پایداری «سیاست‌زدگی» روابط ایران و روسیه


پایداری «سیاست‌زدگی» روابط ایران و روسیه
 
 
 
دوشنبه 27 مرداد 1393
 
 
 

«تقابل صفر ژئوپلیتیکیِ» روسیه و غرب در اوکراین که پس از سرنگونی هواپیمای مالزیایی، گسترش درگیری‌ها میان ارتش کی‌یف و جدایی‌طلبان شرق و احتمال مداخله نظامی روسیه در مناطق شرقی این کشور (در قالب نیروهای پاسدار صلح) عمق و دامنه قابل تأملی یافته، را به جرأت می‌توان جدی‌ترین تنش طرفین در دوره پساشوروی دانست. هرچند تا پیش از این ترجیح آنها این بود که تقابل‌های خود را به‌صورت «نیابتی» پیگیری کنند، اما تحولات اوکراین آنها را به‌صورت اجتناب‌ناپذیری مستقیماً در مقابل هم قرار داده است.
در این میان، غرب که حتی تصور مواجهه نظامی با روسیه را نیز فاجعه می‌داند و در شرایط فعلی ابزارهای زیادی برای فشار بر مسکو ندارد، با حربه تحریم درپی مجبور کردن کرملین به تغییر سیاست خارجی و به‌عبارت‌بهتر، قبولاندن هژمونی سیاسی و هنجاری خود به مسکو است. هرچند برخی در ابتدا این تحریم‌ها را چندان جدی نمی‌گرفتند و بر این تأکید بودند که سیاست تحریم از سر استیصال و صرفاً به‌صورت نمایشی در دستور غرب قرار گرفته، اما ادامه مصوبات تحریمی در واشنگتن و بروکسل علیه مسکو نشان داد که عزم غربی‌ها برای به ثمر نشاندن اهداف خود از این طریق جزم‌تر از آنی است که تصور می‌شد.
در این شرایط و به‌تبع واکنش روسیه، تقابل طرفین درحال عمق‌یابی بیشتر است. دورنمای حل آن در کوتاه‌مدت نیز سخت به‌نظر می‌رسد و در مقابل، آنچه در مسکو، بروکسل و واشنگتن بیشتر شنیده و پیش‌بینی می‌شود، تشدید اوضاع است. ازهمین‌رو، مقامات کرملین نه‌تنها در محیط داخل، بلکه در عرصه خارجی نیز به‌دنبال تجمیع منابع و ابزارها برای مواجهه با فشار غرب هستند. در این راستا، دولت روسیه در محیط داخل به سیاست‌های ضدتحریمی ازجمله محدود کردن واردات و حمایت از تولیدات داخلی روی آورده و در محیط خارج نیز به‌دنبال تقویت روابط با «دوستان»، «شرکاء» و بازیگران «ضدغربی» است.
در همین فضا، کلیشه «دشمنِ دشمن ما دوست ماست»، در روسیه بیش از قبل شنیده می‌شود؛ لذا، هرچند سفر چندی پیش پوتین به چین و امضای قرارداد بزرگ گازی با پکن و نیز سفر وی به آمریکای جنوبی و شرکت در نشست سران بریکس تا حدود زیادی اهداف اقتصادی را دنبال می‌کرد، اما تمایل و تلاش او در این سفرها برای تقویت ابزارهای مسکو برای مواجهه با غرب قابل کتمان نیست.
در همین چهارچوب، روسیه به ایران در مقام کشوری مهم در حوزه اوراسیا که سیاست‌های آن «در مقابل» غرب تعریف می‌شود، نیز توجه داشته و دارد. مخالفت مسکو با فشار بیشتر به تهران در مذاکرات هسته‌ای و علاقه‌مندی آن به توافق با ایران در قرارداد موسوم به «نفت در برابر کالا» را می‌توان ناشی از تمایل کرملین به استفاده از ظرفیت‌های ایران در مقابل غرب دانست. البته بحث در روسیه در باب ضرورت تقویت روابط با ایران جدید نیست و برخی در این کشور با اشاره به مخالفت دو کشور با توسعه‌طلبی زورمدارانه غرب ازیک‌سو و منافع مشترک در قفقاز، آسیای مرکزی، حوزه خزر و خاورمیانه ازسوی‌دیگر، بر ضرورت تقویت تهران در سیاست اوراسیایی روسیه تأکید داشته و دارند.
این دیدگاه در جریان جنگ سوریه تقویت شد و هواداران آن با تعریف ایران و سوریه به‌عنوان «مرزهای مقدم» روسیه، معتقد بودند که اگر غرب به این مرزها نفوذ کند، هدف بعدی روسیه خواهد بود؛ لذا، حمایت از تهران (و دمشق) را ضروری می‌دانستند. این دیدگاه و معتقدان به آن در شرایط فعلی که غرب ازطریق اوکراین تهاجم ژئوپلیتیکی جدیدی را علیه روسیه در دستور قرار داده، بیشتر تقویت شده است.
اما، افزایش تمایل در روسیه به تقویت روابط با ایران درحالی است که این کشور در برخی مقاطع با فشارهای غرب علیه تهران همراه بوده و با رأی مثبت به قطعنامه‌های تحریمی در مشروع شدنِ فشارهای نامشروع علیه ایران سهم داشته است؛ لذا، چرخش در مثلث روابط ایران، روسیه و غرب و قرار گرفتن اضلاع روسیه و غرب در مقابل یکدیگر و بهبود نسبی (یا حداقل توقف فضای تنش) در اضلاع ایران و غرب، وضعیت قابل تأملی را برای مسکو ایجاد کرده است. به این عبارت که روسیه‌ای که یکی از مدافعان تحریم‌های سازمان ملل (و نه یک‌جانبه) علیه ایران بوده و آنها را در تغییر سیاست هسته‌ای تهران مؤثر می‌دانسته، هم‌اکنون خود در وضعیتی مشابه با تحریم‌های غرب مواجه شده که از ماهیت و اهداف یکسانی همچون تحریم‌ها علیه ایران برخوردار هستند.
بانک «و.ت.ب» (دومین بانک بزرگ روسیه) که با استناد به تحریم‌ها اقدام به مسدود کردن حساب‌های سفارت تهران در مسکو کرده بود، اکنون خود در معرض تحریم غرب قرار گرفته است. روسیه‌ای که قرارداد فروش سامانه‌های اس 300 به ایران را با همین استدلال لغو کرد و با شکایت ایران به دادگاه بین‌المللی مواجه شد، اکنون با تعلیق قرارداد نظامی خود با آلمان مواجه شده و به‌دنبال شکایت از این کشور است. شرکت‌های انرژی روسی نیز که به‌واسطه تحریم‌ها از پروژه‌های نفتی ایران کنار کشیدند، ‌اکنون به‌شدت سایه تحریم‌های غرب را احساس می‌کنند و روسیه‌ای که به بهانه تحریم‌ها با تقویت مشارکت ایران در سازمان شانگهای مخالفت کرد، ‌اکنون با اخراج و یا محدود شدن همکاری خود با برخی نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه شده است.
با این ملاحظه، فهم این مسئله چندان مشکل نیست که احساسی که هم‌اکنون در تهران و مسکو برای تقویت روابط شکل گرفته، بیش از هر چیز به‌واسطه تنگناهای آنها در عرصه خارجی است و بی‌شک قرارداد موسوم به «نفت در برابر کالا» که یادداشت تفاهم پنج‌سالة آن 15 مرداد 1393 بین الکساندر نوواک، وزیر انرژی روسیه و بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت ایران، امضا شد، نیز از همین پس‌زمینه متأثر است.
البته، تردیدی نیست که تهران و مسکو در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیکی دارای منافع مشترک و ظرفیت‌های بسیاری برای همکاری هستند که استفاده از آنها نفع متقابل را به‌دنبال خواهد داشت، اما باید عنایت داشت که آسیب مهمی که تاکنون مانع بهره‌برداری بایسته از این ظرفیت‌ها شده، عدم توان طرفین به تفکیک حوزه‌های تعاملی است که بیش از هر چیز در «سیاست‌زدگی» تعاملات اقتصادی دو کشور نمایان است. به‌نظر می‌رسد این آسیب در مقطع حاضر نیز همچنان وجود دارد و ابهامات پیرامون قرارداد «نفت در برابر کالا» مؤیدی بر این مدعاست.
باید توجه داشت که عدم رفع این آسیب و عدم «سیاست‌زداییِ» حتی‌المقدور از تعاملات اقتصادی نه‌تنها ثمرات مورد انتظار این قرارداد و قراردادهای مشابه را با تردید مواجه خواهد کرد، بلکه حتی می‌تواند آسیب‌های مضاعفی به روابط وارد آورد؛ زیرا با تغییر احتمالی فضای سیاسی، تعامل اقتصادی نیز می‌تواند برای یکی از طرفین ازحیث انتفاع خارج شده و آن کشور از تعهدات خود سر باز زند که این خود اسباب ناخرسندی‌های بیشتر خواهد بود.
خصوصاً اینکه، متغیر «غرب» به‌عنوان مهم‌ترین متغیر سیاسی تأثیرگذار بر تعاملات تهران و مسکو، در شرایط فعلی و در ارتباط با ایران و روسیه در وضعیت کاملاً پویایی قرار گرفته و به‌تبع آن مثلثِ روابط ایران، روسیه و غرب نیز بیش از پیش در معرض تغییر واقع شده است؛ لذا، دور از انتظار نیست که با تغییر روابط «غرب» با یکی از این دو کشور و تغییرات در مثلث بازگفته، روابط تهران و مسکو ازجمله تعاملات اقتصادی آنها با تغییر منفی مواجه شود.
همچنین، باید توجه داشت که نه دشمنی تهران با غرب و نه دشمنی مسکو با غرب هیچ‌یک ابدی نیستند. از این منظر نیز، مبتنی کردن تعاملات اقتصادی بر مبانی ناپایدار سیاسی چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسد. به‌ویژه اینکه مسکو همواره کیک بزرگ‌تر را در غرب دیده، می‌بیند و خواهد دید و سابقه نوسان روابط آن با غرب نیز احتمال بهبود روابط پس از دوره‌ای از تنش را منتفی نمی‌کند.
از طرفی، با توجه به اینکه تهران در مسیر تنش‌زدایی با غرب و امضای توافق جامع هسته‌ای قرار گرفته و به‌تبع آن، بازارهای نفتی جدیدی به روی آن درحال گشوده شدن است، احتراز از ایجاد حساسیت غیرضروری در سیاست خارجی منطقی‌تر به‌نظر می‌رسد؛ لذا، بهتر آن است که ظرفیت‌های بسیار در روابط تهران و مسکو با تفکیکِ حتی‌المقدورِ حوزه‌های سیاسی و غیرسیاسی و با نگاهی بلندمدت‌تر به‌کار گرفته شوند تا سابقه قراردادهایی چون نیروگاه بوشهر و سامانه‌های اس 300 تکرار نشود.