گروه بریکس و تغییر معماری نظم جهان


گروه بریکس و تغییر معماری نظم جهان
 

 
شنبه 16 اردیبهشت 1391
 

به‌رغم وجود آنارشی در نظام بین‌المللی نمی‌توان ادعای وجود نظم در دل این بی‌نظمی را نیز رد کرد. ساختار نظام بین‌الملل بعد از جنگ سرد از نظم دوقطبی منعطف به تک‌قطبی سلسه‌مراتبی با محوریت هژمونیک آمریکا تغییر ساختار داد؛ اما از آنجا که ساختارها تحت تأثیر فرایندها، پویش، و روندها قرار دارد، از این رو، دینامیکی پیچیده بر ساختارهای نظام بین‌الملل حاکم است.


ازجمله پویش‌هایی که ساختار تک‌قطبی کنونی را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده است، تغییر کانون ثروت و تولید از غرب به شرق است که در سال 2001 میلادی جیم اونیل، مدیر بانک آمریکایی «گلدمن ساکس» را به اعتراف در خصوص تولد چهار بازار نوظهوری که در این دهه سریع‌ترین رشد اقتصادی را داشته‌اند مجبور کرد. این چهار کشور به‌صورت مخفف «بریک» نامیده شدند که عبارتند از: برزیل، روسیه، هند، و چین، البته بعدها آفریقای جنوبی هم به این گروه اضافه شد تا نام گروه نیز به بریکس تغییر کند.


این پنج کشور، یک‌پنجم تولیدات اقتصادی دنیا را به‌خود اختصاص داده‌اند. ارتقای قابل توجه سهم پنج کشور عضو گروه بریکس در افزایش تولیدات کره زمین از 16 تا 25 درصد و احتمال افزایش این میزان با در نظر گرفتن شرایط فعلی اروپا و رکود اقتصادی آمریکا بر هیچ‌کس پوشیده نیست.


از سویی، کشورهای چین، هند، و برزیل پویاترین و نوظهورترین قدرت‌های جهان به حساب می‌آیند. هند بزرگ‌ترین دموکراسی جهان است در حالی که چین بزرگ‌ترین تولید‌کننده دنیا به‌حساب می‌آید. برزیل پرجنب‌و‌جوش‌ترین اقتصاد مشتری‌مدار جهان را دارد که روز‌به‌روز هم توسعه می‌یابد. روسیه نیز هنوز از دوران دوقطبی جنگ سرد، میراث قدرت نظامی خود را از دست نداده است.


با این همه، آیا این مؤلفه‌های قدرت برای یک جمع پنج کشوری مانند بریکس کفایت می‌کند تا چشم‌انداز بلندپروازانه‌ای که به گفته آناند شارما، وزیر بازرگانی هند، تغییر در معماری نظم جهانی است را ترسیم کند؟


پیش‌نیاز دستیابی یک گروه از کشورها به ایجاد تغییر در سطح نظام بین‌الملل، داشتن ایدئولوژی قوی برای انسجام‌بخشی درون‌گروهی است. در این راستا، ضمن اشاره به کمبود عقاید مشترک و توافق بر سر خط‌مشی‌های راهبردی، تمایل اعضای بریکس برای مقابله با سلطه جهانی آمریکا تنها عاملی است که می‌تواند آنها را به هم پیوند دهد که برای ایجاد پیوندهای بلندمدت اعضا به‌تنهایی کفایت نمی‌کند.


گام بعد تجمیع توان گروه در راستای هدف مشترک است، در این راستا، والتر لادویگ، عضو مؤسسه رویال یونایتد سرویس، معتقد است آنچه موجب می‌شود اعضای بریکس نتوانند مانند یک نیروی مهم و مؤثر در صحنه جهانی عمل کنند کمبود سازمان‌ها نیست، بلکه ناسازگاری بنیادین این کشورها در زمینه‌های مختلف است. آنها در بسیاری از زمینه‌های کلیدی با یکدیگر رقابت دارند. در آسیا، هند و روسیه از موانع بالقوه سلطه منطقه‌ای فرضی چین هستند. روسیه، برزیل، و هند خواهان یک نظام بین‌المللی چندقطبی‌اند که خودشان بازیگران اصلی‌اش باشند و قصد دارند عضو شورای امنیت سازمان ملل شوند. در عوض، هدف چین تشکیل یک دنیای دوقطبی است که در آن چینی‌ها موازنه‌ای برای قدرت آمریکایی‌ها باشند.
 

از این رو، با وجود قدرت اقتصادی کشورهای عضو این گروه هنوز از نظر قدرت سیاسی جایگاه قابل توجهی در عرصه بین‌المللی در اختیار ندارند و تلاش آنها برای تبدیل‌شدن به یک بلوک جدید قدرت، با موانع داخلی ازجمله برخی موانع اقتصادی و سیاسی روبه‌روست. برای مثال، از نظر سیاسی در سال گذشته میلادی به‌رغم حضور دسته‌جمعی اعضای بریکس در نشست شورای امنیت سازمان ملل، این گروه در اتخاذ مواضع یکسان در مورد حوادث لیبی و سوریه ناکام بود. در مورد قطعنامه 1973 مربوط به ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی، آفریقای‌جنوبی تنها کشور عضو بریکس بود که رأی مثبت صادر کرد و در مورد ماجرای سوریه و قطعنامه اخیر مربوط به محکومیت بشار اسد، هند، برزیل، و آفریقای جنوبی با رأی موافق خود برخلاف چین و روسیه که قطعنامه مذکور را وتو کردند عمل کردند.

با اینکه شرایط ممتاز اقتصادی، بریکس را گرد هم آورده، اما فقدان ایدئولوژی قدرتمند و هدف مشترک در کنار منافع متعارض ملی اعضا و مسائل ژئوپلیتیکی خاص هر کشور، امکان اینکه اعضای بریکس به یک توافق جمعی در تعیین استراتژی‌های راهبردی به‌خصوص در امر خطیری چون تغییرات نهادین در سطح جهانی برسند را بسیار دشوار و پیچیده کرده است؛ ولی این بدان معنا نیست که افق آینده نظم جهانی را در ثبات و بدون تغییر بدانیم. واقعیت آن است، تغییر ساختار تک‌قطبی سلسه‌مراتبی نیاز به گذشت زمان بیشتری برای هم‌راستا نمودن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی گروه‌هایی نظیر بریکس دارد؛ اما در کوتاه‌مدت، این گروه به شرط کنار گذاشتن رقابت درون‌گروهی، توان آن را دارد که حداقل در گام نخست، با پیگیری سیاست عمل‌گرایانه، نظم حاکم را بدون هژمون‌محوری آمریکا به پیش برد.