پایان استراتژی جنگ پرشدت؟


 

اخیراً در مراسمی در کارولینای شمالی، بازگشت سربازان آمریکایی از عراق جشن گرفته شد. جنگ عراق نُه سال طول کشید و اگرچه در تصرف اولیه عراق کمتر از 120 سرباز آمریکایی کشته شدند، به‌تدریج و در خلال این مدت، شمار کشته‌های آمریکا به 4400 نفر رسید. همین برای ایالات متحده بسیار خسارت‌بار بوده و انتقادات داخلی زیادی را برانگیخت و دستِ‌کم، مبنای مهمی برای روی کار آمدن اوباما بوده است.

هنگامی که اوباما روی کار آمد، وعده کرد سربازان آمریکایی را از افغانستان و عراق خارج نماید. این وعده اکنون تا حد زیادی تحقق یافته است، اما نشانگر تحول مهمی هم هست: پایان جنگ پرشدت. برآورد از تحولات سیاسی و نظامی نقاط مختلف جهان نشان می‌دهد که احتمالاً دیگر زمان جنگ‌های پرشدت و با شمار زیاد سربازان نیروی زمینی به‌سر آمده و شاید جنگ مهم و پرتلفات دیگری روی ندهد. با این حال، ما شاهد آن نیز هستیم که ایالات متحده و متحدان جهانی و منطقه‌ای‌اش دست در کار تحول منطقه دست‌کم در سوریه هستند. به همین ترتیب، افق‌هایی از درگیری‌های دیگر نیز دیده می‌شود و در نتیجه، این پرسش مهم پیش می‌آید که اگر استراتژی جنگ پرشدت پایان یافته، استراتژی ایالات متحده و متحدان غربی‌اش در تحولات مورد نظر که مستلزم درگیری نظامی است، چه خواهد بود.

الف) اتکا به عناصر داخلی: در این شیوه از درگیری، تلاش می‌شود نوعی جنگ داخلی در کشور مورد هدف ایجاد شود که یک طرف آن با ایالات متحده همسوست و طرف دیگر، رژیمی است که باید «تغییر» یابد. جنگ با لیبی به اندازه کافی افق‌هایی از این شیوه درگیری را نشان داد. در مورد سوریه نیز اکنون سیاست غرب آن است که مستقیم درگیر نشود، بلکه با جانب‌داری از یک طرف و ارسال سلاح کافی به داخل خاک آن، قدرت ارتش را فرسوده نموده تا فرصت کافی برای «انقلاب» یا «کودتا» پیش آید.

ب) جراحی هوایی: این اصطلاحی است که همواره پس از دوران جنگ سرد مطرح بوده و یکی از طرح‌های نظامی مهم ایالات متحده برای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران به‌شمار رفته است؛ اما سابقه مهم‌تر آن مربوط به دوره کندی در تلاش برای حمله به تأسیسات موشکی مستقر در کوبا، و نیز حمله به ویتنام است. قدرت برتر نیروهای هوایی کشورهای غربی و ایالات متحده به اندازه کافی به آنها این فرصت را می‌دهد که هر نیروی هوایی مزاحمی را از پیش رو بردارند و تأسیسات نظامی و صنعتی مهم هر کشوری را به‌راحتی هدف قرار دهند.

ج) استراتژی دراون (Drone): دراون‌ها که هواپیماهای رادارگریز کوچک و با قابلیت هدایت از ماهواره هستند، به‌راحتی خود را به استراتژی‌های نظامی تحمیل کرده‌اند. در جنگ علیه عراق، بخش مهمی از عملیات شناسایی و حمله به تأسیسات نظامی و تانک‌های عراقی برعهده این هواپیماها بود. در پاکستان و افغانستان، این هواپیماها مأموریت‌های نسبتاً موفقی علیه تروریسم صورت دادند. در دوران اوباما، تأکید زیادی صورت گرفته که عملیات ضدتروریسم فقط با کمک دراون‌ها و یا حداکثر با استفاده از نیروهای ویژه صورت گیرد. تصرف یکی از آنها از سوی نیروهای ایران نیز می‌تواند مصداقی از عملیات‌های بیشتر آنها باشد. الجزیره گزارش داده که دراون‌ها در بسیاری از عملیات‌های مشترک آمریکا و اسرائیل در منطقه حضور داشته‌اند و از این رو، باز هم موقعیت مهم‌تری برای آنها باید در نظر گرفت.(1) به‌نظر می‌رسد تا زمانی که ابزارهای سایبری استراتژیک و مؤثری علیه این دراون‌ها طراحی و به کار گرفته نشود، همچنان ابزارهای مهم و مؤثر عملیات جاسوسی و نظامی باشند. حتی می‌توان تصور کرد که در روزهای آتی اگر درگیری در سوریه آغاز شود، بخش مهمی از عملیات شناسایی و بمباران را دراون‌ها انجام دهند.

با توجه به این، باید گفت که احتمالاً دوران جنگ پرشدت پایان‌یافته باید تلقی شود. جنگ‌های تازه که بسیار کم‌شدت و نامتقارنند، احتمالاً موضوع ایدئولوژی و مشروعیت در هر کشور خواهند بود. در این میان، دموکراسی و حقوق بشر، انگاره‌های مهم و استراتژیک غرب برای به راه انداختن این جنگ‌ها خواهند بود. اخیراً ناامنی‌های مهمی در روسیه گزارش شد که در پاسخ به تقلب دولت در انتخابات بوده است. این نشان می‌دهد که این‌گونه جنگ‌ها با سلاح‌های نرم غربی آغاز می‌شوند و مرزی هم نمی‌شناسند. کشورهای مستقل و غیرمتعهد به غرب قاعدتاً باید راه‌های تازه‌ای برای مقابله با برنامه‌های تازه غرب بیابند وگرنه مشمول این برنامه‌ها خواهند شد.

پی‌نوشت

1. Trevor Timm, “Drones: A Deeply Unsettling Future,” Al Jazeera (Dec. 7, 2011),
<http://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2011/12/201112774824829807.html>