دلایل بحران در روابط ترکیه با سوریه


 

ترکیه و سوریه بعد از به قدرت رسیدن حزب حاکم عدالت و توسعه در راستای تئوری معروف داوود اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه روابط بسیار خوبی با همدیگر داشتند. قبل از به قدرت رسیدن دولت اردوغان ترکیه و سوریه بر سر سه موضوع، آب دجله و فرات، ادعای ارضی سوریه به استان هاتای ترکیه و اقامت عبدالله اوجالان در سوریه روابط بحرانی با همدیگر داشتند و حتی تا آستانه جنگ نیز پیش رفتند.
اما این سئوال مطرح است که چرا روابط دوستانه این دو کشور که در زمان دولت اردوغان روند خوبی را طی می‌کرد به یکباره به بحران انجامید.
اساساً بسیاری بر این معتقدند که ورود ترکیه به بحران‌های اخیر منطقه را باید در سیاست‌های نوعثمانی‌گری آنکارا جستجو کرد و این کشور به دنبال افزایش ظرفیت قدرت خود می‌باشد. اما نگارنده معتقد است که سیاست خارجی ترکیه در واقع ترکیبی از افزایش توازن قدرت و توازن امنیت برای ترکیه می‌باشد و بر این اساس آنکارا مجبور است نگاه ژئوپلیتیکی به بحران سوریه داشته باشد. در حقیقت ریشه این مسئله را باید در دو محور ژئوپلیتیک سیاستهای ترکیه جستجو کرد که معتقد است اگر بشار اسد حفظ شود، موازنه ایران، عراق و سوریه دسترسی ترکیه به خاورمیانه را مشکل خواهد کرد. از سوی دیگر دولت‌محوری ساخت اجتماعی و تاریخی نظامیان آنکارا یکی از زمینه‌های موفقیت ترکیه بوده است به همین خاطر هم بود که همزمان با طراحی تئوری به صفر رساندن مشکلات با همسایگان، نظامیان ترکیه استراتژی ایجاد کمربند امنیتی در محیط پیرامون ترکیه را به انجام رساندند. در واقع این دو راهبرد در آنکارا به صورت ترکیب قدرت نرم و قدرت سخت به نقطه عطف دستگاه دیپلماسی ترکیه تبدیل شد. در این زمینه نباید فراموش کرد که تئوری به صفر رساندن مشکلات با همسایگان در اوج مذاکرات الحاق ترکیه به اتحادیه اروپا مطرح شد و در واقع تلاشی بود تا بخشی از نگرانی‌های اتحادیه اروپا را در صورت عضویت ترکیه برطرف سازد، چرا که اتحادیه اروپا به خوبی واقف است که در صورت عضویت ترکیه با چالش و بحران‌های منطقه پرتلاطم خاورمیانه همسایه خواهد شد.
اما مسئله اساسی در بحران روابط آنکارا با دمشق را باید در ژئوپلیتیک محیط پیرامونی ترکیه جستجو کرد. در حقیقت بر اساس نگاه ترک‌ها محیط جدیدی بعد از جنگ عراق در سال 2003 ایجاد شده است. در این محیط جدید ضرورت دارد عنوان کنیم که دو همسایه عرب ترکیه یعنی عراق و سوریه در حوزه نفوذ ایران قرار دارند. این یک توسعه بی‌سابقه در کل تاریخ رقابت ترکیه و ایران می‌باشد. با توجه به این زنجیره اتحادی، ایران به طور موثر قدرت منطقه‌ای در مدیترانه شده است، ترکیه ایران را به عنوان یک تهدید جدی امنیتی در منطقه نمی‌بیند ولی آن را به عنوان یک رقیب می‌نگرد.
سوریه، عراق و لبنان سه کشور فوق‌العاده مهم برای ترکیه می‌باشند. ترکیه رقابت جدی تاریخی در این منطقه با ایران دارد. اگر چه این رقابت یک رقابت نرم ژئوپلیتیکی می‌باشد که اخیراً نیز شدت یافته است. این در حالی است که جنگ عراق پازل خاورمیانه را کامل نمود و عوامل شیعه را به قدرت رساند، با توجه به این عوامل ایران توانایی دسترسی به مدیترانه را به لطف سه کشور هم‌نگاه خود دارد. افزون بر این1800 کیلومتر مرز مشترک این کشورها با ترکیه، معمای امنیتی قابل توجهی را برای ترکیه به‌وجود آورده است.
 

بازی سوریه با کارت جنبش کارگران کردستان (پ.ک.ک) در مرزهای ترکیه سبب شده است که ترکیه تحولات سوریه را به دقت زیر نظر بگیرد. این مثلث و محدود شدن دسترسی ترکیه به خاورمیانه باعث شد، ترکیه از یک سو با اتحادیه عرب و از سوی دیگر با کشورهای غربی اروپایی و آمریکایی همکاری نموده تا از این طریق سوریه را مجازات نماید. به نظر نگارنده در بحران شدید ترکیه و سوریه، ترکیه به نقطه‌ای رسیده است که دیگر نمی‌تواند نقش یک داور بی‌طرف در سیاست‌های منطقه را حفظ کند و به خاطر موقعیت ژئوپلیتیک خود ناچار از حمایت از  سقوط بشار اسد است. با اینکه ترکیه سعی می‌کند نوعی سیاست‌های غیرقراردادی در منطقه دنبال کند و خود را از غرب دور نگه دارد اما بی‌شک دولت‌مردان آنکارا سیاست‌های خارجی خود را با واشنگتن هماهنگ می‌سازند. هرچند ترکیه سعی کرده تا با عرب‌های شیعه پیمان منعقد کند و حتی در مارس 2011، اردوغان اولین رهبر سنی بود که از آرامگاه حضرت علی(ع) در نجف زیارت کرد ولی در یک رقابت استراتژیک بین ترکیه و ایران در عراق، ترکیه هیچ‌گونه شانسی ندارد تا بتواند اکثریت شیعه را به خود جلب نماید. بنابراین با مدنظر قرار دادن این واقعیت در متن رئالیستی جدید، ترکیه برای اعمال فشار بیشتر به سوریه و حداکثرسازی منافع خود به کردهای عراق نزدیک شدند. شمال عراق یک منطقه اقتصادی و یک بازار پر منفعت برای شرکت‌های ترکیه‌ای بخصوص در ساختمان‌سازی و تجاری می‌باشد. آنکارا بدینوسیله سعی نمود با حضور فعال در شمال عراق، کارت دمشق (جنبش کارگران کردستان) را خنثی سازد.
در نتیجه‌گیری بحث این سوال مطرح می‌شود که آیا منافع مادی و عینی ترکیه که ریشه در ساخت سیاسی ترکیه دارد باعث بحران در روابط ترکیه و سوریه شده یا عقاید و ادراکات حزب حاکم عدالت و توسعه است که به شکل‌گیری این بحران منجر شده است؟ در پاسخ می‌توان گفت؛ بحران آنکارا و دمشق را نباید در ایدئولوژی سیاسی اعلامی ترکیه دنبال کرد، بلکه در عوض باید در تغییر الگویی جستجو کرد که در مسیر تفسیر نخبگان سیاسی ترکیه از جغرافیای خاورمیانه و محیط ژئوپلیتیک آن قرار دارد. این تفسیر منجر به تضعیف تئوری به صفر رساندن مشکلات با همسایگان شده و به جای آن استراتژی ایجاد کمربند امنیتی در محیط پیرامون ترکیه تقویت می‌گردد. بنابراین می‌توان عنوان کرد که بسیاری از سیاست‌ها که با اقدامات دولت حاکم ترکیه در قبال سوریه ایجاد شده است به عوامل رئالیستی نسبت داده می‌شود که در واقع تغییرات در محیط ساختاری و استراتژیکی کشورهای حول ترکیه را منعکس می‌کند؛ هرچند این بدان معنا نیست که رهبران حزب عدالت و توسعه در تشکیل این سیاست‌ها و محیط ساختاری تأثیری ندارند.