ابعاد مهم استقلال اسکاتلند از بریتانیا


ابعاد مهم استقلال اسکاتلند از بریتانیا

 
شنبه 17 تیر 1391
 
 

پیروزی  حزب ملیگرای اسکاتلند در انتخابات پارلمانی سال گذشته این کشور زمزمههای استقلال کامل این منطقه مهم را از مجموعه پادشاهی متحده تشدید کرد. اکنون نگاهها به رفراندوم سال 2014 و پاسخ به این پرسش است که آیا رای نهایی مردم به ماندن در مجموعه انگلستان، ولز و ایرلند شمالی تعلق میگیرد یا ذائقه اسکاتلندیها خواستار طعم استقلال و گشودن فصلی جدید در تاریخ این کشور است. صرفنظر از این دو حالت ممکن، سوال مهمتر اثرات جدایی اسکاتلند بر مسائل اساسی پیشرو بین بریتانیا و اسکاتلند شامل موضوعات اقتصادی و دفاعی امنیتی و... میباشد.

بعد اقتصادی


از نظر همکاری اقتصادی به نظر نمیرسد که استقلال این بخش از بریتانیا باعث انحلال همکاری، تجارت و سرمایهگذاری میان دو طرف شود. هرچند تکرار خاطرهای مانند منازعه تجاری میان انگلستان و ایرلند در دهه 1930 که به روابط اقتصادی دو کشور سرایت کرد را نیز نباید از نظر دور داشت.


در حوزه ارز و گزینش واحد پول ملی، انتخاب برعهده اسکاتلند خواهد بود. رهبر حزب ملی اسکاتلند اظهار کرده بود که در صورت استقلال اسکاتلند استرلینگ را حفظ خواهد کرد و همزمان گزینههای موجود برای آینده اسکاتلند را نیز از دست نخواهد داد. به هرحال پیوستن به واحد پولی یورو به شرط قبولی اتحادیه اروپایی از ابعادی به‌خصوص بعد روانی بر این واحد پولی اثرگذار خواهد بود.


دو حالت متصور برای اقتصاد مالی اسکاتلند شامل کسری مالی و مازاد مالی وجود دارد. در حالت کسری مالی، درصورتیکه قیمتهای هیدروکربن افت شدیدی را تجربه کنند و دو جزیره اورکنی و شتلند جزء بریتانیا باقی بمانند، اسکاتلند دچار ضرر و زیان ملی خواهد شد و مجبور است بار خسارت مالی چند درصدی نسبت به جی دی پی خود را متحمل شود و یا دست نیاز به سوی بریتانیا دراز کند. در حالت دوم امکان مازاد مالی به دلیل ثابت ماندن قیمت هیدروکربن و باقی ماندن دو جزیره ذکر شده در اسکاتلند وجود دارد. البته شرط دیگر تحقق مازاد مالی عدم مسئولیت اسکاتلند در قبال بدهیهای ملی بریتانیا میباشد. در مورد بدهی ملی بریتانیا و همکاری یا بیتفاوتی اسکاتلند پس از استقلال نسبت به آن، الکس سالموند با اشاره به 250 میلیارد دلار درآمد نفتی منتقل شده به خزانهداری بریتانیا، مسئولیت بدهیهای بانک رویال اسکاتلند را برعهده نگرفته است.

نفت و گاز شمال


واقع شدن اسکاتلند در منطقه مجاور به دریای شمال باعث ریزش درآمدهای مالیاتی زیادی به این کشور میشود؛ چیزی که تا کنون نصیب دولت مرکزی بریتانیا شده است. درواقع مسیری که از خطوط ساحلی مرز میان اسکاتلند و انگلستان به دریای شمال منتهی میشود نشاندهنده سهم جغرافیایی اسکاتلند در آینده تولیدات مرتبط با نفت و درآمدهای ناشی از آن میباشد. به نظر میرسد که درصد قابل توجهی از درآمد بریتانیا از نفت شمال، حاصل منابع موجود در منطقهای است که طبق حقوق بینالملل دریایی، جزء مناطق اقتصادی انحصاری (EEZ) اسکاتلند به شمار میرود.  البته نباید نقش دو جزیرهی اورکنی و شتلند را در این زمینه نادیده گرفت. درصورتیکه بریتانیا بتواند این دو جزیره را جزئی از قلمرو خود باقی نگه دارد، پیامدهای مهمی برای کنترل گاز و نفت دریای شمال به نفع بریتانیا خواهد داشت.


بعد دفاعی


استقلال اسکاتلند اثر خود را بر موضوعات نظامی نیز خواهد گذاشت. زیرا تصرف برخی از تجهیزات نظامی توسط اسکاتلند و مسئولیت تمهیدات مالی نیروهای نظامی و همزمان با آن احتمال کاهش (یا حتی افزایش) هزینههای نظامی بریتانیا را در پی خواهد داشت.


پایگاه دریایی فسلان در منطقه گیرلوچ که پایگاه اصلی ناوگان زیردریاییهای تریدنت و زیردریاییهای مسلح اتمی بریتانیا است قابلیت اختلاف و نزاع میان اسکاتلند و بریتانیا را داراست. درحال حاضر نگرانیهایی درباره عدم موافقت دولت اسکاتلند (در صورت استقلال) با باقی ماندن این پایگاه در اسکاتلند وجود دارد و آینده آن با ابهام است. قابل توجه است که تعیین محل جدید برای تجهیزات هستهای بریتانیا در جایی غیر از اسکاتلند دشوار است. زیرا سایت هستهای فاسلن که مدخل خلیجی با آب فراوان و عمیق است و دسترسی سریع به حوزه استراتژیک اقیانوس اطلس فراهم میکند چیزی است که وجود بدیل مناسب را با چالش مواجه میکند.


موضوع دیگر برخی افتراقها میان نحوه استفاده از نظامیان است. در سالهای گذشته حزب ملی اسکاتلند در برخی از موضوعات مهم سیاست خارجی مانند مداخله نظامی در عراق و کوزو با دولت مرکزی بریتانیا منازعه داشته است. با استقلال اسکاتلند همکاری نظامی در مواردی که نیاز به بازدارندگی و پاسخهای سریع ارتش متحد پادشاهی دارد ممکن است با موانع جدی روبرو شود و به تبع آن تضعیف نسبی ارتش بریتانیا حاصل شود.
 

بعد سیاسی

 اثر استقلال اسکاتلند بر ملیگرایی سایر بخشهای بریتانیا موضوعی است که میتواند از بعد سیاسی بر بریتانیا تاثیرات خود را نشان دهد. جدایی اسکاتلند از باقی پادشاهی متحده ممکن است محرکهای برای سایر جریانات ملیگرا و تلاش برای بهرسمیت شناخته شدن باشد. به عنوان مثال فرایند صلح در ایرلند شمالی ممکن است دستخوش برخی از نوسانات شود. فعالیتهای گروههای جمهوریخواه مخالف در ایرلند شمالی با استقلال اسکاتلند و احتمالاً تضعیف بریتانیا در شرایط سیاسی جدید ممکن است عملاً شدت بیشتری بیابد. به علاوه جدا شدن اسکاتلند از مجموعه پادشاهی متحده بریتانیا تداوم حیات ساختار قانونی بریتانیا را با چالش مواجه میکند زیرا پادشاهی متحده بریتانیا عمدتاً با اتحاد میان دو قلمرو انگلستان و اسکاتلند شکل گرفت که جدایی اسکاتلند مسائلی را برای موضوعات ساختاری بهوجود میآورد. در واقع استقلال اسکاتلند پایان مناقشات مرتبط با ساختار و قانون نیست و دامنه خود را در مباحث ایرلند شمالی گسترش میدهد.


نکته دیگری که شایان توجه است تحول در سیاستگذاری خارجی اسکاتلند است. تحت ترتیبات کنونی، هرچند اسکاتلند مجاز است که سیاستهای داخلی خود را قانونگذاری کند اما کنترلی بر سیاست خارجی، سیاست دفاعی و اقتصادی ندارد که در نتیجه آن ارتباط تجاری با کشورهای خارجی و تنظیمهای مالیاتی در دایره اختیارات اسکاتلند قرار ندارد که استقلال اسکاتلند این ترتیبات را با دگرگون خواهد کرد.


اتحادیه اروپایی و کشورهای اروپایی


اسکاتلند در صورت استقلال کامل، با جمعیت حدوداً  5 میلیونی خود میتواند 7 رای در شورای اروپایی (European Council) داشته باشد که در اینصورت بریتانیا نیز با کاهش 2 رای از 29 به 27 رای نزول پیدا میکند. این موضوع دو پیامد را متبادر میسازد. درحالیکه از یک طرف به نظر میرسد ماندن اسکاتلند و بریتانیا به استحکام رای آنان و اثرگذاری بیشتر در عرصه اروپا کمک میکند، حضور یک اسکاتلند مستقل در جامعه بینالملل و اتحادیههایی مانند اتحادیه اروپایی، به پیگیری منافع مشخص و متمایز اسکاتلند و بازیگری آن در عرصه بینالملل مساعدت مینماید.


در نهایت پیامدهای ممکن استقلال اسکاتلند بر حکومتهای اروپایی و دولتهای فرانسه، اسپانیا و مناطق دیگر اروپایی دور از تصور نیست. جدایی دموکراتیک اسکاتلند از بریتانیا میتواند با ارجاع به ایده اثرگذاری جنبشهای ملیگرا برروی یکدیگر تجدید حیاتی برای ملیگرایی کاتالونهای اسپانیا، باسکهای میان اسپانیا و فرانسه و جداییطلبان جزیره کورس دریای مدیترانه از قلمرو فرانسه و مناطق بیثبات دیگری مانند کوزوو باشد.