تکرار تجربه گرجستان در اوکراین
تکرار تجربه گرجستان در اوکراین
دوشنبه 12 اسفند 1392
تحولات اوکراین سریعتر از آن اتفاق افتاد که از قبل انتظار آن وجود داشت؛ اما این تمامی ماجرا نیست. اوکراین محل نزاع دو بلوک قدرت روسیه و غرب شده بود و در این بین، داشتن هویت شرقی ـ روسی یا هویت اروپایی برای اوکراین محل دعوای اصلی بود. جامعة اوکراین تا سطح حاکمیت دچار شکاف شده بود و هر بخش آینده خود و کشورش را در گرو تعریف هویت روسی به حکم پیوندهایش در تاریخ با فدراسیون روسیه و یا هویت اروپایی بهعنوان بخشی از اروپای شرقی به حکم جغرافیاییاش ارزیابی میکرد. روسیه درواقع در اندیشة بازسازی قدرت و موقعیت ازدسترفتة اتحاد شوروی است و پوتین خود را متعهد به آن میداند. در این سیاست راهبردی روسیه، اوکراین میباید فاصله معقول خود را با اروپا حفظ و پیوندهایش را با روسیه تقویت کند؛ کاری که ویکتور یانوکوویچ تا قبل از برکناری از قدرت و پناه بردن به بخش روسزبان اوکراین به مرکزیت خارکیف انجام میداد. عدم امضای سند همکاری با اتحادیه اروپا از طرف وی با حمایت روسیه صورت گرفت و تحولات بعدی، نتیجة بلافصل آن بود.
شکلگیری تظاهرات در «کیف» و گسترش آن به سایر شهرهای مهم اوکراین با حمایت اروپا و آمریکا روبهرو شد که در مراحل اولیه خود کاملاً مسالمتآمیز بود؛ ولی درپی بروز خشونت و کشته شدن تعدادی از تظاهرکنندگان بهوسیله نیروهای دولتی روشن شد رادیکالها در جمع تظاهرکنندگان آرام نخواهند نشست و دست به سلاح خواهند برد. در دو روز پایانی قدرت رئیسجمهور سابق، نشانههایی از تکتیراندازها در جمع تظاهرکنندگان مشاهد شد و خطر بروز جنگ داخلی نظامیان را به فکر واداشت. نتیجة همین تفکرها در سطح ارتش و نیروهای امنیتی بود که آنها اعلام بیطرفی کردند و رئیسجمهور راهی جز فرار به خارکیف در نزدیکی مرزها با روسیه پیشروی خود نیافت. اما این فرار را نباید فرار یک مقام رسمی در شرایط سخت از دست دادن قدرت درنظر گرفت. روسیه قبلاً از چنین فرارهایی لااقل در گرجستان بهره گرفت و بخشهایی از خاک گرجستان را در منطقه «اوستیا» به اشغال خود درآورد. این منطقه از گرجستان شباهت قومی زیادی به مناطق روستبار اوکراین در امتداد مرزهای مشترک روسیه ـ اوکراین دارد.
اکنون پرسش مهم این است که آیا روستبارهای اوکراین تمایل خود را به جدایی از اوکراین و پیوستن به روسیه، مطابق تجربة گرجستان در اوستیای جنوبی تکرار خواهند کرد یا نه. ظن غالب در این خصوص آن است که اکنون اوکراین با دو خطر روبهروست: اول، بروز جنگ داخلی در قالب نوعی جنگ نیابتی بین هواداران هویت روس و هواداران هویت اروپایی اوکراین که در پشتسر آن منافع روسیه و اروپا و آمریکا قرار دارد و دوم، خطر تجزیه بخشهایی از اوکراین که در امتداد مرزها با روسیه قرار دارند و ساکنان آن روستبار و روسزبان هستند. اینکه کدام احتمال بیشتر خواهد بود، بستگی به آن دارد که طرفین داخلی و خارجی تا چه اندزه آمادگی ورود به چنین فازی از تحولات را داشته باشند. گذشته از این، دولت موقت و انتقالی اگر از حمایت جدی اکثریت برخوردار شود و بتواند در موعد مقرر انتخابات سالم، آزاد و منصفانهای را برگزار کند که مورد قبول همه جناحهای داوطلب قدرت باشد خطر بروز جنگ داخلی بهشدت کاهش خواهد یافت؛ ولی درهمانحال، خطر دخالت روسیه را میتواند افزایش دهد.
البته این تصور که روسیه برای اعادة حیثیت و موقعیت خود در اوکراین به حرکتی نظامی، آنگونه که مقامات آمریکایی هشدار دادهاند دست بزند تا حدی به دور از ذهن است. واقعبینانهتر آن است که روسها بهصورت مستقیم دخالت نکنند؛ ولی در پشت پرده، روسزبانهای اوکراین را مطابق نمونه اوستیای گرجستان، به جدایی تشویق نمایند. ممکن است این امر، جنگ محدودتر داخلی را در پی داشته باشد، ولی انتظار نمیرود از شدتی برخوردار شود که روسیه و دنیای غرب را وارد چالش جدی سازد. جداییطلبی قومی ـ زبانی در این حد در جهان غرب هم قابل فهم و پذیرفتنی خواهد بود، هرچند که هیچکس تردید نخواهد کرد چنین روند احتمالیای، نمیتواند خودجوش باشد و اهداف راهبردی روسیه در پشت سران محرک اصلی خواهد بود. به احتمال زیاد ارتش اوکراین در ارزیابی واقعبینانهای از خطرهای پیشروی استقلال و تمامیت ارضی اوکراین، درست در مقطع حساسی که خطر بروز جنگ داخلی و درپی آن احتمال دخالت خارجی تقویت شده بود، تصمیم به بیطرفی گرفت و سقوط یانوکوویچ را تسریع کرد تا از شکلگیری بحرانی عمیقتر جلوگیری کند؛ منتها دراینباره که اینگونه تدابیر در فضای ملتهبی که اوکراین با آن روبهروست، تا چه اندازه پاسخ بدهد، چندان روشن نیست و هیچ احتمالی را در شرایط کنونی نمیتوان نادیده گرفت؛ بهویژه آنکه روسها در کشورهای دیگر نظیر سوریه درگیر رقابت با دنیای غرب شدهاند و نگران شکلگیری وضعیتی شبیه دومینو هستند. درعینحال، تردیدی نیست که روسیه بهدرستی میداند که عقبنشینی تمام و کمال از اوکراین موضع این کشور را بهنحو محسوسی تضعیف خواهد کرد و به همین دلیل، اگر نتواند شرایط گذشته را در اوکراین احیا کند، به احتمال زیاد به حداقلها که همانا تشویق جداییطلبی در روسزبانها در خارکیف است بسنده خواهد کرد، هرچند که در استراتژی نهایی روسیه مبنیبر بازسازی قدرت در سطح اتحاد شوروی سابق و بازگرداندن قدرت و نفوذ در جمهوریهای سابق، تغییری جدی ایجاد نخواهد شد.
با توجه به اینگونه واقعیتها در مناسبات رقابتآمیز منابع مدعی جهانی قدرت است که مناطق تحت نفوذ و یا درمعرض نفوذ روسیه در اروپا و آمریکا بهشدت مورد توجه قرار گرفتهاند و تحولات در اینگونه کشورها تحت تأثیر اینگونه رقابتها قرار میگیرد. در شرایط کنونی، چنین رقابتهای ناسالمی را از آمریکای جنوبی در ونزوئلا تا حوزه قفقاز و خاورمیانه عربی شاهد هستیم که یادآور رقابتهای دوران جنگ سرد است که در آن ناراضیان در جنگهای نیابتی در گوشه و کنار جهان یا در قالب چریکهای چپ مورد حمایت اتحاد شوروی سابق علیه کشورها و حکومتهای مورد حمایت دنیای غرب وارد جنگ مسلحانه میشدند و یا چریکهای راستگرای مورد حمایت آمریکا در کشورهایی دست به سلاح میبردند که نظامهای حاکم آنها در ارتباط با اتحاد شوروی تعریف میشدند. هرچند خیلی زود است که دنیا بهصورت کامل در چنین مسیری از قطببندی قدرت قرار گیرد، ولی نشانههای آن را در کشورهایی نظیر: اوکراین، ونزوئلا و سوریه نمیتوان بهطور کلی نادیده گرفت. در اینگونه کشورها بیش از آنکه تضاد منافع گروهی قومی ـ مذهبی و یا هر عامل داخلی دیگری بروز خشونت و جابهجایی قدرتها را توضیح دهد، تضاد منافع روسیه و جهان غرب است که توضیح روشنتر و قابل قبولتری بهدست میدهد.
تحولات جاری در اوکراین را قطعنظر از اینکه چه شکل نهاییای بیابد، میتوان بخشی از رقابتهای روسیه و اروپا و آمریکا درنظر گرفت. زمینههای داخلی آن که بحث هویت و پیوند اروپایی یا شرقی ملت اوکراین است، هر چند در نوع خودش مهم است، واقعیت حاشیهای بودن آن را نمیتوان انکار کرد. اینکه بعد از اوکراین قرعة فال به نام کدام کشور دیگر خواهد افتاد، چندان روشن نیست؛ ولی آنچه مسلم است این واقعیت است که اوکراین آخرین مورد نخواهد بود و تا تعیین تکلیف نهایی قدرت بینالملل، رفتاری عقلایی از صاحبان قدرت را نباید انتظار داشت.
نظر شما