جهان عرب ـ الگوی قدرت


جهان عرب ـ الگوی قدرت

 
 
یکشنبه 26 شهریور 1391
 

قطع‌نظر از نامگذاری‌های آنچه که در جهان عرب در خاورمیانه و شمال آفریقا در جریان است، دو گروه اسلام‌گرا درحال نقش‌آفرینی اصلی در تحولات جاری هستند. این دو جریان هرچند که به لحاظ ایدئولوژیک از یک منشأ سرچشمه گرفته‌اند و در عنوان کلی «سلفی» یا طبق برداشت خودشان بازگشت به «سلف صالح» تعریف می‌شوند ولی شیوه‌های متفاوتی را برای رسیدن به اهداف خود در پیش گرفته‌اند. این دو جریان را می‌توان به لحاظ روش‌ها به رادیکال و میانه‌رو تقسیم کرد. میانه‌روها در جریان اخوان‌المسلمین تمرکز پیدا کرده‌اند و رادیکال‌ها تحت عناوین متفاوت ولی زیرمجموعه سازمان القاعده عربی شناسایی می‌شوند. اخوان‌المسلمین دگرگونی در ساختارهای ناکارآمد کنونی اعراب را ازطریق مسالمت‌آمیز، سازوکارهای دموکراتیک و برگزاری انتخابات منصفانه و آزاد قابل تحقق می‌داند و پس از کسب قدرت درنظر دارد ارزش‌ها و احکام اسلامی را حاکم کند. در مقابل سازمان القاعده خشونت و قهر را درپیش گرفته و بر این باور است که نظام‌های وابسته کنونی عرب را تنها ازطریق قهرآمیز و جنگ می‌توان سرنگون و حکومت‌های اسلامی در کشورها برقرار کرد.
این دو نگاه متفاوت جریان میانه‌رو اخوانی و جریان رادیکال القاعده‌ای جهان عرب را در حادترین شکل آن در چالش قرار داده است و هرچند دورنمای چندان روشنی وجود ندارد که سرانجام کدام جریان وجه غالب را خواهد یافت و تحولات جهان عرب را هدایت خواهد کرد، بااین‌حال درک القاعده از مناسبات قدرت چه در سطح داخلی کشورها و چه در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی محدودیت‌های جدی برای قدرت گرفتن به‌وجود می‌آورد. این درحالی است که جریان اخوانی هم از تجربه کافی برخوردار است و هم شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی را بهتر از القاعده درک می‌کند. علاوه بر این آنچه که در کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا در جریان است ـ در چهارچوب طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا نیز قابل بررسی است. اگر این واقعیت را درنظر بگیریم که لااقل بخشی از تحولات جهان عرب در چهارچوب طرح خاورمیانه بزرگ قرار می‌گیرد، آنگاه قابل تصور است که رادیکال‌های اسلامی در سطح محدودتری امکان عمل می‌یابند و در شکل‌دهی آینده ساختارهای قدرت در حوزه عربی می‌توانند ایفای نقش نمایند. جهان غرب و آمریکا به قدرت رسیدن رادیکال‌های اسلامی را با منافع استراتژیک خود هماهنگ نمی‌یابند و اگر در برخی از کشورها نظیر سوریه فضا را برای حضور آنها باز کرده‌اند، صرفاً در جهت استفاده ابزاری است و موقتاً تا دستیابی به هدف سرنگونی حکومت مستقر تحمل می‌شوند ولی بعد از تحمیل تغییر، راه قدرت گرفتن آنها را مسدود خواهند کرد.
بنابراین می‌توان گفت که دو جریان رادیکال القاعده‌ای و میانه‌روی اخوانی در موقعیت متفاوتی نه‌تنها ازطریق شیوه‌های مورد نظر برای کسب قدرت قرار دارند، بلکه به لحاظ درک و فهم شرایط تفاوت‌های آشکاری دارند. شاید علت اصلی آن است که این دو جریان اسلام‌گرای عرب در شرایط متفاوتی قرار دارند و نگاهشان به قدرت و اسلام هر دو متفاوت شده است. این درست که خواستگاه اولیه این دو جریان تقریباً یکی است ولی جهت‌گیری‌ها و شیوه مبارزاتی آنها برای کسب قدرت کاملاً متضاد است. اخوانی‌ها سازوکارهای دموکراتیک را پذیرفته‌اند و اسلام میانه‌رویی را درنظر دارند که بتواند با دنیای غرب نیز کار کند و این درحالی است که در نگاه القاعده، رهایی کشورهای اسلامی از چنگال غرب را نمی‌توان ازطریق انتخابات عمومی به‌دست آورد. جهاد مسلحانه تنها راه مورد قبول این جریان رادیکال فکری است. القاعده در جنگ افغانستان آزموده شده و جهاد مسلحانه را نه تنها ضامن پیروزی که ادامه‌دهنده پیروزی‌های احتمالی تصور می‌کند.
در این بین موقعیت انقلاب مردمی در تونس و مصر که اسلام‌گراهای اخوانی توانستند ازطریق انتخابات نسبتاً آزادتر بعد از سقوط رژیم‌های وابسته سابق به قدرت برسند در نگاه اخوانی‌های میانه‌رو دلیل صحت برداشت آنها از تحولات جهان عرب و در نگاه القاعده‌ای‌ها نشانه ناکامی و ناتمامی انقلاب‌های مردمی تصور شده است. به‌ویژه آنکه در مناسبات این کشورها در دوره جدید قدرت گرفتن اخوانی‌ها با قدرت‌های خارجی و نیروهای داخلی وابسته هیچ‌گونه تغییری به‌وجود نیامده است. تفکر رادیکال القاعده‌ای حاکمیت اسلام و ارزش‌های مورد قبول خود را در حکومت‌های اخوانی دست‌یافتنی ارزیابی نمی‌کند و این موضوعی است که تثبیت قدرت در این‌گونه کشورها را می‌تواند تا مدت‌ها در چالش نگاه دارد؛ چالشی که دوگانه خواهد بود. بدین‌معنا که از یک طرف اخوانی‌ها با نیروهای حاکم سابق در قالب نظامیان و تکنوکرات‌ها در چالش به‌سر خواهند برد و از طرف دیگر چالش مهم‌تری را تفکر رادیکال اسلامی به آنها تحمیل خواهد کرد که مدعی انقلاب‌های ناتمام است و مسئولیت خود را کامل کردن این انقلاب‌ها می‌داند. اینکه اخوان‌المسلمین چگونه از این دو چالش مهم پیروز بیرون خواهند آمد چندان روشن نیست ولی از مجموعه شرایط و تحولات جاری دنیای عرب می‌توان چنین استنباط کرد که جریان رادیکال در کشورهای آشوب‌زده، فقیر و دارای قدرت ملی تجزیه‌شده شانس بقا و تأثیرگذاری دارد و برعکس، تفکر اخوانی‌ها در آن بخش از جهان عرب که از ثبات سیاسی، اجتماعی و انسجام ملی بیشتری برخوردارند و به لحاظ اقتصادی وضع روشن‌تری دارند شانس قدرت گرفتن و حفظ قدرت بیشتری دارند.
در چنین نگاهی رادیکال‌های اسلامی در کشورهای آفریقایی دنیای عرب نظیر سومالی و مالی و یا آن کشورها که تحولاتشان از مسیر جنگ داخلی و مسلحانه عبور می‌کند شانس بیشتری برای حضور خواهند داشت. بنابراین به هر میزان که تحولات کشورهای عرب میل به برخورد قهرآمیز و جنگ مسلحانه بیابد، شانس القاعده و مجموعه‌های محلی‌اش برای حضور و تأثیرگذاری احزابش افزایش خواهد یافت و برعکس در هر کشوری که تحولات در مسیر مسالمت‌جویانه‌تری امکان تحرک بیابد، این تفکر اخوانی است که می‌تواند به قدرت برسد. ظن غالب در این خصوص آن است که فضای داخلی و بین‌المللی برای قدرت گرفتن اخوانی‌ها در جهان عرب مساعدتر از قدرت گرفتن القاعده باشد. تفکر میانه‌رو اخوانی در قالب نمونه ترکیه‌ای اسلام‌گرایی میانه‌رو حزب عدالت و توسعه، الگوی ساختار قدرت احتمالی در جهان عرب است؛ الگویی که با طرح خاورمیانه بزرگ مورد نظر آمریکا نیز همخوانی دارد.