سند همکاری‌های راهبردی ـ حل بحران یا مدیریت بحران


سند همکاری‌های راهبردی ـ حل بحران یا مدیریت بحران
 


 
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391
 
 

امنیت ملی و ثبات سیاسی و اجتماعی افغانستان تحت تأثیر سه واقعیت مهم قرار دارد. لااقل می‌توان گفت که در نگاهی واقع‌بینانه به تاریخ معاصر افغانستان به‌خصوص از دهه پنجاه هجری شمسی و کودتای سردار محمد داوود خان و ساقط کردن نظام سلطنت در این کشور، این سه عامل برجسته‌تر شده‌اند و در هر زمانی که بین این سه عنصر تعین‌کننده امنیت افغانستان ناهماهنگی به‌وجود آمده است، تحولات افغانستان به‌شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته است. این سه عامل را می‌توان چنین در نظر گرفت.

1. شرایط داخلی ـ رقابت‌های قومی و مذهبی در داخل؛


2. شرایط منطقه‌ای ـ منافع و دیدگاه‌های کشورهای منطقه‌ای درباره افغانستان؛


3. شرایط بین‌المللی ـ رقابت قدرت‌های بزرگ در افغانستان.


این واقعیت که افغانستان کشوری چندقومی، چندمذهبی است جای بحث ندارد. طبق برخی از اطلاعات حدود 54 قومیت با فرهنگ و سنت‌های قومی خاص خود در این کشور وجود دارند. تنوع قومی ـ مذهبی و زبانی از این جهت که هر کدام ‌از قومیت‌ها در مناطق خاص جغرافیایی خود تسلط قومی دارند و ادغام قومی در روندی طبیعی به طرف ملت‌سازی واحدی پیش نرفته، همواره به صورت یک مشکل جدی بروز کرده است. نتیجه بلافصل و تا حدی اجتناب‌ناپذیر آن بروز نوعی عصبیت قومی بوده است؛ عصبیتی که در قالب انحصارطلبی و محوریت یک قوم در قبال سایر قومیت‌ها خود را به نمایش گذاشته و در تداوم خود مانع بزرگی در داخل برای حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی افغانستان به‌وجود آورده است. شرایط منطقه‌ای نیز در کنار شرایط داخلی عامل بازدارنده صلح و ثبات در افغانستان بوده است.


در این باره که هر کدام از قومیت‌ها در افغانستان به‌گونه‌ای امتداد قومیت‌ها در کشورهای همجوار با افغانستان هستند بحثی نیست. تاجیک‌ها امتداد طبیعی تاجیک‌های کشور تاجیکستان هستند. ازبک‌ها امتداد ازبک‌های ازبکستان، ترکمن‌ها به همین شکل در امتداد ترکمن‌های ترکمنستان و ایران، پشتون‌ها و بلوچ‌ها امتداد قومیت پشتون و بلوچ در پاکستان و ایران، قرقیزها ـ ایماق‌ها و حتی طوایف کوچکی از ایغورهای ایالت سین‌کیانگ چین در مناطق مرزی قابل ردیابی هستند. این شرایط به‌طور طبیعی کشورهای همسایه با افغانستان را علاقه‌مند به تحولات این کشور کرده است. در کنار این واقعیت باید به دخالت کشورهای خارج از همسایگان افغانستان هم توجه داشت که در سال‌های اخیر بیشتر بُعد ایدئولوژیک پیدا کرده و از ناحیه کشورهای عرب صورت گرفته است.


اما از بُعد شرایط بین‌المللی تردیدی نیست که دخالت قدرت‌های خارجی در افغانستان در چهارچوب رقابت‌ها و منافعی صورت گرفته است که قدرت‌های جهانی برای خود در افغانستان تعریف کرده‌اند. دخالت قدرت‌های بین‌المللی طی دو قرن گذشته تحت عنوان کلی «بازی بزرگ» ابتدا بین دو امپراتوری استعماری انگلیس و تزاری روسیه و در مراحل بعدی بین دو قطب قدرت برآمده از جنگ جهانی اول یعنی قطب مارکسیستی و قطب کاپیتالیستی به تدریج شکل گرفت و بعد از جنگ جهانی دوم در قالب دو بلوک و دو پیمان نظامی شرق و غرب و «ناتو» و «ورشو» تحولات افغانستان را جهت داد. در دوره اول رقابت قدرت‌ها افغانستان شاهد جنگ‌های سه‌گانه انگلیس و افغان بود که به شکست انگلیس منتهی شد و افغانستان توانست استقلالش را در سال 1919 به‌دست بیاورد، اما نتوانست به رقابت قدرت‌های بین‌المللی پایان دهد. در تداوم رقابت این بار نوبت روس‌ها بود که افغانستان را به اشغال خود دربیاورند و این عمل به‌وسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی سابق عملی شد و باز هم شکست خورد و افغانستان نشان داد که از ظرفیت اشغال شدن برخوردار است ولی از ظرفیت تداوم اشغال برای مدت طولانی برخوردار نیست.


بااین‌حال، واقعیت این است که افغانستان تحت تأثیر شرایط به‌وجودآمده داخلی منطقه‌ای و بین‌المللی تا کنون به صلح و ثبات لازم نرسیده است و اکنون که دخالت خارجی به‌وسیله آمریکا و ناتو پیگیری می‌شود، تردیدها درباره استقرار صلح و ثبات در افغانستان همچنان بر بستری تاریخی با ابهام روبه‌روست. اینکه آمریکا و ناتو بازی سوم شکست نظامی را در افغانستان به تجربه خواهند گذاشت یا نه، شاید برای قضاوت هنوز قدری زود باشد؛ ولی آنچه در آن نمی‌توان تردید کرد، این است که افغان‌ها به این نتیجه قطعی رسیده‌اند که تا هماهنگی لازم در داخل و در سطح منطقه و بین‌الملل به‌وجود نیاید، ثبات سیاسی و اجتماعی در این کشور همچنان دور از دسترس باقی خواهد ماند. اگر این روند تاریخی را در ارتباط با امضای سند راهبردی همکاری‌های آمریکا و افغانستان مورد ارزیابی قرار دهیم، می‌توان گفت که این سند در داخل با اختلاف‌نظرهای جدی گروه‌های قومی روبه‌رو شده است و در سطح منطقه‌ای کشوری را نمی‌توان یافت که آن را به زیان منافع ملی و امنیتی‌اش تصور نکرده باشد. در سطح بین‌المللی هم لااقل دو قدرت روسیه و چین، نگرانی خود را از امضای چنین سند همکاری‌های راهبردی پنهان نکرده‌اند. از این رو، دشوار می‌توان تصور کرد که افغانستان در سایه این سند همکاری‌های استراتژیک با آمریکا بتواند ثبات مورد نیازش را بیابد.


لازمه پیشبرد هر برنامه‌ای در افغانستان حصول توافق قبلی بین سه عنصر تعیین‌کننده ثبات داخلی، منطقه‌ای، و بین‌المللی است؛ سند همکاری‌های استراتژیک فاقد چنین مشخصاتی است. این سند در داخل با حمایت از نظام ریاستی مورد نظر حامد کرزای، رئیس‌جمهوری و منافع قومیت پشتون، انتظارات سایر قومیت‌های غیرپشتون را نادیده گرفته است. در سطح منطقه‌ای به انتظارات دو همسایه مهم افغانستان یعنی جمهوری اسلامی ایران و پاکستان توجه نکرده است و در بعد بین‌المللی نارضایتی چین و روسیه را تحریک می‌کند که نوعی احساس محاصره‌شدگی از طرف ناتو و آمریکا را خواهند داشت. با توجه به چنین واقعیت‌هایی است که می‌توان تصور کرد برخلاف انتظار دولت افغانستان که تصور می‌کند معاهده راهبردی آمریکا و افغانستان به بحران امنیتی این کشور پایان دهد، این احتمال قوی‌تر می‌شود که بی‌ثباتی را نهادینه کند و برای سال‌های طولانی از صلح و ثبات در افغانستان جلوگیری کند. هرچند در یک ارزیابی واقع‌بینانه‌تر نمی‌توان گفت که آمریکا و ناتو با سرنوشت مشابه انگلیس و روسیه در افغانستان روبه‌رو خواهند شد؛ ولی در هر حال سند همکاری‌های راهبردی آمریکا و افغانستان زمینه‌هایی از تداوم ناآرامی‌ها را در این کشور به دست می‌دهد و این پرسش مهم را پیشِ رو می‌گذارد که آیا واقعاً آمریکا در جهت تقویت صلح و ثبات در افغانستان حرکت می‌کند یا خیر حل بحران مدنظر نیست و صرفاً مدیریت بحران است که مدنظر قرار گرفته است
؟