در حفظ نقش محوری‌شان در اداره دولت و راهبری جریان صلح می‌دانند و بیشتر به‌دنبال گذار از شرایط فعلی به شرایط دیگری هستند تا شاید بتوانند در آن یکه‌تاز میدان سیاست باشند. اما فهم منافع بین طالبان به‌دلیل طیفی بودن این جریان خود فهمی متنوع‌تر است. با توجه به خصلت تمامیت‌خواهانه این گروه که خود ریشه در ایدئولوژی، سنت‌ها و باورهای ایشان دارد، دستیابی به تمام قدرت در افغانستان و شکل دادن به مدل حکومتی مطلوب خود بالاترین درجه تأمین منافع این گروه خواهد بود؛ اما به‌نظر می‌رسد درمورد دور از دسترس بودن این هدف اجماع وجود دارد و اختلاف بر سر مسیر تأمین این منفعت حداکثری است. جناح سیاسی این گروه بر حرکت‌های تاکتیکی سیاسی تا رسیدن به هدف جامع تأکید دارند و جناح نظامی مقاومت و مبارزه را راه رسیدن به هدف می‌دانند. برای بدنه اجتماعی فعال این گروه هم بیش از هرچیز در چنین شرایطی تأمین منافع حداقلی برای امرار معاش و حفظ وجهه بیگانه‌ستیزی حائز اهمیت است. 
در بین بازیگران منطقه‌ای، هندی‌ها منافع خود را در دوری هرچه بیشتر طالبان و تمام گروه‌های افراط‌گرای متمایل به پاکستان از مسند قدرت تصور می‌کنند، درحالی‌که اسلام‌آباد در نقطه مقابل این جریان، حضور این گروه‌ها در قدرت و البته با تأکید بر حفظ نقش پاکستان در معادلات افغانستان را مطلوب خود می‌داند. جمهوری اسلامی ایران تأمین ثبات و امنیت و کاهش حداکثری نفوذ بیگانگان را تأمین‌کننده منافع خود می‌داند. اتحادیه اروپا به کاهش هزینه‌ها به شرط حفظ و تثبیت ارزش‌های غربی می‌اندیشد و محور مسکو ـ پکن بر دور نگاه داشتن کانون ناامنی از مرزهای خود با کمترین هزینه ممکن نظر دارد. البته برای چینی‌ها فراهم شدن فضای کافی درجهت حضور اقتصادی در افغانستان هم از اهمیت لازم برخوردار است و بازیگر فعال دو دهه گذشته افغانستان یعنی ایالات متحده آمریکا به‌دنبال کاهش هزینه‌ها و شریک ساختن دیگر بازیگران در تأمین هزینه‌ها، خروج از بن‌بست و حفظ نبض تحولات در دستان خود است. البته بی‌شک، وزن هریک از این بازیگران و مقدورات و محذورات ایشان برای اثرگذاری بر جریانات متفاوت است. 

جمع‌بندی
براساس تصویر ارائه‌شده، ما با یک ماتریس طیفی از سناریوها مواجه هستیم که در مثلثی از انتخابات بی‌حاشیه ـ آغاز و تداوم موفق مذاکرات بین‌الافغانی ـ ورود طالبان به عرصه سیاسی به‌عنوان یک ضلع، ناامنی کامل و بازگشت به شرایط نزاع داخلی به‌عنوان ضلع دوم و ادامه شرایط کنونی به‌عنوان ضلع سوم قابل فهم و تصویر است. نزدیک شدن به هریک از این اضلاع موجب نارضایتی و حذف منافع برخی بازیگران فعال در این عرصه خواهد شد؛ موضوعی که به‌ویژه با مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری و فهم حرکت بعدی تیم‌های برنده و بازنده انتخابات می‌تواند کمی به سمت وضوح بیشتر پیش برود. 

ملاحظات
1. درخصوص مذاکرات صلح به‌نظر می‌رسد ادامه موضع اصولی فعلی براساس تأکید بر حضور دولت افغانستان در مذاکرات باید پیگیری شود. البته فضاسازی رسانه‌ای در افکار عمومی افغانستان در این زمینه و بهره‌برداری لازم از این موضع‌گیری متأسفانه به اندازه کافی صورت نگرفته است. 
2. در هر مذاکره‌ای در هر سطحی باید روی سه موضوع اساسی تأکید داشت: نخست، آتش‌بس به‌عنوان پیش‌شرط مذاکره برای اعتبارسنجی ادعاهای طالبان؛ دوم، مشخص شدن برنامه خروج مسئولانه نیروهای بین‌المللی از افغانستان و تقویت نیروهای امنیتی این کشور؛ و سوم، حفظ نظام و ساختار کنونی درجهت جلوگیری از هرج‌ومرج. 
3. در موضوع انتخابات، به دو دلیل موضع اصولی و اعلامی باید حمایت از نتیجه انتخابات و تأکید بر تمکین همگان از نتایج باشد: نخست اینکه، روی‌کار آمدن هرکسی با توجه به ملاحظات همسایگی و محدودیت‌های ناشی از حضور غربی‌ها تأثیر چندانی بر میزان ارتباط با جمهوری اسلامی ایران ندارد؛ لذا دخالت در رقابت‌های داخلی جز تخریب چهره جمهوری اسلامی ایران ثمری ندارد و دوم، بروز ناامنی بر اثر نپذیرفتن نتیجه انتخابات به معنای سرریز ناامنی به مناطق مرزی جمهوری اسلامی ایران در کوتاه‌مدت و به‌خطر افتادن منافع ملی جمهوری اسلامی ایران. 
4. تلاش برای تضعیف روند صلح آمریکا و طالبان به‌ویژه روند خلیلزاد باید به‌طور جدی دنبال شود. برای این کار می‌توان بر این موارد تأکید کرد: زیرسؤال رفتن مشروعیت و تضعیف دولت قانونی افغانستان، بی‌توجهی به افکار عمومی افغانستان، و مشروعیت‌سازی برای طالبان. 
5. طالبان پدیده‌ای است که بین ادعاهای مطرح و رسانه‌ای‌شده‌اش و واقعیت میدانی آن تفاوت‌های فاحش وجود دارد؛ لذا باید توجه داشت که در برآورد قدرت طالبان دچار اشتباه محاسباتی تحت تأثیر فضاسازی‌های رسانه‌ای قرار نگرفت.