تکامل استراتژی سعودی؛ تغییر در برابر تغییر


تکامل استراتژی سعودی؛ تغییر در برابر تغییر

 
دوشنبه 17 بهمن 1390
 
 
 
 
گریگوری گاس، استاد علوم سیاسی دانشگاه ورمونت و متخصص مسائل عربستان، چندی پیش در گزارشی که از سوی شورای روابط خارجی به چاپ رسید،  به تبیین رویکرد عربستان به خیزش‌های جهان عرب پرداخت. وی پس از آوردن مثال‌هایی این نکته را مطرح می‌سازد که ایجاد موازنه در برابر ایران در خاورمیانه بهتر می‌تواند استراتژی سعودی در برابر خیزش‌های جهان عرب را تبیین کند. اما آیا موازنه‌سازی در برابر نفوذ و قدرت منطقه‌ای ایران واقعاً می‌تواند به فهم سیاست سعودی در برابر خیزش‌های مردمی خاورمیانه بینجامد؟ گاس با طرح دو نمونۀ بحرین و سوریه، به توجیه این نقطه نظر خود می‌پردازد.

در مقابل، این پرسش مطرح می‌شود که اگر فرض گاس را بپذیریم، ریاض چرا باید شش ماه در تردید باشد تا سپس علناً از قیام سوریه حمایت کند؟ افزون بر این، یکی از پایه‌های موازنۀ سعودی در برابر ایران در خلیج فارس، ایالات متحده و نیروی امریکایی حاضر در این منطقه است، اما درست زمانی که ایالات متحده میانجیگری میان پادشاه بحرین و مخالفانش را دنبال می‌کرد و عملاً خواستار انجام اصلاحات در این کشور بود، عربستان با اعزام نیرو به بحرین، باعث فروپاشی طرح واشنگتن شد، این تناقض را چگونه می‌توان حل کرد؟ در موردی دیگر، حمایت از قیام لیبی چه جایگاهی در موازنه‌سازی در برابر ایران دارد؟ ارائۀ ابتکارِ یمن از چه ملاحظاتی در این زمینه ناشی شده است؟


مجموعۀ این پرسش‌ها به وضوح نشان می دهد که موازنه‌سازی نمی‌تواند تنها راه برای تبیین رویکرد سعودی باشد و در پرداختن به این رویکرد نقاط ضعفی اساسی دارد. در تبیین استراتژیِ در حال تکامل سعودی در قبال تغییر در خاورمیانه، باید به محورهایی توجه داشت که این تغییر را در دیدگان امنیتی سعودی اولویت‌بندی می‌کند. سه محور امنیتیِ نخست؛ به ترتیب اولویت، شبه‌جزیره، کشورهای عربی و کشورهای اسلامی می‌باشند، و همین امر؛ حساسیت و احساس ناامنیِ موجود در نگرشِ سعودی در قبالِ تحولات بحرین و یمن و تحرک سریع آن را در این دو کشور تبیین می کند. افزون بر این، یکی از اصول اساسی سیاست داخلی و خارجی عربستان، طرفداری از حفظ وضع موجود و مقابله با دگرگونی‌های فراگیر می‌باشد. این اصل از ماهیت محافظه‌کارانه و ضدتغییرِ رژیم سعودی ناشی می‌شود و در طول تاریخ پادشاهیِ سعودی کاملاً در سیاست داخلی و منطقه‌ای عربستان مشهود بوده است.


به دشواری می‌توان میان محورهای امنیتیِ نگرشِ سعودی و نیز لزوم حفظ وضع موجود و پیشگیری از وقوع دگرگونی‌های فراگیر در منطقه از یک سو و حمایت از قیام های لیبی، سوریه و ارائۀ ابتکارِ یمن برای گذار از صالح از سوی دیگر، بر مبنای موازنه سازی در برابر قدرت منطقه‌ای ایران ارتباطی معقول برقرار کرد. عربستان، در برخی از کشورهای شاهد تغییر، به تدریج از اصل سنتیِ حفظ وضع موجود گذشته و از تغییرات فراگیر حمایت کرده است. همین مسئله، آقای گاس و بسیاری دیگر از ناظران را بر آن داشته تا در توجیه این سیاست، به موازنه‌سازیِ سعودی در برابر ایران اشاره کنند، اما توجه به ماهیتِ سیاستِ «تغییر رژیمِ» مورد حمایتِ عربستان گویای واقعیتی دیگر است.


با دقت در سیاست سعودی در قبال تحولات جهان عرب، می‌توان دید که پیگیریِ سیاستِ تغییرِ رژیم از سوی ریاض با اصل حفظ وضع موجود در داخل و پیرامون منافاتی ندارد، زیرا در پیگیریِ این سیاست، دو ملاحظۀ بنیادین وجود دارد که ریاض با توجه به آنها سیاست خود را در این زمینه تنظیم می‌کند: نخست آنکه تغییر رژیم نباید در محور پیرامونی عربستان صورت بگیرد و تأثیر مستقیمی بر منافع این کشور نداشته باشد؛ دوم آنکه این سیاست در کشورهایی پیگیری می‌شود که چشم انداز بحران در آنها طولانی و پیچیده باشد. این دو ملاحظه نشان می‌دهد که ریاض به طرفداری از تغییر رژیم در برخی کشورها به مثابۀ بازدارنده‌ای در برابر تغییر رژیم در سایر کشورها – کشورهای شورای همکاری و نیز دیگر پادشاهی های عرب می‌نگرد. زیرا طبعاً با طولانی شدنِ بحران و افزایش تلفات جانی و مادی، در فضایی که تصاویر به صورت لحظه ای در اختیار همگان قرار می‌گیرد، شور و شوقِ گرایش به دگرگونیِ فراگیر در میان سایر ملت‌های عرب کاهش می‌یابد. آنچه طرفداران ایدۀ موازنه سازی در برابر ایران نمی‌توانند در مورد تردید عربستان در سوریه و چرایی طرح ابتکار یمن و گذار از صالح تبیین کنند با توجه به این دو ملاحظه در سیاستِ تغییرِ رژیمِ سعودی قابل تبیین است. این سیاست را که تکمیل کنندۀ استراتژی سعودی در برابر تغییر در جهان عرب است، می توان «تغییر ضد تغییر» نامید.
 

ناهماهنگی با واشنگتن در تحولات بحرین، از این نکته ناشی می‌شود که مجاورت این کشور با عربستان، محوریت شیعیان در تحولات بحرین و نیز نظام پادشاهیِ آن، سه عاملی را تشکیل می‌دهند که امکانِ پیگیریِ سیاستِ «تغییر ضدِ تغییر» را به زیان عربستان می ساخت و بنا بر ملاحظۀ نخستِ این سیاست، نباید امکانی برای موفقیت آن برای پیشبرد تغییر باقی می‌ماند. به علاوه بحرین در محور نخست نگرش امنیتیِ سعودی به جهان قرار دارد که امنیت  و ثبات در آن همپای امنیت و ثبات عربستان تلقی می‌شود. پیگیریِ این سیاست در یمن، به طولانی شدنِ بحران و در نهایت مصادرۀ راه‌حل مورد نظر ملت یمن به سود راهکاری انجامید که در جهت منافع عربستان و امریکا می باشد، اگرچه یمن همچنان دستخوش تغییر است و این نکته با توجه به تداوم حضور مردمی و محدود کردن مصونیت قضایی به صالح (و نه همراهان و نزدیکانش) هویدا شد. در سوریه، اگرچه تضعیف نفوذ منطقه ای ایران یکی از اهداف است، هدف دیگرِ عربستان، به درازا کشیدنِ این بحران است، همین نکته تبیین کنندۀ تردید شش‌ ماهۀ ریاض در حمایت از مخالفان در این کشور می‌باشد زیرا پیش از آن تصور می‌شد نظام اسد توان آرام کردن فضای سوریه را دارد. در مورد لیبی، روشن شدنِ این نکته که این کشور وارد جنگی داخلی با ابعادی بین‌المللی و احتمالاً طولانی مدت با تلفات بسیار شده است، رژیم سعودی را به حمایت از این قیام ترغیب کرد. تغییر ضد تغییر، استراتژیِ پیچیده‌ای است که حداقل در کوتاه مدت کامیاب بوده است.

اما آیا این استراتژی، با توجه به تناقضاتی که در خود دارد، قابلیت تداوم را دارد؟ و تغییر در عینِ مخالفت با تغییر، منافع بلندمدت سعودی را تأمین خواهد کرد؟ به نظر می‌رسد موفقیت این استراتژی ارتباط مستقیمی با تواناییِ عربستان در کنترل پیام های مثبتی دارد که تحولاتی که گاه بنا بر «تغییر ضد تغییر»، مورد حمایت ریاض نیز بوده‌اند، به درون عربستان و نیز کشورهای پیرامونی آن مخابره می‌کنند. این کنترل و نیز جهت‌دهی به پیام‌های خاص دربارۀ میزان تلفات و بحران و بی‌ثباتی در کشورهای دستخوش دگرگونی، در کوتاه‌مدت، با توجه به سلطۀ تبلیغاتی عربستان بر اکثر رسانه‌های منطقه‌ای، قابل تحقق می باشد، اما بعید به نظر می‌رسد که عربستان بتواند جوانب مثبت تغییر را تا مدتی طولانی به نحوی وارونه به ملت‌های عرب عرضه کند. لذا به نظر می‌رسد فاصلۀ دورۀ کنونی با شکستِ «تغییر ضد تغییر»، برابر با فاصله ای باشد که وضعیت کنونی در کشورهای دستخوش دگرگونی و در رأس آنها مصر با ثبات، امنیت و تحکیم نظام مردم سالار دارند.