گفتمان شیعی ـ سنی
گفتمان شیعی ـ سنی
شنبه 12 بهمن 1392
در ارتباط با آنچه در مثلث سوریه ـ عراق ـ لبنان میگذرد، نظریات متفاوت و بعضاً متضادی مطرح میشود؛ اما نظرات ارائهشده کمتر به بحث حساستر و جدیتر میپردازند که بهلحاظ تاریخی میتوان از آن به نام دو گفتمان شیعی و سنی یاد کرد. واقعیت آن است که دنیای اسلام بهلحاظ ساخت قدرت یکپارچه نیست و برداشتهای متفاوت صاحبان قدرت در هرکدام از کشورهای اسلامی در همان حال که با صفت اسلامی مزین میشود، ولی غالباً این صفت واقعیتی را از اسلام و ارزشهای آن انعکاس نمیدهد. به عبارت روشنتر، میتوان گفت حکومتها ازآنرو به صفت اسلام چنگ میزنند که اکثریت جمعیت کشورهای اسلامی مسلمانند، وگرنه بسیاری از حکومتهای کنونی در جهان اسلام تطابق چندانی با نوع اصیل ساخت اسلامی قدرت ندارند.
اهمیت این موضوع در آن است که گروههای بنیادگراتر خارج از ساختهای رسمی قدرت، فرصتی تاریخی بهدست آوردهاند که تفاوتها بین شعار و عملکرد حکومتها را در بین تودههای مردم عمده سازند و در این آشکارسازیها جایگاه خود را تقویت نمایند؛ اما موضوع به همینجا ختم نمیشود، جریانهای خارج از حاکمیتها در دنیای اسلام برای پیشبرد اهداف خود نیازمند توجیه ایدئولوژیک حرکتهای خود هستند و این توجیه را میباید از متن اسلام و برداشتی از اسلام بیرون بکشند که برای تودههای مردم مسلمان قابل فهم و درک شود. درست در همینجاست که بحث گفتمان پیش میآید. گفتمان شیعه و سنی یکی از این گفتمانهایی است که سابقهای تاریخی به قدمت خود اسلام دارد. بدین معنا که درست بعد از رحلت رسول اکرم (ص) بحث قدرت اسلامی مطرح شد و دو قالب یافت که با اندکی تسامح میتوان آن را به ادبیات امروز، گفتمان شیعه و گفتمان سنی تعبیر کرد.
بحث بهلحاظ تاریخی تقریباً روشن است و قصد این نیست که قضاوت ارزشی درست و نادرست شود، بلکه قصد این است که آنچه در عراق، سوریه و لبنان میگذرد روشنتر درک کنیم و متوجه خطری شویم که دنیای اسلام را بهشدت میتواند تهدید کند و اگر عقلای قوم راهحل قابل قبولی نیابند، از این ظرفیت برخوردار است که اکثر کشورهای اسلامی را به سرنوشت سوریه و عراق مبتلا سازد. دو گفتمان شیعی و سنی بعد از وفات پیامبر اسلام (ص) در دو قالب و دو برداشت از قدرت شکل گرفت.
۱. برداشتی که در سقیفه بنیساعده شکل گرفت و قدرت را زمینی فرض کرد.
۲. برداشتی که ادامه قدرت را در یکی از فرزندان رسول اکرم (ص) با قرائتی آسمانی در نظر گرفت.
گفتمان شیعه و سنی از قدرت مربوط میشود به این دو طرز تلقی زمینی یا آسمانی از تداوم قدرت اسلامی که در طول تاریخ اسلام در جریان بوده است. در نگاهی بهدور از پیشداوری و توأم با واقعبینی میتوان گفت گفتمان سنی قدرت اسلامی با تحولات متفاوتی روبهرو شد و درنهایت به شکلی شناختهشدهتر از قدرت در قالب سلنطت منتهی شد و «السلطان ظلاله» از آن بیرون کشیده شد تا قدرت بلامنازع و بدون محدودیت صاحبان قدرت و شاهان را بهنوعی توجیه شرعی کند. واقعیت آن است که این گفتمان از قدرت بهرغم تغییراتی که در طول تاریخ در ساختار عینی و ذهنی تجربه کرده است و بهرغم تنوع در اشکال آن، که در قالب سلطنتهای مطلقه، سلطنت مشروطه، امارت خاندان و حتی خلافت عثمانی در قومیت ترک امکان بروز و ظهور یافته است، همچنان در ارائه یک الگوی کاملاً مطابق با گفتمان سنی قدرت با مشکل روبهروست و اختلافنظرها در آن بسیار جدی است.
علت اصلی رشد گرایشهای خارج از قدرت رسمی حکومتها در قالب جریانها و گروهها در طیف گستردهای از رادیکالها، میانهروها و سنتگراها که نمود خارجی یافتهاند، در همین واقعیت نهفته است که دنیای اهل سنت به جمعبندی واحدی از قدرت مشروع و مطلوب اسلامی نرسیده است. حتی کشورهای اسلامی که در دوران معاصر نظام جمهوری را پذیرفته و آن را با صفت اسلامی مزین کردهاند، نظیر پاکستان که اولین جمهوری اسلامی را بنیانگذاری کرد، در تثبیت قدرت اسلامی و در تطابق آن با ارزشها و سنتهای اسلامی با شکست روبهرو شدهاند. بنابراین، میتوان گفت تجربه گفتمان سنی که قدرت را در سقیفه بنیساعده زمینی فرض کرد، بیش از آنکه راهحل بهدست دهد، بر بستر قومیت و قبیله حرکت کرد، و این سنت متناسب با تغییر خاندانی قدرتها در دنیای اسلام رنگوبوی خاص بومی در هر منطقه را گرفته است و تاکنون لااقل میتوان گفت نه بهلحاظ عینی و نه ذهنی یک قدرت قابل قبول همگانی در اهل سنت که در همان حال کاملاً اسلامی تلقی شود نتوانسته است بهوجود بیاورد. علت اینکه گفتمان سنی قدرت خارج از ساختارهای رسمی فعالشده و ایدئال خود را در قالب احیای خلافت اسلامی مطابق نمونه خلفای راشدین جستجو میکند، بهخودیِخود گویای ناکامی در ساخت قدرت مشروع است. سازمان القاعده و زیرمجموعههای آن، که در کل جهان اسلام از شمال آفریقا تا کرانههای دریای مدیترانه و تا جزایر شرق اندونزی پراکنده شدهاند، هدف اصلی خود را احیای خلافت اسلامی قرار دادهاند و روش انتخابشده برای تحقق این آرمان را جهاد مسلحانه میدانند.
تفکر خلافتگرای القاعده و زیرمجموعههایش در خاورمیانه نظیر جبهه النصره، احرار شام، و امارت اسلامی عراق و شام یا «داعش» وارد عمل شدهاند، ولی حرکتهای آنها به خاورمیانه و شمال آفریقا محدود نیست و در سرتاسر کشورها و مناطق قومی اقلیت مسلمان گسترش یافتهاند. چچن و داغستان در حوزه قفقاز، ایالت سینکیانگ در چین، گروه ابوسیاف در فیلیپین، جماعت اسلامی در مالزی و اندونزی، گروه تحریک طالبان در پاکستان، و دهها نمونه از این گروهها هم در کشورهای اسلامی و هم در کشورهایی که مسلمانان در آنها در اقلیتند، تفکر رادیکال و خلافتگرا داشته و به امر جهاد باور دارند. منتها مشکلی که بهوجود آمده است، اولویتبندیای است که برمبنای آن دشمنان خود را به دو گروه دشمن دور و دشمن نزدیک تقسیم کردهاند و اولویت را به دشمن نزدیک که از نظر آنها حکومتهای موجود در کشورهای اسلامی هستند و مانع بازسازی خلافت اسلامی شدهاند دادهاند تا پس از پیروزی، هرکدام از کشورهای اسلامی را به امارت اسلامی تبدیل سازند و در روز پیروزی نهایی همه را در هم ادغام و خلافت اسلامی را بازسازی نمایند. آنگاه است که نوبت دشمن دور، یعنی جهان کفر به سرکردگی آمریکا فراخواهد رسید و نبرد نهایی اسلام و کفر به پیروزی حتمی جبهه اسلام منتهی خواهد شد. در چنین نگاهی است که القاعده در هر کشور اسلامی که به هر دلیلی دچار بحران شود وارد میشود. درحالحاضر، سوریه، عراق، و لبنان در این برنامه قرار دارند.
ازقضا، در این سه کشور دو گفتمان شیعی و سنی در رقابت قرار گرفته و بر ابعاد مشکل بهنحو محسوسی افزودهاند. آنچه تحت عنوان هلال شیعی مطرح شده است، بدون فهم دو گفتمان خلافتگرا و امامتگرا بهدرستی درک نخواهد شد. فرقهای شدن رقابتها در قالب دو گفتمان سنی و شیعی را حتی اگر توطئه خارجی آمریکایی ـ صهیونیستی ندانیم، میتوان تصور کرد که دنیای غرب تضادی را که القاعده بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر با آمریکا و متحدان جهانی و منطقهایاش در خاورمیانه بهوجود آورده بود، دارد در خاورمیانه و بهخصوص در سوریه، عراق، و لبنان به تضاد گفتمان شیعه و سنی تبدیل میکند. این تضاد گفتمانی هرچند علیالقاعده نباید جهان اسلام را تا بدین حد درگیر فرقهگرایی کند، ولی تداوم زمینههای تاریخی آن ماده خامی را در اختیار غرب میگذارد که گفتمان خلافتگرا و گفتمان امامتگرا را برجسته کند و گریبان خود را موقتاً از دست رادیکالهای جهادگر رها سازد. این امر همچنین موقعیتی را به غرب میدهد تا تضاد اسلام ـ کفر مورد نظر رادیکالهای اسلامی را به تضاد شیعه و سنی در درون دنیای اسلام تبدیل سازد. اکنون دو تفکر خلافتگرای زمینی قدرت و امامتی آسمانی قدرت در سوریه، عراق، و لبنان وارد چالش شدهاند و تمامی سرمایهگذاریهایی را که تاکنون حول محور وحدت اسلامی شده است، با خطر شکست روبهرو ساختهاند.
با توجه به اینگونه واقعیتها میتوان تصور کرد مادامی که دو گفتمان شیعی و سنی قدرت نتوانند روی مشترکات خود تمرکز نمایند، فرقهگرایی از امکان ظهور و بروز برخوردار میماند و به دو کانون اصلی مدعی الگوی اسلامی قدرت، یعنی ایران و عربستان سعودی اجازه نخواهد داد که بهنوعی همگرایی براساس مشترکات دست یابند. گروههای عملکننده چه آنها را رادیکال، چه سنتگرا، چه انقلابی، چه اصولگرا، و چه با هر اسم و صفت دیگری که بنامیم، در سطح نیروی عملیاتی و ابزاری مورد بهرهگیری قرار خواهند گرفت و اجازه نمیدهند قدرت در دنیای اسلام قدرتی معطوف به توسعه و پیشرفت در تمامی ابعاد سیاسی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و فناوری روز گردد.
نظر شما