طالبانیزه کردن قدرت


طالبانیزه کردن قدرت
 

 
شنبه 24 اسفند 1392
 
 
 
 
در شرایط کنونی تفکر طالبانی امیدوار است بتواند دو کشور افغانستان و پاکستان را تسخیر کند و خود را حاکم سازد. طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان خاستگاه مشترک، اهداف مشترک و ایدئولوژی یکسانی دارند. بااین‌حال، این دو گروه به‌رغم آنکه به‌لحاظ ملّیت و تابعیت در شکل رسمی شناخته‌شدة آن متعلق به دو کشور پاکستان و افغانستان هستند، از دو وجه مشترک بسیار قوی‌تر از احساس ملیت برخوردارند:
1. تعلق تحریک طالبان و طالبان به قومیت پشتون و 2. پیروی از مکتب رادیکال دیوبندی.
هدف تحریک طالبان پاکستان اسلامیزه کردن قدرت در پاکستان مطابق برداشت‌های مذهبی خودشان است و همین هدف را طالبان افغانستان با جدیت پیگیری می‌کنند، درست به همین دلیل است که به‌رغم تعلق ملیتی جداگانه، آنها از یکپارچگی قومی و ایدئولوژیک برخوردارند و قدرت تأثیرگذاری آنها بر روند تحولات درحال افزایش است. اما حقیقت آن است که موضوع در همین سطح محدود باقی نمانده است و شرایط مساعد خارج از موقعیت ویژه قومی و یا ایدئولوژیک به کمک آنها آمده است. در دو جهت مشخص به‌نظر می‌رسد که فضای مساعد در اختیار طالبان قرار می‌گیرد:
1. رقابت‌های منطقه‌ای بین قدرت‌های رقیب و 2. محیط جغرافیایی مساعد.
واقعیت آن است که در جنوب آسیا در سال 1947 که شبه‌قاره هند پس از پایان استعمار انگلیس تجزیه شد و دو کشور هندوستان و پاکستان موجودیت جداگانه پیدا کردند، رقابت‌ها بین این دو کشور شکل گرفت و تا به امروز تداوم یافته است و این درحالی است که پاکستان در مرزهای دیگرش با افغانستان نیز در موقعیت رقابت‌آمیز مشابهی قرار گرفته است؛ بدین معنا که از نگاه پاکستان اساساً نباید کشوری به نام افغانستان حد فاصل بین پاکستان و آسیای مرکزی وجود می‌داشت و پاکستان به‌تمامی وارث مناطق نفوذ انگلیس در کل منطقه می‌شد. به عبارت روشن‌تر، وضعیتی که در دو ایالت فعلی بلوچستان و خیبرپختونخواه بعد از استقلال پاکستان پیش آمد و آنها با ترفند به پاکستان متصل شدند، در ارتباط با افغانستان هم پیش‌ می‌آمد و عمق استراتژیک درقبال هند را تکمیل می‌کرد؛ اما درمقابل، در نگاه افغانستان بیش از پنجاه درصد خاک کنونی پاکستان شامل سه منطقة مهم و استراتژیک یعنی ایالت‌های مهم خیبرپختونخواه، بلوچستان پاکستان و هفت منطقه قبایلی «فتا»  به‌لحاظ تاریخی بخشی از افغانستان تصور شده‌اند و الحاق آنها به پاکستان تضییع حق و مخدوش کردن تمامیت ارضی این کشور بوده است که باقی ماندن آن در حصر خشکی و بدون دستیابی به آب‌های آزاد اقیانوس هند محصول آن است.
واقع امر آن است که شکل‌گیری و تداوم رقابت‌های منطقه‌ای میان هندوستان و پاکستان از یک طرف بر سر مالکیت منطقه کشمیر و رقابت‌های پاکستان و افغانستان بر سر مالکیت بیش از نیمی از خاک پاکستان عامل اصلی و مهمی است که اصل فلسفه جهاد را در منطقه پررنگ‌تر کرده است و ازقضا، نقش ارتش پاکستان در تقویت اندیشه جهادی مکتب دیوبندی که تحریک طالبان پاکستان و طالبان افغانستان هر دو به آن باور دارند غیرقابل انکار است. در کنار این واقعیت می‌باید فضای مساعد جغرافیایی را در دامنه‌های هندوکش برای هر نوع مقاومت مسلحانة چریکی درنظر گرفت. منطقة «فتا» که هفت منطقه قبایلی را شامل می‌شود و پیوندی ارگانیک و طبیعی با چندین ایالت افغانستان دارد، یکی از نامساعدترین محیط‌های جغرافیایی صعب‌العبور برای نیروهای خارج از منطقه و مساعدترین محیط‌های جغرافیایی برای نیروهای درون دره‌های آن است. به‌طوری‌که در نگاهی تاریخی می‌توان گفت همه مهاجمان تاریخی از این منطقه عبور کرده‌اند، ولی تحت هیچ شرایطی امکان حضور دائمی در آن پیدا نکرده‌اند. از اسکندر مقدونی گرفته تا نادرشاه افشار در دوره معاصر دو قدرت استعماری روس و انگلیس تلاش کرده‌اند این منطقه را به تصرف خود در بیاورند، ولی همواره ناکام بوده‌اند. آخرین مهاجمان آمریکا و ناتو هستند که آنها نیز درحال عقب‌نشینی از این منطقه هستند و گمان نمی‌رود که تحولی جدی در ساخت قدرت قبیله‌ای در این مناطق پشتون‌نشین در دو سوی مرزهای «دیوراند» بین پاکستان و افغانستان لااقل به این زودی‌ها شکل بگیرد.
اما اتفاق مهمی که درحال‌حاضر درحال وقوع است و بر دامنه امیدواری تفکر طالبانی برای یک قدرت در افغانستان و پاکستان افزوده است ورود تمام و کمال‌تر شبکه‌های استخباراتی منطقه‌ای در تداوم رقابت‌های قدرت‌های رسمی و دولتی هند، افغانستان و پاکستان است؛ به‌این‌معنا که در گذشته این تنها شبکة استخباراتی ارتش پاکستان موسوم به آی.اس.آی  بود که دست بالا را داشت و از نیروهای ایدئولوژیک و جهادگر یا تفکر طالبانی درجهت منافع راهبردی‌اش بهره می‌گرفت و سایر شبکه‌های اطلاعاتی و استخباراتی در موضع تدافعی قرار داشتند و درعمل کاری نمی‌توانستند بکنند؛ ولی دخالت آمریکا در افغانستان و حضور القاعده در وزیرستان شمالی و عملیات پهپادهای آمریکایی در مناطق قبایلی معادلات جدیدی را به‌وجود آورده است و ازهمین‌روست که سال 2014 که قرار است نیروهای آمریکایی و ناتو بخش‌های اصلی خود را از افغانستان خارج سازند، انتظار افزایش قدرت تفکر طالبانی در هر دو کشور پاکستان و افغانستان وجود دارد. هرچند ساده‌انگاری خواهد بود که تصور شود این تفکر توان تسلط کامل بر این دو کشور را پیدا خواهد کرد، ولی درعین‌حال این توان را دارد که به بخش‌هایی از قدرت در افغانستان و پاکستان لااقل در مناطق قومی پشتون دست یابد، ولو آنکه آن را در سطح یک تاکتیک بداند و محدودیت‌هایی را به‌صورت موقتی بپذیرد؛ اما درهمان‌حال، دشوار می‌توان تصور کرد که دست از استراتژی خود مبنی‌بر اسلامی کردن قدرت یا بهتر بگوییم طالبانیزه کردن قدرت در کابل و اسلام‌آباد بردارد.
در چنین نگاهی می‌توان گفت تفکر طالبانی که ارتش پاکستان آن را تقویت کرده است، اکنون حامیانی با اهداف ضدپاکستانی نیز یافته است و دستگاه‌های امنیتی هند و افغانستان درصدد مقابله‌به‌مثل با پاکستان با بهره‌گیری از این اهرم قدرتمند برآمده‌اند. هدف روشن است. پاکستان در هند از استراتژی جهادی‌اش دست بردارد و بر سر کشمیر وارد مصالحه شود و در افغانستان نیز رضایت دهد که به‌عنوان یک همسایه عادی و از موضع برابر برخورد کند. اینکه تفکر طالبانی به اهمیت نقشی که یافته است به‌تمامی آگاهی داشته باشد یا نداشته باشد، در جهت‌گیری‌های تحولات آتی در جنوب آسیا چندان مهم نیست؛ مهم این است که تفکر رادیکال و جهادگر مکتب دیوبندی دارد شرایطی از مصالحه منطقه‌ای را تسهیل می‌کند که بیش از شصت سال است در بن‌بست کامل قرار داشته است و علت اصلی بروز سه جنگ مهم منطقه‌ای با پیامد تجزیه بنگلادش از پاکستان بوده است. معادله تا حدی روشن است. پاکستان یا تن به مصالحه با هند و افغانستان می‌دهد و یا باز درگیر جنگ نیابتی ـ استخباراتی‌ای خواهد شد که خود بانی آن بوده است. جنگی که ممکن است با طالبانیزه شدن قدرت در نگاه طالبان و یا تجزیه قومی، پاکستان را با خطر روبه‌رو کند. معقول‌ترین راه‌‌حل برای پاکستان پذیرش واقعیت‌های تحول‌یافته کند کردن تیزی خطرناک تیغ جهاد علیه هند و افغانستان است که می‌تواند علیه خودش از طرف رقبا به‌کار گرفته شود.
درهرحال، واقعیت ملموس‌تر آن است که اسلحه جهادی طالبان به‌کار افتاده است و هر کدام از رقبای منطقه‌ای در نظر دارند از آن به سود منافع راهبردی‌شان بهره بگیرند. شاید تدابیر اندیشه‌شده به‌وسیلة ژنرال پترائوس مبنی‌بر اینکه تفکر طالبانی را باید با دادن امتیاز در دو سوی مرز دیوراند در مناطق پشتون‌نشین می‌باید محدودتر نگاه داشت، آخرین راه‌حلی باشد که دیر یا زود پاکستان و افغانستان مجبور به تن دادن به آن خواهند شد.