بررسی رویکرد آمریکا نسبت به بحران انتخاباتی افغانستان


بررسی رویکرد آمریکا نسبت به بحران انتخاباتی افغانستان
 
 
شنبه 8 شهریور 1393
 
 
 

در ابتدای ورود به این مبحث لازم است اشاره شود برای آمریکا، خاورمیانه به‌عنوان یک «کلیت» مطرح است و مسائل آن نیز با این دید مورد بررسی قرار می‌گیرد.
پس از اشغال نظامی افغانستان به‌عنوان مبارزه با تروریسم، سیاست آمریکا در برخورد با مسائل این کشور، حرکت به‌سوی تغییر را آغاز کرد. پیش از این، پاکستان نقش مهمی در این رابطه بازی می‌کرد و آمریکا به افغانستان با عینک پاکستان می‌نگریست. اکنون با افزایش اهمیت آسیای مرکزی برای دولت آمریکا و تغییر نگاه راهبردی این کشور نسبت به ایران، این رویکرد تک‌جانبه به رویکردی سه‌جانبه تبدیل شده؛ مضاف بر اینکه خود پاکستان نیز درحال تبدیل شدن به چالشی اساسی برای آمریکا در مباحث مربوط به تروریسم و مبارزه با آن است.
یکی از اصول جاافتاده در سیاست خارجی آمریکا «اصل تفکیک مسائل از یکدیگر» است. براین‌اساس اگرچه ایالات متحده در اوکراین دچار مشکلاتی با روسیه است، اما درخصوص خاورمیانه دیدگاه این دو کشور تا حدودی به یکدیگر نزدیک شده و مقابله با تروریسم عامل این نزدیکی است. روسیه سعی در ایفای نقش در افغانستان ازطریق کشورهای همسایه افغانستان در آسیای مرکزی یعنی ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان دارد. هر سه این کشورها هم‌تبارانی در افغانستان دارند که از این میان حضور تاجیک‌ها بیش از سایرین است.
ازسوی‌دیگر در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست‌جمهوری آمریکا، اوباما از بازیابی اهمیت تحولات افغانستان و نگاه دوباره به این کشور سخن گفته بود. گرچه دولت اوباما زیر فشار تحولات عراق نتوانست به همان میزان که وعده داده بود به افغانستان بپردازد.
رویکرد دیگر دولت فعلی آمریکا نسبت به تحولات منطقه، پرهیز از ورود مستقیم به بحران‌ها و تلاش برای تأثیرگذاری غیرمستقیم است. درخصوص افغانستان، آمریکا در وهله اول اقدام به تأخیر انداختن در روند بروز بحران نمود تا در زمان مناسب امکان مدیریت آن فراهم شود. بلافاصله پس از اعتراض عبدالله عبدالله، جان کری، وزیر خارجه آمریکا، به افغانستان رفت تا از نفوذ آمریکا برای ایجاد توافق بین دو نامزد استفاده کند. آمریکایی‌ها بیش از همه می‌دانستند بحران تا چه اندازه ریشه‌دار و توافق نیز به همین میزان شکننده است. اتفاقاتی که در جریان روند بازشماری آرا پیش آمد نیز درستی این پیش‌بینی را نشان داد؛ باوجوداین به‌نظر می‌رسد آنها در جریان تحولات افغانستان غافلگیر نشدند.
برای آمریکا دو خط قرمز در مواجهه با تحولات افغانستان وجود دارد: جلوگیری از تجزیه افغانستان و کنترل طالبان. آمریکا با پذیرفتن این اصل که ریشه رادیکالیسم در ترس از دست دادن جایگاه است، به‌دنبال یافتن راه‌حلی برای مسئله طالبان، به‌عنوان مسئله‌ داخلی افغانستان است و از هرگونه فشار بیرونی برای مهار طالبان پرهیز می‌کند. هر دو نامزد انتخابات دارای نکات ضعف و قوت متفاوتی در رابطه با این خطوط قرمز هستند. عبدالله عبدالله به‌عنوان نامزدی تاجیک‌تبار و درعین‌حال نسب برده از پشتون‌ها، با دیدگاهی توسعه‌گرایانه می‌تواند مانع تجزیه افغانستان شود. جدای از تاجیک‌ها، اقوام دیگر مانند هزاره‌ها که دهه‌های متمادی با احساس حذف روبه‌رو بودند، از عبدالله حمایت کردند. سرخوردگی ناشی از احساس حذف مجدد درپی انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر می‌تواند افغانستان را به‌سمت تجزیه سوق دهد. درعین‌حال هم از منظر قومی و هم با توجه به دیدگاه‌های سیاسی ـ اجتماعی عبدالله، معرفی وی به‌عنوان رئیس‌جمهور می‌تواند به تندروی‌های طالبان دامن زند. تحرکات طالبان درپی پیروزی عبدالله ممکن است به سایر پشتون‌ها هم سرایت پیدا کند.
در طرف مقابل اما پیروزی اشرف غنی احمدزی، می‌تواند مانع تحرکات طالبان و از کنترل خارج شدن این گروه شود، اما بعید است تاجیک‌ها و سایرین با این موضوع به‌راحتی کنار بیایند؛ لذا آمریکا به‌دنبال راه‌حلی میانه است. توافق اولیه بین دو نامزد نیز این نگاه آمریکا را آشکار ساخت. آمریکا نمی‌خواهد هیچ‌کدام از دو نامزد احساس پیروزی مطلق داشته باشند. از دید آمریکا این امر می‌تواند پیام‌های متعادلی به مردم افغانستان، اعم از تاجیک و پشتون و سایرین، منتقل کند. روی دیگر عدم پیروزی مطلق، احساس عدم شکست مطلق است. گرچه تاکنون یکی از نامزدها ـ احمدزی ـ نسبت به این راه‌حل میانه واکنش مثبتی نشان نداده، اما به‌نظر می‌رسد درنهایت نفوذ نظامی و سیاسی آمریکا در افغانستان، وی را نیز به پذیرش راه‌حل‌های اینچنینی ترغیب کند.
همچنین جدای از ایجاد تعادل داخلی در افغانستان، رسیدن به ساختار متعادلی که مورد توافق همسایگان نیز باشد ازجمله اهداف آمریکا در افغانستان است؛ امری که هر دو نامزد و حلقه‌های اصلی هوادارانشان، یکی بیشتر و دیگری کمتر، نادیده گرفته‌اند، اهمیت بیشتر ساختار و کم‌اهمیتی افراد در سیاست‌های جدید آمریکا نسبت به افغانستان است. آمریکا جدای از افراد به‌دنبال ایجاد ساختاری است که به‌صورت بالقوه امکان تعادل قوا در افغانستان را در هر دو جنبه داخلی و خارجی فراهم آورد. برای آمریکایی‌ها در شرایط کنونی آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، جلوگیری از فرو غلطیدن افغانستان در یک بحران جدید است؛ آن هم در شرایطی که سیاست‌های پیشین این کشور در عراق و سوریه با چالش جدی روبه‌رو شده و منجربه سر برآوردن گروه‌هایی مانند داعش و سایر گروه‌های تکفیری ـ تروریستی شده که بسیار بیش از طالبان امنیت منطقه را به چالش کشیده‌اند. درعین‌حال این نکته را نیز باید درنظر گرفت که رویکرد جدید آمریکا مطلق نبوده و بیشتر در مقایسه با رویکرد پیشین این کشور نسبت به افغانستان قابل ردیابی است.