کتاب آمریکا ۷ (ویژه دکترین امنیت ملی آمریکا)



چاپ نخست: تیر ماه ۱۳۸۴

شابک: X ـ ۸۵ ـ ۸۶۸۰ ـ ۹۶۴

قیمت: ۳۳۰۰ تومان

خرید

 
کتاب آمریکا ۷ (ویژه دکترین امنیت ملی آمریکا)

گردآوری و تدوین: رضاداد درویش
انتشارات موسسه ابرار معاصر تهران، کتاب منطقه‌ای
کدبازیابی در کتابخانه دیجیتالی دید: BB00020055107012317

دکترین امنیت ملی آمریکا بر پایه امتیازات (هژمونی، امنیت و منافع ملی) و ارزش‌ها (آزادی، دموکراسی و حقوق‌ بشر) با تفوق و اولویت‌ امتیازات بر ارزش‌ها در صحنه عمل تبیین، طراحی و اجرا می‌گردد.

دولتمردان آمریکا خود را تنها ابرقدرت دنیا تلقی می‌کنند و خواهان نظم و ساماندهی نظام بین‌الملل برمبنای امتیازات آمریکا در فرصت کوتاه پیش آمده پس از فروپاشی شوروی سابق و به‌ویژه حوادث ۱۱ سپتامبر هستند. این حوادث روانشناسی اجتماعی جامعه آمریکا را متحول ساخته است. در سطح روان‌شناسی اجتماعی آمریکا دو مقوله «ایده‌آل‌ها» و «امتیازات» در برابر هم قرار گرفته است. ایده‌آل‌ها در قالب اصل اول متمم قانون اساسی است و حتی به‌ عنوان اصول اولیه قانون اساسی هم محسوب نمی‌شوند. در شرایط کنونی، مردم آمریکا به‌راحتی پذیرفته‌اند که چون هژمونی آمریکا در حال افول است، برای حفظ آن باید از ایده‌آل‌ها صرف‌نظر کنند. وقتی رئیس‌جمهور آمریکا برای پیروزی بر تروریسم وعده قطعی می‌دهد، در واقع بر امتیازات تأکید می‌کند. جامعه آمریکا در حالت عادی به‌شدت مخالف جنگ است. در حالی که حس وطن‌پرستی نامعقول رواج یابد، کشور در حال جنگ باشد و درگیری به‌ عنوان جنگ با «اهریمن» قلمداد شود، در چنین شرایطی احساس وطن‌پرستی چنان تشدید می‌گردد که کشته شدن و کشتن به یک ارزش تبدیل می‌شود و هرگونه تمایل به آشتی و مدارا با رقیب از بین می‌رود و پیروزی مطلق و تسلیم شدن بدون قید و شرط دشمن هدف نهایی تلقی می‌شود.


دولت بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، استراتژی‌های مبارزه با تروریسم و تسلیحات کشتارجمعی را به ‌طور مستقل و به ‌عنوان ارکان اساسی دکترین امنیت ملی آمریکا تدوین و عملیاتی نمود. تهدیدات امنیتی علیه منافع و امنیت ملی آمریکا از منظر دولتمردان این کشور در قالب یک مثلث امنیتی تعریف می‌شود که دولت‌های یاغی، تسلیحات کشتارجمعی و تروریسم اضلاع سه‌گانه این مثلث را تشکیل می‌دهند.


راه‌های مقابله با این تهدیدات نیز نسبت به دوران جنگ سرد از دفاع و بازدارندگی به حملات پیشدستانه تغییر یافته است. در این دکترین برخلاف گذشته به جای منع اشاعه بر مقابله با اشاعه تسلیحات کشتارجمعی، بحث محور شرارت و استراتژی تغییر رژیم تأکید می‌شود.


در این کتاب مبانی نظری، گذشته، حال، آینده، مقولات انرژی، جغرافیای نظامی، ژئوپلیتیک تشیع، تروریسم، سلاح‌های کشتارجمعی، امنیت جهانی و جهانی‌سازی امنیت، چالشگران بالقوه و بالفعل، افکار، ابزار، افراد و نهادها در دکترین امنیت ملی آمریکا با تأکید بر رویکرد خاورمیانه‌ای این کشور مورد مداقّه قرار گرفته است.


در مقاله اول، دکتر مطهرنیا با تبیین تبارشناسی دکترین‌های هشت‌گانه دولت‌های آمریکا درپی ارائه تعریف و تعیین ساختارها و شاخص‌های اصلی مبانی نظری دکترین امنیتی آمریکا در قرن بیست‌ویکم است. در این پژوهش اصل «اصالت نفع» و پیروی از مکتب لیبرالیسم، در تعیین و چگونگی اولویت‌های رفتاری دکترین‌های امنیتی معطوف به تأمین «منافع و امنیت ملی» با توجه به قدرت ملی و نگرانی‌های ناشی از بافت نظام بین‌المللی به ‌عنوان اصول بنیادین در تبیین، طراحی و اجرای دکترین امنیتی آمریکا ایفای نقش نموده‌اند. واقعه یازدهم سپتامبر دکترین امنیتی آمریکا را از بی‌طرفی و انزواطلبی نه چندان مسلح به دکترین امنیتی نظامی پیشدستانه متحول ساخت. این تحول ناشی از قدرت ملی آمریکا، کوچک شدن جغرافیای سیاسی جهان و ماهیت تهدیدات است و دکترین پیشدستانه از منظر مبانی نظری و هویت‌شناسی با سایر دکترین‌ها تفاوت چندانی ندارد، بلکه تنها میزان نگرش کلام‌محورانه ارزشی، قدرتی و دشمن‌تراشی در این دکترین پررنگ شده است.


در مقاله دوم، دکتر امام‌زاده‌ فرد دکترین‌های امنیت ملی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را به روش تحلیلی ـ توصیفی بررسی می‌کند و سپس در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، بین‌المللی و روابط متقابل، این دکترین‌ها را با یکدیگر مورد ارزیابی قرار می‌دهد. نتایج حاصل مبین این است که متغیرهای اتحاد جماهیر شوروی، جنگ ویتنام و حوادث یازدهم سپتامبر بیش از هر متغیری اندیشه‌های امنیت ملی آمریکا را در دوره مورد مطالعه، تحت تأثیر قرار داده است. متغیر سوم، نگرش سنتی دولت آمریکا به مقوله تهدیدات امنیتی را از ناحیه دولت‌ها به هویت‌های خاص متمرکز ساخته است. در نگرش نوین امنیتی آمریکا؛ خاورمیانه، سلاح‌های کشتارجمعی، تروریسم، دولت‌های حامی تروریسم و فقدان دموکراسی در جهان تهدیدات امنیتی تلقی می‌شوند. تبیین و بررسی فرایند تدوین، طراحی و اجرای دکترین‌های امنیت ملی آمریکا به ‌طور منطقی، عقلانی، پیوستگی، مکملی، تعاملی با محیط بین‌المللی و منافع‌محورانه، مبین این نکته اساسی است که دولتمردان حاکم این کشور مخلوق این دکترین‌ها نیستند و خالق واقعی، گروه‌های کاری از سیاستمداران مجرب هستند که براساس مقتضیات زمان و قدرت ملی، دکترین‌های مورد نیاز را طراحی و دولت‌های مناسب برای اجرای آن را سرکار می‌آورند.


در مقاله سوم، «چالشگران و متحدان بالقوه و بالفعل در راهبرد امنیت ملی آمریکا در قرن بیست‌ویکم» دکتر تائب با طرح این فرضیه که رویکرد آمریکا در مبارزه با تروریسم، نه تنها در پی افزایش ضریب امنیتی خود در کوتاه‌مدت است، بلکه هدف واقعی و نهایی این کشور،‌ تعیین و تثبیت سلطه آمریکا بر خاورمیانه و جهان است. این فرضیه با گردآوری و تحلیل داده‌ها در قالب شاخص‌های اصلی چون چالشگران، جهان اسلام، کشورهای صنعتی، افکار عمومی جهان، متحدان و راهبرد امنیتی آمریکا مورد آزمون قرار می‌گیرد.


در مقاله چهارم، دکتر محمدرضا اسفندیاری فرد با طرح فرضیه‌ای مبنی بر اینکه ایالات متحده آمریکا تهدیدات تروریستی را به یک فرصت در صحنه بین‌المللی تبدیل کرده و درپی تحکیم و تثبیت هژمونی خود در خاورمیانه و جهان می‌باشد، به تبیین و بررسی چرایی مبارزه با تروریسم در مرکز ثقل دکترین امنیت ملی دولت بوش پرداخته است. ایشان فرضیه مذکور را با شاخص‌هایی چون تروریسم بد و تروریسم خوب آمریکایی، کنوانسیون فراگیر علیه تروریسم جهانی، گروهک منافقین، دولت‌های حامی تروریسم، دشمنان آمریکا، مراحل سه‌گانه جنگ با تروریسم را از طریق گردآوری داده‌ها مورد آزمون قرار داده است و در پایان مقاله، محورها و نکات لازم را برای تدوین یک کنوانسیون فراگیر و جامع بین‌المللی برای مبارزه با تروریسم در تمام اشکال آن و بدون برخورد تبعیض‌آمیز ارائه می‌کند.


در مقاله پنجم، خانم افسانه احدی به بررسی «استراتژی مبارزه با سلاح‌های کشتارجمعی آمریکا» پرداخته است. در این پژوهش تلاش‌های آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم، رابطه منع گسترش سلاح‌های کشتارجمعی و امنیت ملی آمریکا، سیاست و اقدامات دیپلماتیک این کشور درخصوص سیستم‌های موشکی، ابتکار گسترش امنیت اشاعه، جنگ پیشگیرانه و پیشدستانه سلاح‌های کشتارجمعی و مواضع متحدان سنتی آمریکا در قبال حمله به عراق و دیدگاه‌ها و نظرات کارشناسان تسلیحات کشتارجمعی درباره استراتژی آمریکا مورد مدّاقه گرفته است.


در مقاله ششم، دکتر برنا بلداجی به بررسی رابطه نفت، خاورمیانه و دکترین امنیت ملی آمریکا در قرن بیست‌و‌یکم می‌پردازد. در این نوشتار تلاش شده است تا از این منظر که تأمین انرژی مناسب، محوری‌ترین استراتژی عملیاتی آمریکا تلقی می‌شود و سایر استراتژی‌های این کشور پیرامون این محور رقم می‌خورد، نقاط ضعف و قوت این استراتژی مورد شناسایی قرار گیرد. این موضوع با توجه به شاخص‌های اصلی پژوهش، یعنی سیاست‌های جدید و آینده انرژی، نفت و دولت بوش، خاورمیانه و استراتژی نفتی ایالات متحده، چارچوب نظم جدید نفتی و عراق اولین حلقه تأمین‌کننده نفت آمریکا، مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج حاصل از این بررسی مؤید آن است که تسلط بر چاه‌های نفت خاورمیانه در مقایسه با دموکراسی، خاورمیانه بزرگ و حقوق‌ بشر مرکز ثقل و اولویت دکترین امنیت ملی بوش را تشکیل می‌دهد.


در مقاله بعدی، آقای خدائی به بررسی فرضیه خود مبنی بر اینکه آمریکا مخالف ارتقای موقعیت ژئوپولیتیک تشیع پس از سقوط صدام حسین در خاورمیانه است می‌پردازد. نگارنده داده‌های گردآوری‌شده را در قالب شاخص‌هایی چون زمینه‌ها و تحول تاریخی ـ فکری تشیع، نگرانی‌های استراتژیک آمریکا درباره مؤلفه تشیع در خاورمیانه، دلایل نگرانی استراتژیک درباره دورنمایی جنبش‌های شیعی و استراتژی مقابله‌ای آمریکا با جنبش‌های شیعی را به‌ طور مختصر تبیین نموده و مورد آزمون قرار می‌دهد.


در مقاله هشتم، دکتر زارع به بررسی موضوع جهانی‌سازی امنیت و امنیت جهانی در دکترین امنیت ملی آمریکا پرداخته است. نگارنده مقولاتی چون میزان انطباق امنیت‌سازی آمریکا با واقعیات و مقتضیات محیط بین‌المللی، تأثیر رویکرد امنیتی آمریکا بر امنیت‌سازی جهانی، موانع و فرصت‌های فراروی این دکترین را به ‌عنوان سؤالات پژوهش مطرح نموده است و با بررسی و تبیین خاستگاه فکری و مکاتب تأثیرگذار بر شکل‌گیری راهبرد امنیت ملی آمریکا، سناریوهای امنیتی آمریکا در قبل و بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، موقعیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران در دکترین امنیت ملی آمریکا در خاورمیانه و جهان به سؤالات مذکور پاسخ داده است.


در مقاله نهم، آقای قاسمی به بررسی اجمالی تحول افکار، ابزار و نهادها در دکترین امنیت ملی آمریکا پرداخته است. در این نوشتار، تأثیرات و پیامدهای حوادث ۱۱ سپتامبر بر بازتعریف
امنیت آمریکا از منظر دولتمردان این کشور که به اعمال یک‌جانبه استراتژی پیشدستانه، تحول در اهداف و ابزارهای این استراتژی، و ارتقای موقعیت محافظه‌کاران جدید در تدوین و اجرای دکترین امنیت ملی آمریکا منجر می‌گردد، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است.


در آخرین مقاله، آقای فراهانی به بررسی جایگاه جغرافیای نظامی در دکترین امنیت ملی آمریکا پرداخته است. در این نوشتار، تحلیل آرایش نظامی و ژئوپولیتیک در دکترین نظامی، تأثیرات حوادث ۱۱ سپتامبر بر طرح ساختار و سازمان ارتش آمریکا، کارکردهای نوین پایگاه‌های نظامی در مناطق استراتژیک جهان به‌ویژه خاورمیانه بزرگ با رویکرد مقابله با چالشگران در «سرزمین سرخپوستان جدید»، قدرت، مشروعیت و منافع منطقه‌ای و خاورمیانه در گفتمان ژئوپولیتیک آمریکا مورد مداقّه قرار گرفته است.