کنار هم گذاشتن جمهوری اسلامی ایران و القاعده: طرحی برای اعمال فشار یا امنیتی کردن؟


 
 

اتهام اخیر آمریکا به جمهوری اسلامی ایران، همکاری و ائتلاف تهران با القاعده است. ظاهراً! یک سوری به نام عزالدین عبدالعزیز الخلیل قرار است مبالغی پول برای گروه القاعده در پاکستان از طریق یکی از رهبران آن به نام عطیه عبدالرحمن جابه‌جا کند و وزارت خزانه‌داری آمریکا این فرد را تحریم نموده و داستانی را برای فعال شدن «سیا» ساخته است. این داستان می‌تواند چند وجه مهم برای بهره‌برداری داشته باشد: نخست اینکه به‌طور اصولی نمی‌توان اخباری که جنبه اطلاعاتی دارد را تأیید کرد. منظور آن است که مجاری تأیید یک خبر اطلاعاتی مجاری‌ای نیستند که مستند باشند و عمدتاً از روی حدس و گمان و بعضاً نتایج متصور به موضوع می‌نگرند و نمی‌توانند به اصطلاح مدارک محکمه‌پسندی ارائه کنند. غالباً کشورهایی که به اخبار اطلاعاتی از این قبیل می‌رسند، به تذکر صرف اکتفا می‌کنند. اما اینکه این مسئله موضوع داستان تبلیغاتی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران شده، به احتمال زیادی وجوه دیگری از قضیه را نمایان می‌کند. وجه دوم آن است که ایالات متحده به روابط محکم‌تری با عربستان سعودی و اسرائیل رسیده باشد و به‌ویژه برای اعمال فشار بر ایران در مناطق گسترده نفوذ این کشور در دمشق و جاهای دیگر، این داستان را ساخته و پرداخته باشد. وجه سوم آن است که ایالات متحده ممکن است در صدد برخورد با جمهوری اسلامی ایران باشد و برای این کار نیاز دارد که فضا را علیه تهران «امنیتی» کند. در زیر، به هریک از سه احتمال رسیدگی می‌شود.

به‌سختی می‌توان از ائتلاف ایران و القاعده دم زد. القاعده هم در نظر و هم در عمل نشان داده که مخالف جدی مذهب شیعه است و از نظر آنها که خود سلفی‌ها و حنبلی‌های تندرو و افراطی هستند، شیعیان مرتدند و قتل آنها جایز است. اگرچه فعلاً سیاست و برنامه القاعده درگیری با جمهوری اسلامی ایران نیست و آنها در حال حاضر هدف‌های مهمی مانند برخورد با آمریکا و اسرائیل و نیز سران سعودی را در نظر دارند، اما آنها دشمنان بالقوه شیعه و تهرانند.

از سوی دیگر، هدف مهم دیگر آنها برخورد با ائتلاف رهبران جهان اسلام با غرب است که مقدمات حضور آنها را در سرزمین‌های اسلامی فراهم ساخته است؛ در این میان، سعودی‌ها بیش از هر خاندان حاکمی مورد نظرند. در جریان اشغال افغانستان از سوی طالبان از سال 1996 به بعد که به قتل دیپلمات‌های ایران نیز انجامید، قتل‌های سازماندهی‌شده‌ای علیه نیروهای شیعه در افغانستان طراحی شد که هدف از آنها، از بین بردن کامل نفوذ شیعه در افغانستان بود. در پاکستان نیز همیشه درگیری شیعه و سنی مطرح بوده، اما از زمان ظهور طالبان، این نبرد خونین‌تر شده و تنها این اواخر با تدبیر شیعیان که خود را از دعوا دور کردند، تا حدی فروکش کرده است. عامل مهم این درگیری‌ها در افغانستان و پاکستان هیچ گروه مهمی جز القاعده نبوده است. حتی برخی از مقامات در تهران اصرار دارند که عامل بسیاری از ناامنی‌های داخلی ایران و به‌ویژه در مرز میان شیعیان و تسنن، القاعده است. نویسندگان مسائل امنیتی و اطلاعاتی مانند ریچارد مکنزی(1) و جان کولی(2) به‌خوبی رابطه مثلث ایالات متحده، عربستان سعودی، و پاکستان را با نیروهای افراطی منطقه افشا کرده‌اند. بیشتر این روابط به برنامه‌ریزی خاص سران سعودی مانند شاهزاده ترکی الفیصل که سال‌ها مسئولیت امنیتی در عربستان داشته و نیز سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (آی‌اس‌آی) در ارتباط منظم با سیا برمی‌گردد.

ایران همواره هدف و طعمه این برنامه‌ریزی بوده و روابط نسبتاً گرم ایران و ایالات متحده زمانی پیش آمد که دو کشور به قصد نابودی طالبان و شکست القاعده در افغانستان با هم همکاری می‌کردند. در آن زمان، ایران بیش از هر کشوری از آمریکا رضایت داشت؛ آمریکا تلاش کرده بود که القاعده، دشمن جدی ایران در افغانستان و پاکستان، زمین‌گیر شود. علاوه بر این، جمهوی اسلامی ایران از زمان حوادث 11 سپتامبر 2001 همکاری مستمری با سازمان ملل متحد و کشورهای درگیر در زمینه مبارزه با تروریسم داشته و بارها نیروهای تروریست را در مرز خود شناسایی کرده و تحویل داده است. علاوه بر این، تهران در حالی که همکاری قابل قبولی در این زمینه داشته، همواره از همان زمان نیز اصرار نمود که مرزهای شرقی ایران به‌دلیل گستردگی و پیچیدگی اوضاع در آن‌سوی مرزها، چندان قابل کنترل نیستند و نباید توقع داشت که همه‌چیز در آنجا به‌خوبی کنترل شود.

من گزینه سوم، یعنی «امنیتی کردن» جمهوری اسلامی ایران را به‌عنوان هدفی که باید مورد تهاجم قرار بگیرد، چندان جدی نمی‌دانم. با حال‌وهوای بودجه‌ای ایالات متحده که به پاشنه آشیل دموکرات‌ها نیز بدل شده و موفقیت آنها را در دور بعدی انتخابات ریاست‌جمهوری در هاله‌ای از ابهام قرار داده، این کار که نیاز به بودجه‌ای هنگفت دارد بسیار سخت و نشدنی می‌نماید. تحولات دفاعی و امنیتی ایالات متحده نیز حاکی از همین است و عمده این تحولات بر سر ناکارآمدی وزارت دفاع و سیا و نیز مسائل بودجه نظامی آنها بوده است. اگرچه می‌توان چنین ادعایی را به‌عنوان بخشی از تبلیغات سیاسی و نظامی دموکرات‌ها برای مهم و کارآمد جلوه دادن جابه‌جایی‌های امنیتی‌شان پذیرفت، اما اصولاً امنیتی کردن جمهوری اسلامی با قصد تهاجم، نه شدنی است و نه کاری منطقی.

بنابراین، من گزینه دوم را انتخاب می‌کنم و روی آن مانور می‌دهم. این گزینه از بسیاری از جهات می‌تواند قابل توجه باشد. نخست اینکه ممکن است آمریکا، عربستان، و دیگر هم‌پیمانان غربی آن، به این نتیجه رسیده باشند که زمان آن فرارسیده که با حکومت اسد در سوریه برخورد نمایند و در این صورت، حضور و نفوذ جمهوری اسلامی در آنجا بسیار قوی است و سد محکمی در برابر چنان اقداماتی خواهد بود. شاید آنها از این راه در پی این باشند که با اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران، عرصه راحت‌تری را برای اقدام در سوریه داشته باشند. دوم اینکه موج بیداری اسلامی در منطقه که تا حد زیادی متأثر از جمهوری اسلامی است، می‌تواند برای آینده حکومت‌های مستبد عرب و نیز نفوذ غرب در منطقه خطرناک باشد. اگر نیروهای بیداری اسلامی در مرحله دوم کار خود و پس از اینکه نیروهای مستبد را کنار زدند با هم متحد شوند و برنامه‌های مشترکی در منطقه به‌اجرا درآورند، آن‌وقت باید گفت که کابوس خطرناکی در انتظار آمریکا و هم‌پیمانان عربش در منطقه است. من احتمالی دیگر را نادیده نمی‌گیرم: عربستان سعودی این روزها خود را در یک مسابقه و رقابت با تهران قرار داده است و از این راه، از ابزار «تطمیع» به‌عنوان تنها ابزاری که در دست دارد، همواره به‌خوبی برای تحت نفوذ قرار دادن نیروهای سیاسی در داخل کشورها و نیز جلب حمایت و همکاری آمریکا و غرب بهره گرفته است. سیاست آمریکا این نیست که منافع خود را با سیاست سعودی‌ها گره بزند، اما ممکن است آمریکایی‌ها بخواهند برای مدت کوتاهی با این سیاست همراهی کنند. در این صورت، موضوع را نباید جدی گرفت و همراهی واشنگتن هم «تاکتیکی» خواهد بود.

با این حال، احتمالات دیگری هم مطرح است که توجه به آنها حائز اهمیت است:

1. باربارا اسلاوین در مقاله‌ای احتمال دیگری را هم در نظر گرفته و آن این است که سیا حدس می‌زند مبالغ زیادی پول قرار است از مسیرهای خاصی به نیروهای القاعده که احتمالاً علیه کویت و قطر عمل می‌کنند برسد. شاید اعمال فشار آمریکا برای جلب همکاری بیشتر تهران در جلوگیری از این امر است که می‌تواند به ناامنی و حتی دگرگونی سیاسی در این دو کشور منجر شود؛ چیزی که مجدداً ریاض و واشنگتن را به هراس می‌اندازد.(3)

2. پل پیلار(4) معتقد است که دموکرات‌ها در سیاست داخلی آمریکا تحت تأثیر بازی‌ها محافظه‌کاران قرار دارند و از این راه خواسته‌اند نشان دهند که نرمشی با ایران ندارند و این پاسخی انتخاباتی به فشار جمهوری‌خواهان برای مقابله با ایران است.

3. آمریکا در کاهش شمار نیروهایش در افغانستان و عراق است و این کشورهای عربی را به هراس انداخته که نفوذ ایران به‌سرعت در حال رشد است و جایگزین قدرت آمریکا در منطقه می‌شود. این موضوع، بازتاب بخشی از فشار کشورهای عربی علیه این نفوذ بالقوه و نوپدید تهران در منطقه است.(5)

پی‌نوشت‌ها

1. John K. Kooly, Unholy Wars: Afghanistan, America and International Terrorism (London: Pluto Press, 2000).
2. Richard Mackenzie, “The United States and the Taliban”, in Fundamentalism Reborn?
Afghanistan and the Taliban edited by William Maley (New York: New York University Press, 1998), 90-103.
3. Barbara Slavin, “The Enemy of Iran's Enemy”, Foreign Policy (August 1, 2011); available at
http://www.foreignpolicy.com/articles/2011/08/01/the_enemy_of_irans_enemy
4. Paul Pillar
5. Jay Solomon, “U.S. Sees Iranian, al Qaeda Alliance”, Wall Street Journal (July 29, 2011).