هدف ـ دمشق پیرمحمد ملازهی
هدف ـ دمشق
سهشنبه 15 مهر 1393
شکلگیری ائتلافی ناقص علیه دولت اسلامی یا «داعش» سابق که بخشهایی از دو کشور عربی سوریه و عراق را به تصرف خود درآورده است بهوسیله آمریکا و ناتو و انجام عملیات هوایی و بمباران مواضع این گروه در خاک عراق و سوریه، بحثها و تردیدهای جدی از ماهیت عملیات هوایی و اهداف آمریکا را بهوجود آورده است. ظاهراً آمریکا چند کشور عرب خاورمیانه را که تصور شده است از حامیان مالی و تسلیحاتی داعش بودهاند با خود همراه کرده است تا ائتلاف را بینالمللی و منطقهای جلوه دهد ولی پرسش این است که آیا این تمامی واقعیتهای پشتپرده را دربردارد؟ حقیقت آن است که در این باره تردیدهای جدی وجود دارد. بهویژه آنکه عنوان کلی و مبهم تروریسم و تروریست اکنون آشکارا با نوعی تقسیمبندی روبهرو شده است که میتوان از آن به نام تروریست خوب و تروریست بد یاد کرد. درباره اینکه چنین تقسیمبندیای تا چه اندازه میتواند اهداف پشت پرده را برملا سازد اختلاف برداشتهای جدی وجود دارد و هر جریان سیاسی و هر کشوری با نظرداشت منافع ملی و امنیتی خود از آن برداشت خاص خود را دارد.
با این حال آمریکا و شخص «باراک اوباما» با اختصاص پانصد میلیون دلار به آموزش و مسلح کردن مخالفان میانهرو توصیفشده رژیم بعثی سوریه به رهبری بشار اسد تا حدی روشن کردهاند که هدف نهایی چیست و ائتلاف ضد دولت اسلامی که ادعای احیای خلافت اسلامی را دارد چه ماهیت و چه اهدافی میتواند داشته باشد. بهویژه آنکه داعش نیز بهخوبی نشان داده است که در خشونت حد و مرزی نمیشناسد و مطابق با شرایط در صحنه عمل از قدرت انعطافپذیری قابل توجهی برخوردار است و میتواند متناسب با شرایط، اهداف خود را حداکثری یا حداقلی درنظر بگیرد. بدینمعنا که وقتی داعش یک گروه کوچکتر در کنار سایر گروهها در سوریه بود که علیه بشار اسد وارد جنگ شده بودند، خود را زیرمجموعه القاعده بهحساب میآورد و هدف خود را محدود به سوریه کرده بود، اما زمانیکه با پیوستن گروههای رادیکال دیگر در موضع نسبی قدرت در مقام مقایسه با سایر گروههای مسلح سوریهای قرار گرفت، از سوریه پا را فراتر گذاشت و با استفاده از فرصت پیشآمده در عراق عملیات خود را از سوریه به عراق کشاند و اعلام دولت اسلامی شام و عراق یا بهصورت مختصر «داعش» کرد. با گذشت زمان اندکی که با تسلط بر مناطق مهمی از عراق احساس قدرت بیشتری کرد تغییر نام داد و برای خود خلیفه تعیین کرد و خواستار بیعت با خلیفه خود شد و اهدافش را گسترش داد و جهان اسلام را در کلیت آن بهصورت یک واحد سیاسی یکپارچه تحت سرپرستی خلیفه مسلمین درنظر گرفت. نقشهای که از جهان اسلام از طرف داعش انتشار یافته است نهتنها همه کشورهای اسلامی را از شمال آفریقا تا حوزه مدیترانه و خلیجفارس، شبهقاره هند و شرق آسیا را دربرمیگیرد، بلکه مناطقی از اروپای شرقی و کشور اروپایی اسپانیا را نیز شامل میشود که روزگاری پای خلافت عثمانی به آنجا هم رسیده بوده است.
آیا واقعاً آمریکا از این ارتقای تدریجی اهداف «دولت اسلامی» از محلی به منطقهای و سپس، بینالمللی احساس خطر کرده و ادعاهای داعش را جدی گرفته است و به همین دلیل درصدد ائتلافی بینالمللی و منطقهای علیه این جریان رادیکال ایدئولوژیک برآمده است یا نه اهداف دیگری وجود دارند و داعش در سطح وسیله مورد توجه قرار گرفته است؟ هرچند که قضاوت در این خصوص ساده نیست ولی دو مطلب مهم وجود دارد که تاحدی اینگونه برداشتها را تأیید میکند و شاید از لابهلای آن بتوان پاسخی مقدماتی یافت. این دو مطلب را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱. در ائتلاف ضد داعش یا دولت اسلامی محور مقاومت ـ ایران ـ سوریه و حزبالله لبنان حذف شدهاند؛
۲. رادیکالهای اسلامی به دو بخش تروریست خوب و تروریست بد تقسیم شدهاند.
این هر دو مطلب نمیتواند بدون هدف و بدون برنامهریزی برای آینده ساخت قدرت در خاورمیانه و شمال آفریقا باشد. داعش بهانهای بیش نیست. اگر غیر از این بود آمریکا به حامیان مالی و ایدئولوژیک داعش به چشم اتحاد و ائتلاف نگاه نمیکرد. خاورمیانه در آستانه طراحیهای جدیدی است و ساختارهای قدرت موجود پاسخگوی نیازهای جدید جوامع آن نیست. نظامهای موجود در خاورمیانه عربی مدتهاست که ناکارآمدی خود را به اثبات رساندهاند؛ نظمی که بعد از جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری خلافتگرای عثمانی بهوسیله انگلیس و فرانسه شکل گرفت و درنهایت ۲۱ کشور عرب بهتدریج از دل آن نظم بیرون کشیده شدند، اکنون در مراحل پایانی خودش قرار گرفته است. این واقعیتها را همگان دریافتهاند، اما مشکل در آن است که نظام جایگزین مورد پسند و قبول همه طرفها وجود ندارد و هرکدام بهدنبال اهداف و منافع متضاد خود هستند.
اهمیت داعش درواقع در قدرت نظامی ـ ایدئولوژیک انعطافپذی یا انعطافناپذیریاش نیست، بلکه در به چالش کشاندن نظم نوینی است که آمریکا میخواهد جایگزین نظم سابق در خاورمیانه و شمال آفریقا بکند و «ناتو» را در این کار با خود همراه کرده است. داعش و آمریکا هر دو در یک امر وحدتنظر دارند و براینباورند که دوران سازماندهی خاورمیانهای جدید فرا رسیده است ولی دو طرف اهداف کاملاً متضادی را پی میگیرند. آمریکا خاورمیانه جدید را خاورمیانهای میداند که ساختارهای قدرت در آن بهگونهای متحول شوند که برآوردن اهداف راهبردی آمریکا را تسهیل کنند و از جولان رقبای آمریکا در منطقه جلوگیری نمایند و داعش خاورمیانهای را میخواهد که مرزهای کنونی استعماری بین کشورها بهتدریج برداشته و در دولت اسلامی و درنهایت در خلافت اسلامی موردنظرش ادغام شوند. این دو برداشت متضاد ناشی از اهداف راهبردی متضاد عامل اصلی لشکرکشی آمریکاست و خاورمیانه تحت تأثیر همین روند احتمالاً دچار تحول ساختاری خواهد شد.
البته در این باره که خاورمیانه اسلامی و یکپارچه آنطور که داعش درنظر دارد بشود یا طبق فرمول آمریکا که تحمیل تجزیههای جدید بر جنبشهای قومی و مذهبی است باز هم پراکندهتر خواهد شد تا سازماندهی نظم نوین خاورمیانه طبق فرمول آمریکا را تسهیل کند، به آسانی نمیتوان قضاوت کرد. در ظاهر امر آمریکا از قدرت نظامی ـ مالی و اراده سیاسی کافی برای پیشبرد اهداف خود برخوردار است و داعش در موقعیتی قرار ندارد که بتواند خاورمیانه را در نگاه خود یکپارچه تحت تسلط خلیفهای واحد قرار دهد. ولی باید درنظر داشت که اندیشه خلافتگرایی در جهان اهل سنت اندیشهای قومی، قدرتمند و با توجیه ایدئولوژیک متکی به روایات و احادیث است و از ویژگیهای آن این است که مقید به قید زمان نیست و هر نسلی از مسلمانان تنها تکلیف خود را انجام میدهد و کاری به تحقق یا عدم تحقق آن ندارد. داعش در چنین نگاهی است که به عواقب کارهای خود توجه ندارد والا اگر گروهی مسلح بخواهد در یک جایی حکومت کند دست به کشتار خشونتآمیز مردمی نمیزند که علیالقاعده انتظار دارد قدرتش را بپذیرند و از آن حمایت نمایند، یا سر بریدن اسیران آمریکایی و اروپایی را در اینترنت نمیگذارد تا وسیلهای دراختیار «اوباما» قرار دهد که حملات نظامی علیه داعش را برای افکار عمومی مردم مخالف جنگ آمریکا و اروپا قابل قبول سازد.
در تضاد نگاه داعش و آمریکا به خاورمیانه، دمشق و بغداد بهدلایل متفاوتی در محور قرار گرفتهاند. آمریکا میداند که بدون تصرف دمشق نمیتواند خاورمیانه جدید موردنظرش را به منطقه تحمیل کند و داعش نیز نیک میداند که بدون تسلط بر بغداد خلافت اسلامیاش به جایی نخواهد رسید. دمشق و بغداد دروازه تحقق خاورمیانه جدید و خلافت اسلامی شدهاند و بدون تصرف آنها هر دو هدف شکستپذیرند. بشار اسد اگر این واقعیت را بهدرستی درک نکند با آیندهای دشوار روبهرو خواهد بود. همچنانکه مالکی بهدرستی درک نکرد و عراق را با داعش روبهرو کرد. رژیمهایی در خاورمیانه که به هر دلیلی نتوانند واقعیت تحولات را به موقع درک نمایند و راهحل بیابند ضربهپذیر میشوند. منتها در این فاصله و تشدید تضادها و جنگهای مخرب کشورها تبدیل به ویرانههایی خواهند شد که تا آخرین قطره نفت و ثروتهای ملی خود را باید صرف بازسازی آن ویرانهها سازند. سوریه و عراق در مرحله تخریب زیرساختها قرار دارند.
با این حال آمریکا و شخص «باراک اوباما» با اختصاص پانصد میلیون دلار به آموزش و مسلح کردن مخالفان میانهرو توصیفشده رژیم بعثی سوریه به رهبری بشار اسد تا حدی روشن کردهاند که هدف نهایی چیست و ائتلاف ضد دولت اسلامی که ادعای احیای خلافت اسلامی را دارد چه ماهیت و چه اهدافی میتواند داشته باشد. بهویژه آنکه داعش نیز بهخوبی نشان داده است که در خشونت حد و مرزی نمیشناسد و مطابق با شرایط در صحنه عمل از قدرت انعطافپذیری قابل توجهی برخوردار است و میتواند متناسب با شرایط، اهداف خود را حداکثری یا حداقلی درنظر بگیرد. بدینمعنا که وقتی داعش یک گروه کوچکتر در کنار سایر گروهها در سوریه بود که علیه بشار اسد وارد جنگ شده بودند، خود را زیرمجموعه القاعده بهحساب میآورد و هدف خود را محدود به سوریه کرده بود، اما زمانیکه با پیوستن گروههای رادیکال دیگر در موضع نسبی قدرت در مقام مقایسه با سایر گروههای مسلح سوریهای قرار گرفت، از سوریه پا را فراتر گذاشت و با استفاده از فرصت پیشآمده در عراق عملیات خود را از سوریه به عراق کشاند و اعلام دولت اسلامی شام و عراق یا بهصورت مختصر «داعش» کرد. با گذشت زمان اندکی که با تسلط بر مناطق مهمی از عراق احساس قدرت بیشتری کرد تغییر نام داد و برای خود خلیفه تعیین کرد و خواستار بیعت با خلیفه خود شد و اهدافش را گسترش داد و جهان اسلام را در کلیت آن بهصورت یک واحد سیاسی یکپارچه تحت سرپرستی خلیفه مسلمین درنظر گرفت. نقشهای که از جهان اسلام از طرف داعش انتشار یافته است نهتنها همه کشورهای اسلامی را از شمال آفریقا تا حوزه مدیترانه و خلیجفارس، شبهقاره هند و شرق آسیا را دربرمیگیرد، بلکه مناطقی از اروپای شرقی و کشور اروپایی اسپانیا را نیز شامل میشود که روزگاری پای خلافت عثمانی به آنجا هم رسیده بوده است.
آیا واقعاً آمریکا از این ارتقای تدریجی اهداف «دولت اسلامی» از محلی به منطقهای و سپس، بینالمللی احساس خطر کرده و ادعاهای داعش را جدی گرفته است و به همین دلیل درصدد ائتلافی بینالمللی و منطقهای علیه این جریان رادیکال ایدئولوژیک برآمده است یا نه اهداف دیگری وجود دارند و داعش در سطح وسیله مورد توجه قرار گرفته است؟ هرچند که قضاوت در این خصوص ساده نیست ولی دو مطلب مهم وجود دارد که تاحدی اینگونه برداشتها را تأیید میکند و شاید از لابهلای آن بتوان پاسخی مقدماتی یافت. این دو مطلب را میتوان چنین خلاصه کرد:
۱. در ائتلاف ضد داعش یا دولت اسلامی محور مقاومت ـ ایران ـ سوریه و حزبالله لبنان حذف شدهاند؛
۲. رادیکالهای اسلامی به دو بخش تروریست خوب و تروریست بد تقسیم شدهاند.
این هر دو مطلب نمیتواند بدون هدف و بدون برنامهریزی برای آینده ساخت قدرت در خاورمیانه و شمال آفریقا باشد. داعش بهانهای بیش نیست. اگر غیر از این بود آمریکا به حامیان مالی و ایدئولوژیک داعش به چشم اتحاد و ائتلاف نگاه نمیکرد. خاورمیانه در آستانه طراحیهای جدیدی است و ساختارهای قدرت موجود پاسخگوی نیازهای جدید جوامع آن نیست. نظامهای موجود در خاورمیانه عربی مدتهاست که ناکارآمدی خود را به اثبات رساندهاند؛ نظمی که بعد از جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری خلافتگرای عثمانی بهوسیله انگلیس و فرانسه شکل گرفت و درنهایت ۲۱ کشور عرب بهتدریج از دل آن نظم بیرون کشیده شدند، اکنون در مراحل پایانی خودش قرار گرفته است. این واقعیتها را همگان دریافتهاند، اما مشکل در آن است که نظام جایگزین مورد پسند و قبول همه طرفها وجود ندارد و هرکدام بهدنبال اهداف و منافع متضاد خود هستند.
اهمیت داعش درواقع در قدرت نظامی ـ ایدئولوژیک انعطافپذی یا انعطافناپذیریاش نیست، بلکه در به چالش کشاندن نظم نوینی است که آمریکا میخواهد جایگزین نظم سابق در خاورمیانه و شمال آفریقا بکند و «ناتو» را در این کار با خود همراه کرده است. داعش و آمریکا هر دو در یک امر وحدتنظر دارند و براینباورند که دوران سازماندهی خاورمیانهای جدید فرا رسیده است ولی دو طرف اهداف کاملاً متضادی را پی میگیرند. آمریکا خاورمیانه جدید را خاورمیانهای میداند که ساختارهای قدرت در آن بهگونهای متحول شوند که برآوردن اهداف راهبردی آمریکا را تسهیل کنند و از جولان رقبای آمریکا در منطقه جلوگیری نمایند و داعش خاورمیانهای را میخواهد که مرزهای کنونی استعماری بین کشورها بهتدریج برداشته و در دولت اسلامی و درنهایت در خلافت اسلامی موردنظرش ادغام شوند. این دو برداشت متضاد ناشی از اهداف راهبردی متضاد عامل اصلی لشکرکشی آمریکاست و خاورمیانه تحت تأثیر همین روند احتمالاً دچار تحول ساختاری خواهد شد.
البته در این باره که خاورمیانه اسلامی و یکپارچه آنطور که داعش درنظر دارد بشود یا طبق فرمول آمریکا که تحمیل تجزیههای جدید بر جنبشهای قومی و مذهبی است باز هم پراکندهتر خواهد شد تا سازماندهی نظم نوین خاورمیانه طبق فرمول آمریکا را تسهیل کند، به آسانی نمیتوان قضاوت کرد. در ظاهر امر آمریکا از قدرت نظامی ـ مالی و اراده سیاسی کافی برای پیشبرد اهداف خود برخوردار است و داعش در موقعیتی قرار ندارد که بتواند خاورمیانه را در نگاه خود یکپارچه تحت تسلط خلیفهای واحد قرار دهد. ولی باید درنظر داشت که اندیشه خلافتگرایی در جهان اهل سنت اندیشهای قومی، قدرتمند و با توجیه ایدئولوژیک متکی به روایات و احادیث است و از ویژگیهای آن این است که مقید به قید زمان نیست و هر نسلی از مسلمانان تنها تکلیف خود را انجام میدهد و کاری به تحقق یا عدم تحقق آن ندارد. داعش در چنین نگاهی است که به عواقب کارهای خود توجه ندارد والا اگر گروهی مسلح بخواهد در یک جایی حکومت کند دست به کشتار خشونتآمیز مردمی نمیزند که علیالقاعده انتظار دارد قدرتش را بپذیرند و از آن حمایت نمایند، یا سر بریدن اسیران آمریکایی و اروپایی را در اینترنت نمیگذارد تا وسیلهای دراختیار «اوباما» قرار دهد که حملات نظامی علیه داعش را برای افکار عمومی مردم مخالف جنگ آمریکا و اروپا قابل قبول سازد.
در تضاد نگاه داعش و آمریکا به خاورمیانه، دمشق و بغداد بهدلایل متفاوتی در محور قرار گرفتهاند. آمریکا میداند که بدون تصرف دمشق نمیتواند خاورمیانه جدید موردنظرش را به منطقه تحمیل کند و داعش نیز نیک میداند که بدون تسلط بر بغداد خلافت اسلامیاش به جایی نخواهد رسید. دمشق و بغداد دروازه تحقق خاورمیانه جدید و خلافت اسلامی شدهاند و بدون تصرف آنها هر دو هدف شکستپذیرند. بشار اسد اگر این واقعیت را بهدرستی درک نکند با آیندهای دشوار روبهرو خواهد بود. همچنانکه مالکی بهدرستی درک نکرد و عراق را با داعش روبهرو کرد. رژیمهایی در خاورمیانه که به هر دلیلی نتوانند واقعیت تحولات را به موقع درک نمایند و راهحل بیابند ضربهپذیر میشوند. منتها در این فاصله و تشدید تضادها و جنگهای مخرب کشورها تبدیل به ویرانههایی خواهند شد که تا آخرین قطره نفت و ثروتهای ملی خود را باید صرف بازسازی آن ویرانهها سازند. سوریه و عراق در مرحله تخریب زیرساختها قرار دارند.
نظر شما