خاورمیانه ـ چالش قدرت
1. چالش مذهبی قدرت
واقعیت آن است که منطقه بحرانی خاورمیانه بهلحاظ مذهبی از یکدستی لازم و ثباتدهنده برخوردار نیست. در چندین زمینه عنصر مذهب در نوعی رقابت قرار گرفته است. هرچند که این امر جدیدی نیست ولی در هر حال در شرایط موجود خاورمیانه عامل مذهب خاصیت ثباتساز خود را از دست داده است و به نحو مؤثری در جهتدهی تحولات متأثر از چالش قدرت دخالت کرده است. اشتباه خواهد بود اگر تصور شود که چالش مذهبی قدرت حول دو نگاه سُنی و شیعه بهصورت انحصاری تمرکز یافته است. این درست که دو نگاه وحدتطلبانه و تفرقهافکنانه در عنصر مذهب وارد چالش قدرت شدهاند و هر کدام تمامی مسئولیت را به گردن دیگری بار میکند و در نگاه مطلقگرای حق و باطل، تمامی حق را به جانب خود و تمامی باطل را به طرف مقابل نسبت میدهند. ولی حقیقت آن است که چنین نگاه مطلقگرایی را تنها از طریق عقیدتی فرق اسلامی نمیتوان توضیح داد. بحث اصلیتر، قدرت، چگونگی دستیابی به آن، انحصاری کردن آن در نگاهی ایدئولوژیک، و یافتن مشروعیت برای آن در شرع و ارزشهای اسلامی است. مشکل دقیقاً در همین جاست و فاصله بین نگاه وحدتطلبانه و نگاه تفرقهافکنانه را آنقدر عمیق و دور میسازد که هرگونه توافقی را تبدیل به محال کرده است.
اگر این واقعیت را در قالب دو مذهب دروناسلامی شیعه و سنی مورد توجه قرار دهیم سوریه، عراق و یمن در محور تحولات قرار میگیرند و شرایط بهگونهای متحول شده است که سازماندهی مجدد حکومتهایی که فراتر از نگاه تفرقهافکنانه بتوانند حرکت نمایند و به ساختار قدرت و بازسازی آن در شکلی اقدام نمایند که وحدت ملی و ارضی کشورهای درگیر حفظ شود بهغایت دشوار خواهد بود.
بهویژه آنکه عنصر مذهب به این دو جناح دروناسلامی خلاصه نمیشود و اقلیتهای مذهبی دیگر شامل آشوریها، دروزیها، مسیحیها و ایزدیها هر کدام بهنحوی در تحولات ایفای نقش مینمایند. گذشته از این در درون جبهه سنی گرایشها از میانهروی اخوانی تا رادیکال سلفی ـ تکفیری در نوسان است و جنگ قدرت در داخل آنها دستکم در سوریه و عراق غیرقابل انکار است. درگیریهای خشونتبار بین دولت اسلامی یا داعش و النصره تنها بخشی از مشکل چالش قدرت ایدئولوژیک شده را به نمایش میگذارد. در کنار این واقعیت اگر عامل دخالت خارجی را قرار دهیم ابعاد پیچیده مشکل، روشنتر خواهد شد. در چنین فضایی پرسش اصلی این است که بالاخره این چالش قدرت به کجا خواهد انجامید. بهلحاظ نظری میتوان دو حدس و گمان را مطرح کرد:
اول: حفظ وحدت ملی و ارضی کشورها با طراحی جدیدی از توضیح قدرت در نظامهای فدرالی؛
دوم: فروپاشی قدرتهای ملی و شکلدهی قدرتهای کوچکتر در واحدهای سیاسی جدید.
اینکه خاورمیانه درنهایت به کدام گزینه خواهد رسید، چندان روشن نیست و عوامل تأثیرگذار خارجی احتمالاً بیش از عناصر تأثیرگذار داخلی در تداوم بحران میتوانند ایفای نقش نمایند. قدر مسلم آن است که ساختارهای قدرت در شکل گذشتهشان امکان بازسازی ندارند و نظم ناشی از معاهدههای بعد از جنگ جهانی اول به پایان محتوم خود نزدیک شده است. طراحیهای جدید در خوشبینانهترین حالت میتواند کشورهای درگیر بحران را در قالب نوعی فدرال براساس خطوط مذهبی و قومی مدنظر قرار دهد و در بدبینانهترین حالت به تجزیه قومی ـ مذهبی کشورهای بحرانزده منتهی گردد. عراق و سوریه در چنین مرحلهای قرار گرفتهاند. اگر این احتمال تقویت شود در آن صورت میتوان گفت که برداشت وحدتطلبانه با شکست روبهرو و نگاه تفرقهافکنانه پیروز میشود. هرچند که انتظار استقرار صلحی پایدار هم نباید داشت.
2. چالش قومی قدرت
جدا از چالش مذهبی قدرت، نوع دومی از چالش حول محور قومیت در خاورمیانه امروز در جریان است. قومیتها در هر دو شکل چالشزای مذهب و قوم با نوعی درهمتنیدگی روبهرو هستند. دو عنصر قومی عرب و کرد در عراق و سوریه درست همانند عنصر مذهب رویاروی هم قرار گرفتهاند. عنصر قومی کرد برای اولین بار در قرن اخیر در موقعیتی قرار گرفته است که مطالبات قومی خود را در دسترس احساس میکند. اما مشکل در اینجاست که عنصر قومی «کُرد» تنها در سوریه و عراق بحرانزده نیست و علاوه بر چالش با عنصر قومی عرب، با دو عنصر قومی قدرتمند دیگر (ترک و فارس) یا بهتر بگوییم دو قدرت ایران و ترکیه نیز روبهروست که تجزیه قومی را برنمیتابند و در راه تحقق آن ایجاد سد و مانع خواهند کرد. فرمولی که عبدالله اوجالان در زندان انفرادیاش به آن رسیده است و کردها را آگاهانه به صبوری و پیگیری مطالبات در چهارچوب ترکیه تشویق میکند با نظرداشت همین واقعیت است. هرچند که هدف نهایی عنصر قومی کُرد تشکیل کردستان بزرگ است، فرمول «اوجالان» واقعبینانه طراحی و مرحلهبندی شده است. این فرمول بهقدر کافی انعطافپذیر است و میتواند با شرایط خود را سازگار سازد. در این فرمول راهحل سادهای در پیش گذاشته شده است. نظام فدرالی برای کشورهای درگیر عنصر قومی «کُرد» بهعنوان گام نخست تحقق مطالبات قومی کردها و انتظار برای آینده. در این فاصله کردها در عراق و سوریه میتوانند حکومتهای خودمختار را بهگونهای سازماندهی نمایند که حداکثر امتیازات را بدون درگیر شدن با عنصر قومی عرب بهدست بیاورند، اگر بحران در این کشور تا مرز فروپاشی قدرت مرکزی پیش رفت آنها اعلام استقلال خواهند کرد، وگرنه آگاهانه فرمول فدرالی قدرت را با حداکثر امتیاز خواهند پذیرفت و منتظر آینده باقی خواهند ماند.
در چنین برداشتی عنصر قومیت کُرد در محور تحولات خاورمیانه قرار میگیرد و حتی از عنصر مذهب میتواند پیشی گیرد. اهمیت این موضوع در آن است که جنگ و چالش قدرت در سوریه و عراق و در سطح کمتری در یمن و بحرین، درحال تشدید است و به عنصر قومی و مذهبی خلاصه نشده است. حضور داعش با ادعای خلافت وحدتگرایانهاش و رقابت شدیدش با آنچه در اصطلاح از آن بهنام هلال شیعی یاد شده است و از سواحل مدیترانه تا بابالمندب کشیده شده، مؤید این امر است. واقع امر آن است که اگر راهحل و گزینه فدرالی قدرت به هر دلیلی با شکست روبهرو شود، تجزیه قومی و مذهبی خاورمیانه بهرغم نگرانیها از عواقب آن، ممکن است بهصورت گزینه قابل قبولتری مطرح شود. عراق، سوریه و یمن در درجه اول با این واقعیت روبهرو شدهاند که بازسازی قدرت در قالب تمرکز گذشته چه در شکل مذهبی و چه در شکل قومی آن امکانپذیر نیست. در چنین شرایطی احتمالاً فدرالی کردن قدرت اجتنابناپذیر خواهد شد؛ از اینرو علیالقاعده نباید دور از انتظار باشد که سوریه و عراق و حتی یمن با حکومتهای محلی قومی یا مذهبی حول محور قومیت کُرد و عرب از یک طرف و مذهب شیعه و سنی از طرف دیگر در واحدهای خودمختار «کُرد» سنی و شیعه سازماندهی مجدد شوند. اما عنصر قومی کرد در ایران و ترکیه در تحولات آتی تعیینکننده باقی خواهند ماند؛ زیرا برداشت عمومی در عنصر قومی ترک و عنصر قومی فارسی نظام فدرالی را مقدمهای بر تجزیه قومی میداند و در مقابل آن خواهد ایستاد.
نظر شما