شکاف ایدئولوژیک در جهان عرب


شکاف ایدئولوژیک در جهان عرب

 
چهارشنبه 30 مرداد 1392
 
 
 

جهان عرب با شکاف ایدئولوژیک روبه رو است و مادامی‌که برای این شکاف در حال تعمیق راه‌حلی یافت نشود، بحران در جهان عرب پایان معقولی پیدا نخواهد کرد. اما پرسش این است که چرا دنیای عرب تا بدین‌حد دچار شکاف ایدئولوژیک شده است؟ علت را می‌باید در دو واقعیت مهم جستجو کرد.
1. مسئله فلسطین و عدم توان پاسخ به آن
2. عقب‌ماندگی عرب از قافله تمدن جهانی
واقع امر آن است که جهان عرب در پاسخگویی به این دو مشکل است که دچار شکاف ایدئولوژیک شده است. در نگاهی مقدماتی می‌توان گفت که سه جریان ایدئولوژیک با اهداف تقریباً یکسان مدعی در اختیار داشتن راه‌حل انحصاری برای پاسخ‌گویی به این دو مشکل بوده‌اند:
1. ناسیونالیزم عرب حول محوریت مصر؛
2. اسلام‌ رادیکال حول محور عربستان سعودی؛
3. دموکراسی لیبرال بدون محوریت خاص و پراکنده در قشر متوسط در همه کشورهای عرب.
در نگاه ناسیونالیست‌های عرب که با کودتای جمال عبدالناصر در مصر و پایان دادن به سلطنت در این کشور دوران رشد و شکوفائی خود را آغاز کرد، اعراب در ذات عربیت خود قدرتمند و یکپارچه تصور می‌شدند که قدرت‌های استعماری غربی آنها را در واحدهای کوچک خاندانی تقسیم کرده‌اند و می‌باید برای بازسازی قدرت ذاتی خود تحت لوای ناسیونالیزم مجدداً به اتحاد برسند تا به هر دو مشکل فلسطین و عقب‌ماندگی از تمدن جهانی بتوانند پاسخ دهند. نحوه شکل‌گیری ناسیونالیزم عرب از همان آغاز تحت فشار واقعیت قطب‌بندی قدرت جهانی دوران جنگ سرد با نوعی گرایش سطحی سوسیالیستی عجین شد و بیشتر از آنکه قدرت عمل بیابد در شعارهای عوام‌گرایانه خلاصه شد. احزاب بعث در عراق ـ سوریه ـ یمن و سودان تحت تأثیر ناسیونالیزم سوسیالیزه شده عرب قرار گرفته و خشن‌ترین دیکتاتوری‌های نظامی را تجربه کردند، دیکتاتوری‌هائی که نه تنها برای مسئله فلسطین و عقب‌ماندگی عرب از قافله تمدن جهانی راه‌حلی به‌دست ندادند بلکه تجربه چند شکست نظامی از اسرائیل و تشدید عقب‌ماندگی محصول آن بود.
در واقع ناسیونالیزم عرب نه تنها برای مشکلات بنیادین دنیای عرب راه‌حلی نداشت بلکه در درون شکاف ایدئولوژیک بین ناسیونالیزم ـ اسلام‌گرایی و دموکراسی‌خواهی را تشدید کرد و در داخل با مقاومت اسلام‌گراها و دمکراسی‌طلب‌ها روبه رو شد. مصر عینی‌ترین نمونه از این دست است که ناسیونالیزم را به خشونت کشاند و اسلام‌گراها و دمکراسی‌طلب‌ها را به یکسان از صحنه قدرت و فعالیت کنار زد. اما در خفا این هر دو در حال رشد بودند و این برداشت در آنها وجود داشت که نسخه انحصاری درمان تمامی دردهای اعراب را در اختیار دارند.
اخوان‌المسلمین که در مصر شروع به رشد کرد به‌تدریج سایر کشورهای عرب را تحت تأثیر خود قرار داد و به‌عنوان یک مکتب ایدئولوژیک اسلامی توجه بسیاری را در جهان عرب و حتی فراتر از آن در میان اهل سنت شبه قاره هند و شرق آسیا در قالب جماعت‌های اسلامی به خودش و برنامه‌هایش جلب کرد. اما اسلام‌گرایی‌ چهره دیگری هم داشت و آن اسلام بنیادگرا و رادیکالی بود که در نوعی سلفیت وهابیت در عربستان سعودی تمرکز یافته بود. این نیرو در شرایط کنونی به‌صورت جریانی قدرتمند در تحولات دنیای عرب ایفای نقش می‌کند و در نهادهایی مثل سازمان القاعده، حزب النور در مصر، جبهه النصره در سوریه و الشباب در سومالی و... تمرکز یافته است.
رادیکال‌های اسلامی به‌خصوص بعد از تجربه شکست قدرت اخوان‌المسلمین در مصر اکنون خود را در مساعدترین شرایط برای پی‌گیری اهداف خود احساس می‌کنند و برای پاسخگویی به مشکل فلسطین استراتژی خاص خود را تحت عنوان «دشمن نزدیک» ـ «دشمن دور» طراحی کرده‌اند. این استراتژی دلالت بر آن دارد که اولویت با دشمن نزدیک است و تا موضوع این دشمن حل نشود نمی‌توان با دشمن دور مقابله‌ای همه‌جانبه و جدی کرد و در جنگ پیروز شد. تحولات جاری که از آن به‌نام بهار عربی یاد می‌شود فضای کلی را برای رشد همین تفکر باز کرده است. در نگاه این تفکر مادامی‌که جهان عرب یکپارچه اسلامی نشود، اشغال فلسطین را نمی‌توان پایان داد و یکپارچگی زمانی محقق می‌شود که دو ایدئولوژی دموکراسی‌خواهی که منشاء آن غربی است و ایدئولوژی ناسیونالیستی که انحرافی در جهان عرب است از صحنه حذف شوند. نتیجه عملی چنین برداشتی در ذات خودش تشدید شکاف‌های ایدئولوژیک را دربر خواهد داشت. در نگاه اسلام‌گراهای رادیکال ناسیونالیزم عرب در دوران کهولت به‌سر می‌برد و دیگر رمقی برای مصاف ندارد؛ اما دموکراسی طلب‌ها با افزایش سطح آگاهی‌های عمومی و فضای موجود در فضای مجازی رقیب اصلی هستند و از آن جا که از حمایت‌ دنیای غرب برخوردارند و اساساً ذهنیت و آموزش آنها غربی است جبهه اسلامی باید در جهت حذف آنها سازماندهی شود.
بااین‌حال واقعیت آن است که این جناح جز آنکه شکاف ایدئولوژیک در جهان عرب را عمیق‌تر کند راه‌حلی عملی برای حل مسئله فلسطین و جبران عقب‌افتادگی جهان عرب از قافله تمدن امروز جهانی پیش‌رو نمی‌گذارد. در شعار همچون سایر ایدئولوژی‌ها قاطع به‌نظر می‌رسد ولی در صحنه عمل با اولویت‌بندی دشمن نزدیک و دور، شکاف‌ها را در درون جامعه عرب تشدید می‌کند و این در حقیقت مغایر با اهداف نهائی است. در همین‌حال دموکراسی‌طلب‌ها هم با مشکلات مشابهی روبه رو هستند و برنامه روشنی برای حل مسائل اصلی جهان عرب در میان نگذاشته‌اند. مصر همچنان در کانون تحول‌خواهی جهان عرب باقی مانده است و اینکه مصر چگونه به ثبات برسد و کدام جریان ایدئولوژیک در موقعیت برتر قرار گیرد به‌درستی روشن نیست ولی در یک امر تردیدی وجود ندارد و آن، اینکه دنیای عرب را تحت تأثیر قرار خواهد و ساخت قدرت سیاسی اعراب را تا حدی روشن‌تر خواهد کرد. اما در این‌باره که بتواند با دو مشکل یاد شده دنیای عرب پاسخ روشنی بدهد، خوش‌بینی چندانی وجود ندارد. در عین‌حال این تصور که اعراب در کوتاه‌مدت و میان‌مدت بتوانند به ساختی مستقل از قدرت سیاسی دست بیابند چندان با واقعیت‌های موجود محیطی جهان عرب هم‌خوانی ندارد. به احتمال زیاد اعراب تا مدت‌ها درگیر تعمیق شکاف‌های ایدئولوژیک خود باقی خواهند ماند و نه راه‌حلی برای پایان مسئله فلسطین دارند نه درمانی برای عقب‌افتادگی از قافله تمدن جهانی که به سرعت در حال تشدید فاصله‌ها است.
خطر اصلی‌تر برای جهان عرب در آنجا است که از درون شکاف ایدئولوژیک جنگ داخلی نمونه آنچه در عراق و سوریه شاهد آن هستیم بیرون بیاید و اعراب در دامی بیافتند که دیگران برایشان پهن کرده‌اند. جنگی داخلی که به‌سرعت می‌تواند فرقه‌گرایانه شود و بر سنت تاریخی عرب استوار شود که زمانی ناصر به طنز گفته بود «اعراب به توافق رسیده‌اند که هرگز با هم توافق نکنند». بنابراین اعراب اگر واقعاً بخواهند بهاری عربی واقعی داشته باشند قبل از هر چیز نیازمند پذیرش یکدیگر و به‌رسمیت شناختن حق داشتن تفکر و ایدئولوژی برای دیگران و دست کشیدن از خود حق‌پنداری مطلق ایدئولوژیک می‌باشند.