جنوب‌ آسیا؛ ضرورت تغییر نگاه


جنوب‌ آسیا؛ ضرورت تغییر نگاه
 
 
شنبه 19 دی 1394
 
 
 
در آخرین روزهای سال 2015، ژنرال راحیل شریف، مرد قدرتمند ارتش پاکستان، به کابل سفر کرد و در دیدارها و گفتگوهایش با اشرف غنی، رئیس‌جمهوری و عبدالله عبدالله، رئیس شورای اجرایی و مقامات نظامی و امنیتی افغانستان درباره موضوعی مهم و بسیار حساس و با آینده‌ای نامعلوم توافقاتی انجام داد. محور توافق‌های به‌عمل‌آمده مبارزه مشترک پاکستان و افغانستان با تروریسم و افراطی‌گرایی مذهبی است. بر همین اساس، جریان افراط در او بخش در نظر گرفته شده است: یک بخش آن، از ظرفیت مذاکره و صلح برخوردار است و از آن به نام کلی طالبان قطع‌نظر از تقسیم‌بندی‌های درونی‌اش یاد شده است و بخش دیگر آن، از ظرفیت مذاکره و صلح برخوردار نیست و می‌باید با سرکوب آن، عملیات مشترک نظامی بین پاکستان و افغانستان در امتداد خط مرزی مناقشه‌آمیز «دیوراند» سازماندهی شود؛ ولی پرسش این است که آیا واقعاً اولاً چنین تقسیم‌بندی‌ای واقعیت جریان افراط مکتبی را به‌درستی و به‌تمامی توضیح می‌دهد و ثانیاً افغانستان و پاکستان واقعاً می‌توانند دیوار بلند بی‌اعتمادی را فروبریزند و به‌صورت همکار در مبارزه با تروریسم دربیایند؟
واقعیت آن است که پاسخ روشنی برای چنین پرسش دشواری نمی‌توان داد. تردیدها در کابل و اسلام‌آباد هر دو از نقش یکدیگر در تقویت جریان افراط در سطح بالایی حفظ شده است. افغانستان مدعی است که گروه طالبان، شبکه حقانی و حزب‌ اسلامی گلبدین حکمت‌یار و اخیراً داعش هر کدام به‌نوعی در پاکستان از حمایت برخوردارند و درمقابل، پاکستان مدعی است که شبکه‌های امنیتی افغانستان با همکاری دستگاه‌های امنیتی هندوستان در تقویت جریان‌های رادیکال مذهبی نظیر: تحریک طالبان پاکستان و جدایی‌طلبان بلوچ ایفای نقش می‌نمایند. اینکه ژنرال راحیل شریف در مذاکرات محرمانه‌اش با سران افغانستان تا کجا پیشرفته است، به‌درستی روشن نیست؛ ولی گفته شده است که ارتش پاکستان آمادگی پیدا کرده است که آن بخش از طالبان را که عمدتاً در شورای کویته و شبکه حقانی تمرکز دارند، به ازسرگیری مذاکرات «سری 2ـ» تشویق کند. این بدان‌ معناست که در سال 2016، تغییرات مثبتی را در تحولات افغانستان می‌توان انتظار داشت.
اما پرسش مهم‌تر این است که به فرض تشویق بخشی از طالبان و کشاندن آنها به پای میز مذاکره و صلح با دولت وحدت ملی کابل، چه تضمین عملی‌ای وجود دارد که بخش دیگر طالبان که از شورای کویته انشعاب کرده‌اند و شایعاتی وجود دارد که با داعش بیعت کرده‌اند، همچنان به جنگ ادامه ندهند. اگر طالبان یکپارچه باقی مانده بودند و داعش حضورش را در افغانستان تقویت نکرده بود، شاید تضمین‌های عملی می‌توانست وجود داشته باشد و تغییر سیاست در افغانستان و پاکستان و تقویت نگاه مثبت به یکدیگر به جایی می‌رسید؛ ولی در شرایط کنونی که طالبان با تجزیه روبه‌روست و داعش درپی تصرف جغرافیا در افغانستان به‌خصوص در ولایت‌های شرقی نظیر «ننگرهار» است که هر آن ممکن است با سازماندهی داعش محلی و بومی از ناراضیان طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان مناطق مهمی را تصرف کند، چگونه می‌توان تغییر جهت پاکستان و افغانستان را عملیاتی کرد. آنچه بر دامنه تردیدها در افغانستان می‌افزاید تجربیات چند دهة گذشته در مناسبات با پاکستان است که در یک کلام، در تصور افغان‌ها سیاست دوگانه این کشور و عامل تشدید جنگ‌های داخلی و نیابتی در افغانستان بوده است.
بااین‌حال، نگاه بدبینانه سنتی در افغانستان درباره سیاست دوگانه توصیف‌شده پاکستان در آن کشور حداقل تاکنون راه‌حلی به‌دست نداده است و نیازمند نوعی بازنگری است. ظاهراً اشرف غنی خود را در مقام ریاست‌جمهوری افغانستان در موقعیتی ارزیابی می‌کند که می‌تواند گام‌های شجاعانه‌ای را دراین‌باره بردارد و نام خود را از تاریخ به‌عنوان شخصی به ثبت برساند که چندین دهه جنگ داخلی و مخاصمات با پاکستان را پایان داده است و از این طریق، نام نیکی از خود برجای بگذارد. آنچه دراین‌خصوص اشرف غنی و دولت وحدت ملی را امیدوارتر کرده است موقعیت دشواری است که پاکستان در آن قرار گرفته است. در نگاه اشرف غنی و همفکرانش، پاکستان که خود مهد تروریسم و افراط‌گرایی و صادرکننده آن به افغانستان بوده است، اکنون خود با تروریسم و افراط‌گرایی روبه‌رو شده و امنیت ملی‌اش به خطر افتاده است. به‌ویژه آنکه تروریسم که ازنظر اطلاعات داخلی پاکستان موسوم به «آی‌اس‌آی» تاکنون مؤثرترین ابزار استراتژیک بوده که علیه همسایگان این کشور یعنی افغانستان و هندوستان به‌کار گرفته می‌شده، اکنون حکم شمشیر «دو دم» را یافته و علیه خودش جهت‌گیری کرده است. جنگ ارتش در وزیرستان شمالی با تحریک طالبان پاکستان و تشدید فرقه‌گرایی در کراچی و قونیه تنها بخشی از واقعیت تروریسم و فرقه‌گرایی را برملا ساخته و بخش مهم‌تر آن هنوز پنهان باقی مانده است. 
از طرف دیگر، واقعیت مهم دومی وجود دارد که احتمالاً پاکستان را در موقعیتی قرار می‌دهد که درمورد سیاست‌های گذشته‌اش تجدیدنظر کند و آن، این واقعیت است که هندوستان رقیب اصلی پاکستان در سال‌های اخیر با رشد قابل توجهی در تمامی ابعاد تشکیل‌دهنده قدرت روبه‌رو بوده و پاکستان را با فاصله زیاد عقب انداخته است. هرگاه توسعه هند و عقب‌ماندگی پاکستان را بر تضعیف جایگاه این کشور در آمریکا و متحدان سابق اروپایی‌اش درنظر بگیریم، این‌طور به‌نظر می‌رسد که خوشی‌بینی اشرف غنی خیلی هم بی‌جا نیست و پاکستان به‌رغم آنکه از اهرم‌های لازم برای حفظ موقعیت خود برخوردار است و می‌تواند کاهش جایگاهش را در آمریکا با نزدیکی با چین جبران کند، در ارتباط با مقوله تروریسم و حمایت از جریان‌های رادیکال مذهبی به دشواری می‌تواند دامن خود را مبرا کند.
با توجه به اینگونه واقعیت‌هاست که احتمال تغییر نگاه پاکستان به افغانستان و حتی هندوستان وجود دارد و ژنرال راحیل شریف و اشرف غنی به یک ضرورت پی برده‌اند، همچنان‌که نارندا مودوی، نخست‌وزیر هند و نواز شریف، نخست‌وزیر پاکستان نیز به چنین ضرورتی رسیده‌اند. منتها باید توجه داشت که نگاه جدید به ××××  همواره قرار ندارد و دو مشکل اصلی مسئله کشمیر با هندوستان و خط مرزی «دیوراند» با افغانستان اصلی‌ترین موانع در تغییر نگاه هر سه طرف هستند. هرگونه تغییر نگاه می‌باید در پرتو این دو واقعیت مدنظر قرار گیرد. به‌لحاظ نظری، فرصتی تاریخی شکل گرفته که می‌تواند جنوب آسیا را در مسیر همکاری و مشارکت و احترام متقابل قرار دهد؛ اما به‌لحاظ عملی دشواری‌های جدی‌ای وجود دارند که نیازمند گذشت زمان و فاصله گرفتن از سنت‌های تردیدآمیز گذشته و اتهام‌زنی متقابل در پاکستان، افغانستان و هندوستان هستند.
قضاوت دراین‌خصوص که پاکستان در سال 2016 تا چه اندازه به صلح و ثبات افغانستان و در تداوم آن در بهبود مناسبات با هند کمک خواهد کرد چندان ساده نیست؛ ولی قدر مسلم آن است که اگر پاکستان نگاهش را به افغانستان و هندوستان تغییر ندهد، وسیله نفوذ هند در افغانستان و احساس محاصره‌شدگی از دو طرف با هندوستان و افغانستان خواهد شد، و بدتر از آن، قابلیت تروریسم و افراط‌گرایی است که می‌تواند در هماهنگی دستگاه‌های امنیتی هند و افغانستان علیه پاکستان به‌کار رود و در نوعی مقابله‌به‌مثل امنیت کل جنوب آسیا را به‌خطر اندازد. پاکستان و سیاست دوگانه‌اش به پایان تاریخی خود دارند نزدیک می‌شوند و آینده منطقه در گرو درک همین معناست.