امنیت انسانی در دوره پس از اشغال افغانستان


امنیت انسانی در دوره پس از اشغال افغانستان

 
دوشنبه 14 اسفند 1391
 
 

«پایان جنگ در افغانستان» هر چند روزنه‌هایی در گفتمان متصلب جنگ‌طلبی در عصر مبارزه با تروریسم می‌گشاید، اما همچنان اشک را از چشمان نگران زنان، کودکان و اصولاً «مردم» افغان نمی‌رباید. اوباما در سخنرانی سالیانه خود جنگ در افغانستان را جنگ ده ساله طاقت‌فرسایی خواند که دیگر به پایان رسیده است و هیچ حرفی از پیروزی زده نشد. اما پیروز این جنگ کیست و اصولا پیروزی و ثبات در سرزمین رودهای خروشان با چه میزانی سنجیده می‌شود؟
در بحث پیرامون بحران افغانستان همواره جنگ‌های نامتقارن در کوهستان‌ها، دولت ضعیف و برنامه‌های بازسازی مورد توجه قرار می‌گیرد. حتی در پروسه دولت ـ ملت‌سازی در این سرزمین، از شکاف میان دولت و سرزمین بسیار یادشده اما ملت افغان کجای این مناسبات ایستاده‌اند؛ ملتی که طبق آخرین گزارش دفتر سازمان ملل در امور افغانستان بیش از نیروهای دولتی ـ خارجی، یکدیگر را به تیر بسته‌اند. معضلی که استراتژی مفصل مبارزه با تروریسم هم نتوانست راه‌حل نهایی برای آن بیابد.
در گزارش برنامه توسعه سازمان ملل (1994) آمده است؛ «برای مدت‌های مدیدی، مفهوم امنیت به امنیت قلمرو کشورها از تهاجمات داخلی یا حمایت از منافع ملی در سیاست خارجی، یا امنیت جهانی در برابر تهدید قتل عام هسته‌ای ... محدود می‌شد. آنچه بیش از همه فراموش شده بود، نگرانی‌های قانونی مردم عادی بود که در پی برخورداری از امنیت در زندگی روزمره خود بودند.» بر این اساس بسیاری امنیت انسانی را برخورداری از امنیت در برابر تهدیدات مقطعی مانند گرسنگی، بیماری و سرکوب و همچنین حمایت در برابر اختلالات ناگهانی در روند طبیعی زندگی روزمره (چه در خانه، در محل کار یا در اجتماعات مختلف) تعریف کرده‌اند.
در حال حاضر دولت ضعیف افغانستان به مدد برنامه‌های بین‌المللی کمک اقتصادی و حضور بلندمدت  نیروهای ائتلاف به اقتدار خود می‌اندیشد اما هنوز ملتی ضعیف نه در پس کوههای صعب‌العبور که در خیابان‌ها، مدارس و بیمارستان‌ها قربانی می‌شوند. زنان، کودکان و مردمانی که وضعیت اجتماعی‌شان درهم‌تنیدگی جغرافیای قومی با عوارض جغرافیایی این کشور را تداعی می‌کند.
استراتژی مبارزه با تروریسم ایالات‌متحده در یک مسیر ده ساله بازخورهایی داشت که وضعیت امنیتی امروز افغانستان آن را نشان می‌دهد. اکثر قربانیان غیرنظامی در افغانستان آشوب‌زده در سالی که آمریکایی‌ها دسته دسته از ولایات و مناطق نظامی آن خارج می‌شدند بیش از همیشه توسط مخالفان دولتی مورد حمله قرار گرفته‌اند و این واقعیتی است فارغ از تغییر راهبرد کلان آمریکا در افغانستان. یعنی اگر بپذیریم که جنگ به پایان رسیده و زندگی شروع شده است، سیر روزمره حیات افغانی‌هاست که مورد تهدید واقع می‌شود و محرومیت از آموزش، بهداشت و حقوق اولیه را تشدید می‌کند. 
دفتر سازمان ملل در امور افغانستان (UNAMA) که بر اساس قطعنامه 2041 شورای امنیت وظیفه دارد بر وضعیت غیرنظامیان و حمایت از آن‌ها در این کشور نظارت داشته باشد، اخیراً گزارشی منتشر کرده که در آن تحولات ژانویه تا دسامبر سال 2012 افغانستان را بررسی کرده و نمایی از وضعیت امنیتی افغانستان ارائه می‌کند. در این گزارش آمده است در سال 2012، 7559 غیرنظامی آسیب دیده‌اند که 2754 نفر آنها کشته و 4805 نفر زخمی شده‌اند. این آمار در مقایسه با سال 2011 (3131 کشته و 4706 زخمی) 12 درصد کاهش در میان کشته‌شدگان را نشان می‌دهد. یوناما با درآمدی جالب در این گزارش اذعان می‌دارد نزاع در افغانستان، منازعه مسلحانه غیربین‌المللی (non- international armed conflict) میان دوطرف است یکی دولت افغانستان و نیروهای امنیت ملی این کشور (ANSF) که توسط نیروهای نظامی ائتلاف تجهیز شده (Pro-Government Forces) و دیگری گروههای نظامی غیردولتی (Anti-Government Elements).
قربانیان افغان در سال 2012، 81 درصد توسط مخالفان دولت، 8 درصد توسط نیروهای دولتی افغان و 11 درصد از سوی افراد ناشناس مورد هدف قرار گرفته‌اند.
زنان و دختران افغان همچنان قربانیان اصلی بحران افغانستان هستند. گزارش یونیما نشان می‌دهد که در سال 2012 میزان کشته و زخمی شدن زنان و دختران 20 درصد نسبت به سال قبل افزایش یافته و اغلب حوادث ثبت شده درباره زنانی است که در خانه‌ها یا محل کار خود بوده‌اند.
این گزارش در بخش منازعات مسلحانه و حق آموزش اذعان می‌دارد در 74 حادثه  نظامی ثبت شده در مدارس این کشور که منجر به کشته و زخمی شدن دانش‌آموزان شده، طالبان هیچ مسئولیتی نپذیرفته و حتی در بیانه‌های عمومی خود از حمایت از آموزش تاکید داشته‌اند، درحالیکه بی‌شک بخش زیادی از این حملات از سوی آنان و با تجهیز نظامی آنان صورت‌گرفته است.
برنامه‌های دولت‌سازی در افغانستان، تجهیز و آموزش نیروهای افغان در راستای دولت‌سازی و تداوم راهبرد مبارزه با تروریسم ایالات‌متحده، آمریکا را از مرحله فرسایشی جنگ بی‌پایان می‌رهاند اما جایگاه ملت‌سازی در افغانستان را چندان روشن نمی‌سازد. به نظر می‌رسد تامین امنیت انسانی، همگرایی میان اقوام و نهادینه کردن دموکراسی در پرتو آموزش ضمن ایجاد ملت قوی افغان در روند تاریخی خود، دولت قوی نیز خواهد ساخت. تامین منابع مالی خارجی برای ایجاد ارتش قوی و مبانی اقتدار دولت هرچند ابزاری سودمند در حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی محسوب می‌شود اما این نگرانی را تشدید می‌کند که سیاستمداران افغانی و دولتمردان غربی علی‌رغم آگاهی از قدرت منابع انسانی و قدرت لایه‌های اجتماعی در ایجاد صلح همچنان رویکردی اثبات‌گرایانه و متصلب به تامین امنیت در افغانستان دارند. به این ترتیب نظام بین‌الملل در قرن بیست و یکم هنوز راه درازی با آرمان‌های قرن بیستمی خود دارد و نگرانی‌های قانونی مردم عادی افغان که در پی برخورداری از امنیت در زندگی روزمره خود هستند (امنیت انسانی) با بی‌اعتنایی در صفحات تاریخ اجتماعی این سرزمین خاک می‌خورد.