دنیای عرب ـ چالش قدرت


دنیای عرب ـ چالش قدرت

 
چهارشنبه 21 تیر 1391
 
 
 

در ارتباط با تحولات جاری دنیای عرب دو واژه به کار گرفته شده‌اند؛ واژة بهار عربی و واژة بیداری اسلامی. این دو واژه هر کدام بار سیاسی ـ ایدئولوژیک و عاطفی خاص خود را دارند و بیش از آنکه واقعیت‌های تحولات در جهان عرب را انعکاس دهند، انعکاس‌دهندة انتظارات و آرزوهای واضعان آنها به‌نظر می‌رسند. اما آنچه که در جهان عرب در جریان است در تمامی ابعاد آن خیلی به اینگونه واژه‌ها محدود نمی‌شود. علت‌ها را باید در متن جهان عرب سراغ گرفت. دنیای عرب به‌طور اخص و جهان اسلام به‌طور عام با دو واقعیت مهم روبه‌روست:


۱. چگونگی انطباق ارزش‌های دینی و سنت‌ها با جهان مدرن؛


۲. چگونگی عبور از ساختارهای قبیله‌ای قدرت به ساختار مدرن.


واقعیت آن است که کشورهای عرب در هر دوی این انطباق‌سازی با مشکل روبه‌رو شده‌اند هرچند که از یک کشور به کشور دیگر تفاوت‌های جزئی ناشی از شرایط بومی و محلی می‌تواند وجود داشته باشد. اما در یک نگاه کلی‌تر می‌توان گفت که جهان عرب با دو طیف ایدئولوژیک برای سامان‌بخشی قدرت روبه‌روست؛ طیفی که می‌توان آن را لیبرال و سکولار دانست و طیفی که اسلام‌گراست قطع‌نظر از تنوع برداشت‌هایش از اسلام که از رادیکال القاعده‌ای تا میانه‌روی اخوانی را در خودش جای می‌دهد. سکولارها در قالب جریان‌های چپ و ناسیونالیستی خود را بروز می‌دهند و اسلام‌گراها تلاش دارند که با اتکا به پشتوانة مردمی خود اسلامی را برجسته سازند که بتواند همة قشرهای اجتماعی و تنوع دیدگاه‌ها را در خود جذب نماید. با این حال از منظر ایدئولوژیک دو دیدگاه اسلام‌گرا و سکولار بر سر کسب قدرت وارد چالش جدی شده‌اند. چالش و محل نزاع نیز روشن است هر دو می‌خواهند جوامع محافظه‌کار و سنتی عرب را با شرایط نوین جهانی و دنیای مدرن آشتی دهند و از این طریق راه پیشرفت و توسعه را به ملت‌های عرب نشان دهند منتها حقیقت آن است که توازن ایدئولوژیک قدرت بین سکولارها و سنت‌گراها وجود ندارد.


این عدم توازن تنها در درون جوامع عرب نیست بلکه در ابعاد کلی‌تری در سطح بین‌المللی نیز وجود دارد. قدرت‌های مسلط جهانی نیز به‌درستی نمی‌دانند که کدام ساختار قدرت جایگزین نهایی نظم موجود در دنیای عرب می‌شود. چگونه تحول ممکن می‌شود و مناسباتش با منابع جهانی قدرت را چگونه تنظیم خواهد کرد. اگر ملاک قضاوت را کشورهایی نظیر مصر و تونس قرار بدهیم که تحولات با آرایش نسبی و خسارات کمتر ممکن شد به تمامی واقعیت‌های پیچیده جهان عرب توجه نکرده‌ایم. آنچه در سوریه می‌گذرد چالش جدی‌تر ایدئولوژیک سکولارها و اسلام‌گراها را به نمایش می‌گذارد.


اهمیت سوریه در آن است که علاوه‌بر چالش سکولار ـ اسلام‌گرا، صف‌بندی‌های عمیق‌تری در سطح منطقه و بین‌الملل به‌وجود آورده است. بدین معنا که تحولات سوریه را به‌صورت اجتناب‌ناپذیری در سطح منطقه به‌طرف فرقه‌گرایی کشانده و عربستان سعودی و قطر را به سود اسلام‌گراها وارد میدان کرده است و در مقابل ایران و حزب‌الله لبنان را در کنار سکولارهای حاکم قرار داده است. در سطح بین‌الملل نیز اوضاع سوریه، روسیه و چین را به حمایت از دولت حافظ وضع سکولار قدرت واداشته است و آ‌مریکا و اروپا را به حمایت از برهم‌زنندگان نظم سکولار برانگیخته است. این صف‌بندی در سطح بین‌المللی تا آنجا جدی تصور شده است که برخی از صاحب‌نظران را به این باور کشانده که سوریه می‌تواند در شکل‌دهی نظم نوین جهانی حتی موجب بروز جنگ سرد جدیدی شود و قطب‌بندی بین‌المللی را در قالب تک‌قطبی یا چندقطبی شدن قدرت مشخص‌تر سازد. قطع‌نظر از اینکه در عمل چه پیش خواهد آمد آنچه که در ارتباط با تحولات دنیای عرب و دو واژة بهار عربی و بیداری اسلامی قابل طرح می‌شود، این است که هر کدام از کشورهای عرب مطابق با شرایط خاص خود متحول می‌شوند و خیلی پایبند واژه‌ها نخواهند بود. با این حال قابل تصور است که همه کشورهای عرب حتی سنت‌گراترین آنها در عربستان سعودی و حوزة عربی خلیج فارس نمی‌توانند از این روند خود را کنار بکشند. گرچه ممکن است تحول دیرتر به سراغ آنها بیاید.
 

آنچه که شانس اسلام‌گراها را در مقابل سکولارها برای کسب قدرت ازطریق صندوق‌های رأی افزایش داده است گذشتة اعراب و ناکارآمدی اندیشه‌های سکولار است که در دنیای عرب در دو قالب ناسیونالیسم چپ و شبه سوسیالیستی ـ بعثی در دوران جنگ سرد امکان ظهور و بروز یافت. ناکامی اینگونه برداشت‌های ایدئولوژیک در درجة اول خود را در مقابل اسرائیل و در قالب شکست نظامی مجموعه اعراب نشان داد و همین شکست است که اسلام‌گراها را در موقعیت برتر قرار داده است. آزمون اصلی اسلام‌گراها نیز دقیقاً در همین جاست. چگونگی برخورد آنها با اسرائیل و مسئلة فلسطین و چگونگی انطباق سنت‌ها و مدرنیسم چالش واقعی پیشِ روی اسلام‌گراهای جهان عرب است. اگر‌ ‌آنها در دستیابی به قدرت بتوانند پاسخ مناسب برای این دو مشکل اصلی بیابند تجربة موفقی را به نمایش خواهند گذاشت و نظم نوینی را بر جوامع عرب حاکم خواهند کرد که راه توسعة پایدار و حفظ ارزش‌های دینی و سنتی را نشان خواهند داد و اگر به هر دلیلی چه داخلی و چه خارجی در این آزمون ناموفق شوند، تجربة شکست‌خوردة دیگری به تجربیات شکست‌خوردة قبلی اضافه خواهند نمود.

بنابراین تحولات جاری در دنیای عرب را باید از منظر ایدئولوژیک سکولار اقلیت غرب‌گرا و اسلام‌گرای اکثریت توده‌های مردم مورد توجه قرار داد و گفت که دشواری نظا‌م‌هایی که از دل تحولات جاری و ازطریق سازوکارهای دموکراتیک و صندوق‌های رأی بیرون می‌آیند بیش از آن است که در ظاهر به نظر می‌رسد. نه سکولارها به‌دلیل در اقلیت بودن می‌توانند با کسب حمایت از غرب نظام‌های مورد دلخواه خود را به تمامی حاکم نمایند و نه اسلام‌گراها قادرند تمامی قدرت را آنطور که خود می‌خواهند در اختیار بگیرند. جهان عرب شاید در مسیری بینابین این دو حرکت کند. سکولارها به پایگاه کمتر اجتماعی‌شان قناعت کنند و شراکت در قدرت را بپذیرند و اسلام‌گراها برای افزایش قدرت انطباق خود با شرایط نوین مجبور به کنار آمدن با سکولارها شوند. مصر از این جهت که محوری‌ترین کشور عرب و در همان حال تأثیرگذارترین آنهاست، احتمالاً در انطباق با شرایط پیشگام خواهد بود. با این حال باید در نظر داشت که در جهان امروز ترکیب ایدئولوژی و نفت در عربستان سعودی به ریاض اجازه می‌دهد دست‌کم تا قبل از اینکه نسیم بهار عربی یا بیداری اسلامی به این کشور برسد همچنان با صدور دلار و ایدئولوژی به کشورهای عربی در این عرصه نقش‌آفرینی مؤثری داشته باشد.