آمریکا و معضل ظهور متحدین مستقل در خاورمیانه


آمریکا و معضل ظهور متحدین مستقل در خاورمیانه

 
شنبه 15 مهر 1391
 
 
 

آمریکا در دوره جنگ سرد نوع سیاست‌ها و راهبردهای خود در خاورمیانه را در مقابله با نفوذ کمونیسم و ایجاد توازن در برابر اتحاد شوروی و بازیگران متحد آن تعریف می‌کرد و این مرزبندی و سیاستگذاری برای طراحان سیاست خارجی آمریکا کاری پیچیده‌ای نبود چرا که در قالب این رویکرد مشخص کردن دوستان و دشمنان در سیاست خارجی دشوار نبود و واشنگتن می‌توانست با حمایت از دوستان و متحدین خود فارغ از هر گونه دغدغه خاطری به پیش برد سیاست موازنه‌سازی خود در خاورمیانه بپردازد. با پایان جنگ سرد و از بین رفتن جدی نفوذ روس‌ها در خاورمیانه، آمریکا سعی کرد تا خاورمیانه را به حوزه نفوذ انحصاری خود تبدیل کند به‌خصوص بعد از یازده سپتامبر 2001 و بر مبنای نگاه ایدئولوژیک نومحافظه‌کاران، آمریکا با قرار دادن کشورهایی مانند عراق دوره صدام و ایران در محور شرارت و تلاش برای تغییر رژیم یا تغییر رفتار در آنها تلاش کرد تا این منطقه را در رقابت با قدرت‌های بزرگ بین‌المللی در کنترل کامل خود قرار دهد. اما تحولات یک دهه گذشته و ظهور دولت‌های جدیدی که برخی از آنها مانند عراق فدرال ـ دموکراتیک نتیجه مستقیم سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه بوده است باعث شده است تا آمریکا در این منطقه با معضل جدیدی به نام ظهور «متحدین مستقل» روبرو شود.
آمریکائی‌ها تاکنون به نگاهی سیاه و سفید و تعریف شده به منطقه خاورمیانه و تلقی بازیگران این منطقه به عنوان دوست یا دشمن عادت داشته‌اند و به عنوان نمونه ایران و سوریه دشمن در مقابل رژیم اسرائیل و عربستان سعودی یا مصر دوره مبارک دوست تعریف شده‌اند. اما در یک دهه اخیر پیدایش دولت‌هایی که نگارنده آنها را متحدین مستقل می‌نامد باعث بروز چالش‌ها و معضلاتی در سیاست آمریکا در خاورمیانه شده است. متحدین سنتی آمریکا مانند عربستان سعودی و مصر دوره مبارک سعی کرده‌اند تا روابطی استراتژیک در همه ابعاد با آمریکا داشته و در تحولات منطقه‌ای نیز هماهنگی‌ها و همکاری‌های لازم را با واشنگتن داشته باشند و آمریکا نیز  به‌رغم برخی اختلاف‌نظرها در اغلب حوزه‌ها و مسائل در حمایت از آنها و منافع امنیتی‌شان تردید نداشته است. اما متحدین مستقل آمریکا به‌رغم اینکه در روابط دوجانبه با آمریکا و بهره‌گیری از مزیت‌های رابطه با آن به عنوان قدرتی بین‌المللی تلاش می‌کنند و حداقل اینکه نمی‌خواهند باعث دشمنی آمریکا با خود شوند، سعی دارند تا در عرصه منطقه‌ای تا حد ممکن سیاستی مستقل و مبتنی بر منافع و ارزش‌های ملی را برای خود تعریف و به پیش ببرند. به عبارتی رهبران این کشورها بر این امر تاکید دارند که خواستار روابطی عادی و دوستانه با آمریکا همانند بسیاری از متحدین آمریکا در منطقه هستند، اما این موضوع به معنای پذیرش اهداف و طرح‌های آمریکا در منطقه از سوی آنها نیست. هرچند که در نگاه نخست پذیرش اتحاد در عین استقلال از سیاست منطقه‌ای آمریکا دشوار محسوب می‌شود، اما رفتارهای سیاست خارجی دولت‌های مالکی در عراق و مرسی در مصر و همچنین واکنش‌های مقامات آمریکا به سیاست‌های این دو کشور می‌تواند نشانه‌هایی را از ظهور این نوع از دولت‌ها در خاورمیانه آشکار سازد.
در عراق چهارچوب توافق‌نامه استراتژیک و سطح تعاملات و روابط دو کشور نشان می‌دهد که دو طرف نسبت به ایجاد روابط استراتژیک با یکدیگر و تداوم آن تمایل جدی دارند، موضوعی که در خریدهای تسلیحاتی عراق از آمریکا به‌خصوص خرید جنگنده‌های اف 16 نیز مشخص است. به‌خصوص آمریکا با توجه به هزینه‌های حمله به عراق نمی‌خواهد این کشور را رها کند بلکه خواستار تبدیل شدن آن به متحد استراتژیک خود در منطقه است. اما در سطح سیاست منطقه‌ای نوع روابط با ایران، تعاملات با عربستان سعودی و همچنین رویکرد آمریکا و عراق به بحران سوریه اختلاف‌نظرهای جدی دو طرف را به خوبی آشکار می‌کند. به‌خصوص در موضوع سوریه عراق مخالف گسترش بحران و مداخله نظامی خارجی است و با توجه به نگرانی‌هایش از سرایت بی‌ثباتی‌ها به درون مرزهای خود، خواستار در اولویت قرار دادن راه‌حل‌های سیاسی است. اما این رویکرد بغداد مورد انتقاد و اعتراض مقامات آمریکایی است و آمریکایی‌ها عنوان می‌کنند که عراق بیش از آنکه بخواهد در کنار ترکیه و سایر کشورهای عربی خواستار تغییر رژیم در سوریه قرار بگیرد، بیشتر به سمت سیاست‌های ایران تمایل دارد. نکته‌ای که در اظهارات رابرت بیکرافت، سفیر جدید آمریکا در عراق در نطقش در مجلس سنا به‌خوبی نمایان بود.
در مورد مصر شرایط متفاوت است و با توجه به جنبش مردمی صورت‌گرفته در این کشور و وضعیت در حال گذار این کشور هنوز نمی‌توان همانند عراق قضاوت جامعی را ارایه داد. با این حال تمایل دوسویه دولت مرسی و دولت اوباما برای برهم نزدن روابط و تداوم روابط مناسب بین دو کشور تا حد زیادی مسلم به نظر می‌رسد. آمریکا به‌رغم سقوط رژیم مبارک به عنوان دوست نزدیک خود، خواستار تداوم روابط نزدیک با مصر در دوره بعد از انقلاب این کشور بوده است و بر این اساس تداوم کمک‌های آمریکا به مصر در کنار دیدارها و تعاملات سیاسی این موضوع را نشان می‌دهد. از سوی دیگر دولت مرسی نیز با توجه به موقعیت شکننده و آسیب‌پذیر کنونی و نیاز به کسب حمایت‌های سیاسی و اقتصادی آمریکا ترجیح می‌دهد تا باعث سردی روابط و برانگیختن خصومت واشنگتن نشود. اما این تمایل در تداوم روابط دوجانبه از سوی رهبران جدید مصر به معنای گرایش به ادامه دادن به سیاست‌های رژیم مبارک در منطقه نیست، بلکه مصر اخوانی خواستار حرکت تدریجی به سوی سیاست خارجی مستقلی است که به ناچار با منافع و اولویت‌های سیاست خارجی در همه حوزه‌ها انطباق پیدا نخواهد کرد. به‌رغم مشی محافظه‌کارانه اخوانی‌ها، اظهارات محمد مرسی در سازمان ملل در مورد رژیم اسرائیل و تسلیحات اتمی آن و همچنین ابتکار وی در تشکیل گروه تماس منطقه‌ای برای حل بحران سوریه با مشارکت ایران نشانگر دیدگاه‌ها و عملکرد متفاوت و به نسبت مستقل مصر جدید در عرصه منطقه‌ای است. این در حالی است که مقامات آمریکا از رویکرد اعتراضی مرسی به اسرائیل و همچنین خطاب کردن ایران به عنوان بخشی از راه‌حل و نه مشکل در بحران سوریه ناخرسندند.
شواهد و نشانه‌های فوق نشان می‌دهد که آمریکا بیش از آنکه همانند گذشته شاهد ظهور متحدینی تمام‌عیار برای خود در خاورمیانه باشد با معضلی به نام ظهور متحدین مستقل روبروست. متحدینی که به‌رغم تمایل به روابط دوجانبه نزدیک، در سیاست منطقه‌ای دستورالعمل‌های خود را دنبال می‌کنند. این معضل منجر به ابهام و آشفتگی و چندپارگی و تردید در سیاست خارجی آمریکا در قبال این دولت‌های نوظهور شده است. یعنی در حالی‌که برخی از مقامات آمریکایی با انتقاد از رفتار منطقه‌ای دولت‌های مذکور خواستار تجدیدنظر در روابط و حمایت‌های آمریکا از آنان می‌شوند، برخی دیگر با تاکید بر اهمیت استراتژیک این کشورها آمریکا را ناچار می‌دانند که روابط خود با این نوع بازیگران را حفظ نماید.