آتش زیر گسل‌های قره‌باغ


آتش زیر گسل‌های قره‌باغ
 

 
شنبه 3 تیر 1391
 

سفر اخیر هیلاری کلینتون به قفقاز جنوبی درحالی صورت گرفت که همزمان با حضور وی در این حوزة ژئواستراتژیکی، دوباره با شعله‌ور شدن آتش بر روی گسل‌های قره‌باغ، فضا و ترتیبات منطقه‌ای این حوزه تحت تأثیر سیاست‌های چندوجهی واشنگتن در منطقه و نیز رقابت میان آمریکا و روسیه به سوی بی‌ثباتی گام برداشته است. آنچه در روزهای اخیر در مناطق مرزی جمهوری ‌آذربایجان و ارمنستان روی داده، توجه جامعه جهانی را به خود جلب کرده است؛ چراکه این رویدادها این پرسش را پیش می‌کشد که آیا احتمال می‌رود دو کشور مجدداً به سوی یک جنگ کشیده شوند؟ پاسخ کاملاً دشوار است، اما به‌رغم اینکه در حال حاضر ارمنستان بیشتر به‌لحاظ فقر اقتصادی و ‌آذربایجان به‌لحاظ شرایط نامناسب اجتماعی، آمادگی لازم را برای شروع جنگی سرنوشت‌ساز درخصوص بحران قره‌باغ ندارند، با این حال به‌لحاظ روانشناسی ژئوپلیتیکی چیزی که بعد از دو دهه از شروع بحران قره‌باغ و روند به بن‌بست رسیدن گفتگوهای صلح در ذهن مردم به‌ویژه افکار عمومی آذربایجانی‌ها می‌گذرد، گویای نوعی خفت تاریخی ـ هویتی است، به‌گونه‌ای که ملت آذربایجان تنها راه اعادة حیثیت تاریخی و هویتی ـ سرزمینی خود را در توسل به جنگ می‌داند.

حال با توجه به شرایط فوق و با توجه به لرزش مجدد گسل‌های منازعه در این منطقه همزمان با حضور کلینتون به تشریح و تبیین این موضوع می‌پردازیم:


واقعیت امر این است که موضوع قره‌باغ به سیاه‌چاله‌ای ژئوپلیتیکی تبدیل شده که در آن منافع ملی ـ راهبردی متفاوت و حتی کاملاً متناقض بازیگران بحران را درهم فرو برده است؛ طوری‌که هر آن احتمال می‌رود انفجاری آتشفشانی از دل این بحران، کل منطقه را با بی‌ثباتی و ناامنی همراه سازد. در این بین، ایالات متحده ازجمله بازیگران کلیدی بحران قره‌باغ است که برحسب تعریف جهانی از منافع راهبردی خود، وارد روند میانجی‌گری در روند حل مسالمت‌آمیز بحران قره‌باغ شده است. فلسفة این امر در آن است که آمریکا در رقابت با روسیه و حتی اروپا مایل است که نفوذ دائمی خود را در حوزة قفقاز جنوبی تثبیت نماید. این موضوع در دو سیاست کلان واشنگتن ریشه دارد؛ اول سیاست نفوذ در نقاط کلیدی جهان ـ (مثل قره‌باغ که برحسب موقعیت ژئوپلیتیکی خود به محل رقابت‌های ژئواستراتژیکی تبدیل شده است) ـ برای حفظ منافع ملی آمریکا؛ و دوم سیاست تأمین منابع انرژی. این موضوع باعث شده که واشنگتن در قبال بحران قره‌باغ نقش‌آفرینی شفافی نداشته باشد.


واشنگتن با ایجاد شرکت‌های مختلف تجاری و فرهنگی در جمهوری آذربایجان ضمن گسترش روابط خود با این جمهوری سعی در جلب اعتماد این کشور با بهانة کمک برای بازپس گرفتن مناطق اشغالی قره‌باغ داشته، در همان زمان نیز سعی دارد در بستر بهبود روابط تجاری و سیاسی با آذربایجان، این جمهوری را به پایگاه ثابت خود در مقابل روسیه و ایران در حوزة ژئواستراتژیکی قفقاز جنوبی تبدیل نماید (علی‌الخصوص اینکه آذربایجان در بین جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته بیشترین تمایل را برای عضویت در ناتو دارد و روس‌ها را مسبب اصلی بحران قره‌باغ دانسته و با ایران نیز درخصوص مسائل ایدئولوژیک و ناسیونالیستی اختلافات ریشه‌ای دارد). ولی آمریکا از طرف دیگر با کمک‌های مالی هنگفتی که به جمهوری خودخوانده قره‌باغ داشته و پشتیبانی از دیاسپورای ارمنی، علناً معادله را چند مجهولی کرده و به‌نوعی سعی بر استمرار بحران قره‌باغ دارد تا از این راه زمینه را برای بهره‌برداری هرچه بیشتر منافع راهبردی خود مهیا سازد. طبق اطلاعات موجود، نزدیک به نیمی از بودجة دولت ارمنستان با کمک بلاعوض واشنگتن و دیاسپورای ارمنی در آمریکا تأمین می‌شود. درحقیقت، بدین‌جهت که روسیه در ارمنستان همه‌کاره است، واشنگتن می‌کوشد با حمایت‌های مادی و سیاسی خود کنترل یکی از جناح‌های دولت ارمنستان را در دست داشته باشد و برای این منظور مثل حامی قاطع ارمنی‌ها عمل می‌کند.
 

روی همین اصل، در شرایطی که واشنگتن از یک طرف از ارمنستان حمایت می‌کند و از طرف دیگر قره‌باغ را جزو تمامیت سرزمینی آذربایجان می‌داند، اما در مقابل این رویکرد متضاد دو پهلو، طرفین بحران قره‌باغ را درخصوص حسن نیت واشنگتن کاملاً مردد ساخته است و از این جهت درگیری‌های اخیر در مرز آذربایجان ـ ارمنستان را می‌توان زنگ خطری به‌حساب آورد مبنی بر اینکه: 1) دیگر آذربایجانی‌ها و حتی ارمنی‌ها که سال‌هاست در شرایط نامناسب اجتماعی و فقر اقتصادی به‌سر می‌برند در مقابل سیاه‌نمایی‌های میانجی‌گران منفعت‌طلب در بحران قره‌باغ توان صبرشان به سر آمده است؛ 2) اگر روند فعلی در حل بحران قره‌باغ استمرار یابد، واشنگتن باید غزل خداحافظی خود را در قفقاز جنوبی بخواند؛ چراکه به‌لحاظ روانشناسی ژئوپلیتیکی چیزی که بعد از دو دهه از شروع بحران قره‌باغ در ذهن مردم به‌ویژه افکار عمومی آذربایجانی‌ها می‌گذرد، گویای نوعی خفت تاریخی ـ هویتی است.

این درحالی است که طبق ادعای باکو هدف اصلی آذربایجان از تقویت مناسبات راهبردی با واشنگتن و حتی اسرائیل، ارتقای توان دیپلماتیکی و چانه‌زنی در روند حل مسالمت‌آمیز بحران قره‌باغ است؛ چراکه روسیه کاملاً از ارمنستان حمایت می‌کند و ایروان به‌خوبی توانسته است ازطریق حضور نظامی روس‌ها در ارمنستان و پشتیبانی قاطع آنها، در مقابل توان ملی فزایندة آذربایجان، ضعف در وزن ژئوپلیتیکی خود در رقابت خصومت‌آمیز با آذربایجان را کاملاً جبران نماید. نکتة قابل توجه آنجاست که این پشتیبانی در شرایطی صورت می‌گیرد که کشورهای غربی نه‌تنها به این اقدام کرملین معترض نیستند، بلکه به‌رغم شعارهای عامه‌پسند رویکرد عادلانه دربارة حل بحران قره‌باغ، به‌لحاظ سیاسی کاملاً پشتیبان ارمنستان هستند.


از طرف دیگر، برخلاف آنچه که گفته شد احتمال دخالت روس‌ها نیز در این درگیری‌ها می‌رود، چراکه آنها خصوصاً با انتخاب مجدد پوتین، اصلاً حاضر به تقویت نفوذ واشنگتن در حیات‌خلوط خود نیستند و از این منظر همزمانی درگیری‌های قره‌باغ با حضور کلینتون در منطقه حتی نوعی شکست حیثیتی برای واشنگتن در مقابل مسکو محسوب می‌شود؛ چراکه این درگیری‌ها را به‌نوعی می‌توان ماحصل ضعف دیپلماسی واشنگتن در بستر بحران قره‌باغ در مقابل توان دیپلماسی مسکو محسوب کرد. این درحالی است که در چند سال اخیر دولتمردان مسکو توانسته‌اند بارها در یک فضای تقریباً صمیمی میزبان نشست‌های سه‌جانبه با حضور سران آذربایجان و ارمنستان باشند [هرچند این نشست‌ها هیچ نتیجه‌ای دربر نداشته است، اما به اعتقاد نگارنده استمرار این نشست‌ها می‌تواند از شدت تابوی شکل‌گرفته (برقراری ارتباط بین آذربایجان ـ ارمنستان امکان‌پذیر نیست) در افکار عمومی طرفین نسبت به یکدیگر بکاهد].


علاوه بر این، هرچند بسیاری از کارشناسان معتقدند روسیه به هیچ وجه با شروع جنگی دیگر در قره‌باغ موافق نیست، اما کاملاً واضح است که ایجاد بی‌ثباتی در قفقاز جنوبی ازطریق شعله‌ور شدن مجدد خاکسترهای قره‌باغ یا اوستیا، همراه با تهدید امنیت خطوط انتقال انرژی آذربایجان، به‌راحتی می‌تواند نقش‌آفرینی روس‌ها و جایگاه ژئواکونومیکی آنها را در تأمین منابع انرژی اروپا پررنگ‌تر نماید.