سوریه تقسیم قدرت ـ جابجایی قدرت


سوریه تقسیم قدرت ـ جابجایی قدرت
 

 
یکشنبه 28 آبان 1391
 
 

بحران سوریه وارد مراحل حساس‌تری از گذشته شده است. همین حساسیت اوضاع است که همه طرف‌های داخلی ـ منطقه‌ای و بین‌المللی بحران سوریه را به تکاپو واداشته است. توازن نسبی قدرت نظامی بین دولت بشار اسد و مخالفان مسلح‌اش هنوز در سطحی برقرار مانده است که هیچ طرفی نتواند طرف مقابل را ازطریق نظامی از عرصه معادله قدرت حذف کند. بااین‌حال هر دو طرف امید به آینده دارند. مخالفان امید دارند در وفاداری ارتش و نیروهای امنیتی به نظام بشار اسد شکاف ایجاد نمایند و باعث ریزش شدید و غیرقابل جبران در ارتش شوند و دولت بشار اسد امیدوار است ناامیدی مخالفان به چنددستگی در داخل آنها دامن بزند و از این طریق نوعی مصالحه امکان‌پذیر شود بدون آنکه به جابجایی قدرت منتهی گردد. منتها به‌نظر می‌رسد که هر دو طرف داخلی به محدودیت‌ها و امکانات خود توجه دارند و حل نهایی مشکل را در گرو حمایت قاطع از خارج ارزیابی کرده‌اند. اگر از سطح رقابت‌های منطقه‌ای در سوریه قدری بالاتر برویم و رقابت‌های آمریکا و روسیه را بر سر آینده سوریه جدی‌تر فرض کنیم می‌توان گفت دو طرف دو نگاه متفاوت دارند و بر همین اساس دو طرح متفاوت هم را هم مطرح کرده‌اند.
1. طرح روسیه: تقسیم قدرت بین دولت حاکم و مخالفان
2. طرح آمریکا: جایگزین کردن قدرت مخالفان به جای قدرت حاکم
دولت روسیه در طرح خود سرنوشت بشار اسد را به پایان دوره ریاست‌جمهوری‌اش در سال 2014 میلادی موکول می‌کند ولی تقسیم قدرت را در سطح نسبتاً گسترده‌ای درنظر دارد به‌طوری‌که تقریباً تمامی وزارتخانه‌ها را غیر از چند وزارتخانه کلیدی نظیر دفاع و کشور برای دولت حاکم در اختیار مخالفان قرار خواهد داد. اما اگر در همان مراحل اولیه بروز بحران روس‌ها قدم پیش می‌گذاشتند و جنگ داخلی نمی‌شد، پذیرش چنین طرحی عملی بود ولی در شرایط کنونی عناصری از خارج دخالت تعیین‌کننده‌تری حتی از عناصر داخلی پیدا کرده‌اند. بنابراین حصول هرگونه توافق احتمالی علاوه‌بر طرف‌های داخلی می‌بایست مورد قبول طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نیز قرار گیرد. گمان نمی‌رود که آمریکا حاضر شود ابتکار عمل را به روس‌ها واگذار کند تا آنها مشکل سوریه را مطابق منافع خود حل‌وفصل نمایند. طرف‌های منطقه‌ای بحران سوریه را اگر ترکیه، قطر و عربستان سعودی در جناح حامی مخالفان بشار اسد در نظر بگیرید آنها نیز منافع متضادی دارند و به‌سادگی نمی‌توانند منافع خود را با طرح روسیه هماهنگ سازند.
اما آمریکا برای اجرای طرح خود که دلالت بر جابجایی کامل قدرت دارد، هیچ‌گونه شتابی ندارند. یک علت احتمالی نامشخص بودن ابعاد قدرت و حضور جناح درونی داوطلبان قدرت در میان مخالفان است. به‌ویژه اگر گرایش‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک مخالفان را درنظر بگیریم، ابهامات از آینده در سوریه به‌قدری است که آمریکایی‌ها را محتاط می‌کند. لااقل سه گرایش در میان مخالفان با قدرت تأثیرگذاری متفاوت از هم‌اکنون قابل شناسایی شده‌اند:
1. جناح لیبرال غرب‌گرا که به لحاظ ذهنی نقش آمریکا را در سوریه پذیرفته است
2. جناح اسلامی میانه‌رو اخوانی
3. جناح رادیکال اسلامی سلفی
واقع امر آن است که در صحنه جنگ داخلی کنونی در سوریه نیروهای غرب‌گرا را عمدتاً همان نیروهایی تشکیل می‌دهند که ظرفیت هرگونه مصالحه‌ای حتی در قالب طرح روسیه را دارند ولی نقش آنها سیاسی است و در نبرد مسلحانه در موقعیتی نیستند که دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. ارزیابی‌ها در آمریکا آن است که این نیرو خارج‌نشین عافیت طلب ادعای رهبری دارد ولی از قدرت واقعی اعمال رهبری برخوردار نیست. درک همین واقعیت بود که باعث شد تا آمریکا بر این نیرو فشار وارد کند تا در قطر به وحدت رهبری و رویه برسد تا بتواند در معادلات بعدی مطرح شود. در چنین فضایی اسلام‌گراهای میانه‌رو و رادیکال هستند که در صحنه جنگ می‌توانند تحولات سوریه را جهت دهند و احتمالاً ابتکار عمل را به‌دست بگیرند. در دوحه قطر تلاش اصلی روی این امر متمرکز شد که ارتش آزاد سوریه و افراد مسلح دیگر را تحت فرماندهی مشترک و واحدی در بیاورند تا اگر در آینده شرایط برای پیشبرد طرح آمریکا مساعد شد، قدرت به دست رادیکال‌های اسلامی و سلفی‌ها نیافتد. علت اصلی در این خصوص ملاحظات اسرائیل است که خط قرمز آمریکا و اروپا است.
ظن غالب در این خصوص آن است که کار سوریه به این زودی‌ها یکسره نشود تا آمریکا و اروپا اطمینان کافی بیابند که تحولات سوریه امنیت اسرائیل را به خطر نخواهد انداخت. آنچه که در منطقه جولان می‌‌گذرد و خمپاره‌پراکنی‌های سرگردان حکایت از آن دارند که ملاحظات اسرائیل جدی است و به‌سادگی نمی‌توان آنها را نادیده گرفت حتی به قیمت جنگ عربی ـ اسرائیلی دیگری. در ظاهر در قطر تلاش شده است که بخش‌های متفاوت در جناح مخالفان را در گونه‌ای اتحاد قرار دهند که ملاحظات اسرائیل در اولویت قرار داشته باشد. به عبارت روشن‌تر، ساختی از قدرت جایگزین با ظرفیت جذب بالاتری مدّ نظر است که اولاً از تسلط احتمالی سلفی‌ها جلوگیری کند و ثانیاً نیروهای لیبرال غرب‌گرا و اخوان‌المسلمین را در یک جبهه قرار دهد و آنها را از ظرفیتی برخوردار سازد که جداشدگان از حاکمیت بشار اسد را هم بتواند در درون خود هضم کند.
بنابراین قدرت جایگزینی مدّنظر آمریکا است که همه مخالفان در نوعی توازن استراتژیک قدرت قرار بگیرند و هیچ‌کدام در موقعیتی قرار نگیرند که موضع مسلط بیابند. شاید بتوان گفت که در همین‌جاست که دیدگاه‌های آمریکا و روسیه می‌توانند به هم نزدیک شوند و اگر بین مسکو و واشنگتن بر سر سوریه تفاهمی امکان‌پذیر باشد می‌توان از همین نکات نسبتاً مشترک بهره گرفت و راه‌حلی سیاسی را مورد توجه قرار داد. طرف‌های منطقه‌ای هم می‌توانند خود را با چنین فضای احتمالی‌ای هماهنگ سازند. اسلام میانه‌رو اخوان‌المسلمین با انتظارات ترکیه نیز هم‌خوانی دارد. هرچند که قطر و عربستان سعودی را به تمامی ارضا نکند. ولی در هر حال عمده کشورهای عربی منطقه چنین گزینه‌ای را کم‌خطرتر ارزیابی خواهند کرد. درعین‌حال چنین سناریویی با بهار عربی سازگارتر خواهد بود و در همان حال نگرانی‌های اسرائیل را تا حدی برطرف خواهد کرد.
بااین‌حال باید درنظر داشت که سوریه ازجمله کشورهایی است که واقعاً غیرقابل پیش‌بینی است و هر احتمالی را ‌باید درنظر گرفت. اما آنچه قطعی‌تر به‌نظر می‌رسد این امر است که بحران سوریه طرف‌های داخلی با منافع متضاد طرف‌های منطقه‌ای با منافع متضاد و طرف‌های بین‌المللی با منافع متضاد دارد و بر همین اساس آشتی دادن این منافع متضاد ساده نیست و مادامیکه همه طرف‌ها به حداقلی از منافع در سوریه دست نیابند بحران سوریه امکان تداوم خواهد داشت و خطر دخالت خارجی هم‌چنان عامل اصلی نگرانی‌ها باقی خواهد ماند. منتها دخالت خارجی احتمالاً در قالب‌های تجربه‌شده در سایر کشورهای عرب در معرض بهار عربی قابل تصور نیست و در قطر احتمالاً مقدمات آن در قالب منطقه پرواز ممنوع، انتقال رهبر مخالفان به داخل، مسلح کردن مخالفان و برهم‌زدن توازن نظامی قدرت فراهم شده است.