تفکر اخوانی قدرت
تفکر اخوانی قدرت
سهشنبه 23 دی 1393

تفکر اخوانالمسلمینی که بهوسیله حسن النبا در مصر بنیانگذاری شد، از همان آغاز (سال ۱۹۲۸) با دو برداشت میانهرو و رادیکال در دورن خود، اما با هدفی واحد روبهرو گشت. هدف، احیای قدرت اسلامی در قالب خلافتگرایی بود، ولی برای دستیابی به این هدف و شیوههای دستیابی به آن، وحدت نظر لازم شکل نگرفت؛ ازاینرو بود که تفکر میانهرو به طرف کار فرهنگی گرایش یافت و بر این باور بود که تا جامعه اسلامی و عربی آمادگی فرهنگی لازم برای پذیرش قدرت بر مبنای ارزشها و احکام اسلامی را نیابد، امکان بازسازی قدرت اسلامی وجود نخواهد داشت. بنابراین، قبل از هر اقدامی میباید به طرف کار فرهنگی رفت و مساجد را پایگاه اصلی قرار داد؛ ارائه خدمات اجتماعی ـ بهداشتی و تأسیس مؤسسات خیریه نتیجه همین برداشت بود. روشن است که این طرز نگاه به قدرت برای همة هواداران اخوانالمسلمین راضیکننده نبود؛ بهویژه که در کوتاهمدت نمیتوانست تحولی جدی بهوجود بیاورد و از سوی دیگر، حاکمیتها نیز تحت فشار قرار میگرفت.
ازاینرو، در درون اخوانالمسلمین جناحی رادیکال، متمایل به مبارزه در قالب رویارویی با حکومتهای غیراسلامی و تصرف قهرآمیز قدرت حول محور اندیشه سید قطب مقبولیت یافت و بهسرعت اخوانالمسلمین را بهعنوان موضوع جدی امنیتی برای دولت حاکم در مصر مطرح کرد. دستگیریها و اعدام برخی از رهبران اخوانالمسلمین، حس همدردی بیشتری در میان مسلمانان نهتنها در مصر و دنیای عرب، بلکه در سایر کشورهای اسلامی، ازجمله در میان مسلمانان شبهقاره هند که درپی تجزیه به پاکستان و هندوستان و بعدها بنگلادش تبدیل شده بود بهوجود آورد. جماعت اسلامی در شبهقاره هند تحت تأثیر اخوانالمسلمین شکل گرفت و نوعی از خلافتگرایی را به عنوان یک آرمان از شکل قدرت اسلامی تقویت کرد: جماعت اسلامی هنوز هم به خطمشی میانهروانه پایبند است؛ اما جناح رادیکال مکتب «دیوبندی» از درون آن، با تأکید بر امر جهاد و دستیابی قهرآمیز به قدرت بیرون کشیده شد و در همان مسیری قرار گرفته است که جناح رادیکال جهادی ـ سلفی از درون جریان اخوانالمسلمین بیرون کشیده شده بود.
واقعیت آن است که در حال حاضر این جناح میانهرو اخوانی در خاورمیانه و شمال آفریقا و جریان میانهروی جماعت اسلامی در شبهقاره هند و ادامه آن تا شرق آسیا نیست که به تحولات جهت میدهد، بلکه جناح رادیکال آن است که در دنیای اسلام و حتی فراتر از آن توان ایفای نقش یافته است. تفکر مکتب دیوبندی ـ طالبانی در شبهقاره هند، نسخه تکاملیافته جماعت اسلامی است، همچنان که در خاورمیانه و شمال آفریقا، تفکر اخوانی در دو قالب و جریان امکان تحرک یافته است: جریان جهادی ـ سلفی، و جریان سلفی ـ ارشادی. این هر دو جریان ریشه در تفکر اخوانی دارند و میتوان آنها را در شکل میانهرو، نظیر آنچه در ترکیه تحت حکومت حزب عدالت و توسعه میگذرد و در تونس در شکل نهضت اسلامی که چرخش دموکراتیک قدرت از طریق انتخابات عمومی را پذیرفتهاند و نیز حکومت اخوانی محمد مرسی در مصر که با کودتای نظامی از قدرت کنار زده شد مشاهده کرد.
اما حقیقت آن است که تفکر اخوانی در خاورمیانه و شمال آفریقا به دلایل متفاوتی تاکنون نتوانسته بهصورت گفتمان مسلط دربیاید و در جریان چالش درونی با رادیکالها و چالش با قدرتهای حاکم مورد حمایت خارجی، مجبور به عقبنشینیهایی شده است. اگر از ترکیه که آینده قدرت اسلامگراها چندان هم روشن و پایدار بهنظر نمیرسد صرفنظر شود، میتوان گفت که جریان میانهرو اخوانی در موقعیتی قرار ندارد که به قدرت برسد و اگر هم به قدرت برسد توان حفظ آن را نخواهد داشت. در غیاب تفکر میانهرو اخوانی، جناح رادیکال در حال رشد بهنظر میرسد و در گروههای متفاوت مشغول نقشآفرینی است. عینیترین نمونههای آن در خشنترین شکل ممکن ابراز وجود کردهاند. در شمال آفریقا زیرمجموعههای القاعده نظیر بوکو حرام در نیجریه، شباب در سومالی، و القاعده لیبی فعال شدهاند و در مصر پس از برکناری دولت اخوانیها نشانههایی از تسلط پیدا کردن تدریجی جناح رادیکال و گرایش به مبارزه مسلحانه قابل ملاحظه شده است. همین جریان فکری در سوریه و عراق در قالب خلافت اسلامی «داعش» مشغول ایفای نقش است.
بنابراین، دنیای اسلام در شرایط کنونی با چالشهای جدی روبهرو شده است، اما مهمترین چالش درونی است و در قالب میانهرو و رادیکال جهتگیری کرده است. شرایط هم بهگونهای در حال تحول است که میانهروها در حال تضعیف و رادیکالها در حال جایگزینی آنها بهنظر میرسند. در چنین فضایی واقعی است که دنیای اسلام در التهاب کمسابقهای قرار گرفته است. اینکه تحولات آتی در جهان اسلام در چه جهتی قرار خواهد گرفت بهدرستی روشن نیست، ولی در نگاهی مقدماتی میتوان گفت که جریان رادیکال خلافتگرا که با ذهنیت قوی تاریخی محق بودن در رأس قدرت روبهروست، در همان حال که برداشت خود را از امر جهاد گسترش میدهد و حکومتهای موجود در کشورهای اسلامی را که در تلقی خودش از اسلام مشروع نمیداند شامل آن میداند، از صلح و ثبات کامل جلوگیری خواهد کرد و به التهابهای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دامن خواهد زد. دخالت آمریکا و اروپا در کشورهای اسلامی که در قالب مبارزه با تروریسم و افراطگرایی فرموله شده است، به جریان رادیکال ـ خلافتگرا مشروعیت بیشتر میدهد و بر قدرت تأثیرگذاری آن خواهد افزود.
در عین حال، واقعیت آن است که جریان رادیکال بهصورت ماده خام مومی تصور شده است که هر کدام از قدرتهای منطقهای یا بینالمللی میتوانند از آن در جهت منافع راهبردی خود استفاده ابزاری نمایند و در جنگهای نیابتی از آن بهره گیرند؛ بدین معنا که ترکیه در سوریه از این جریان بهرهگیری میکند. عربستان سعودی در تصوری دیگر انتظار دارد از جریان افراط در رقابت ایدئولوژیک با رقبای تصوریاش استفاده کند. در سطح بینالمللی وضعیت مشابهی حاکم است. آمریکا در نظر دارد از جریان رادیکال و مکتبی خلافتگرا علیه روسیه و چین و تحریک جداییطلبی مناطق مسلماننشین آنها استفاده ابزاری کند؛ اما خود جریانهای رادیکال مکتبی چه در قالب سلفی ـ جهادی و خاورمیانهای ـ شمالی آفریقایی آن و چه در قالب دیوبندی ـ جهادی و شبهقارهای ـ شرق آسیایی آن، تلقی مشابهی دارند و آنها نیز به ظن خود، دیگران را برای دستیابی به اهداف خود وسیله قرار میدهند. در این میان، این صلح و ثبات منطقهای و ملتهای مسلمانند که قربانی میشوند و هیچکس خود را مسئول آن هم نمیداند.
در هر حال، جریان رادیکال که از درون تفکر اخوانی و جماعت اسلامی رو به رشد گذاشت، امروزه جهان اسلام را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است و برای دنیا نیز مسئلهساز شده است. اینکه در نهایت این تفکر جهادی در باور معتقدانش و تروریستی، به باور مخالفانش چگونه سرانجامی خواهد یافت، بهدرستی روشن نیست؛ ولی مسلم است که بازسازی قدرت اسلامی در قالب خلافت در میان اهل سنت آرمان اصلی است و تا دست یافتن به آن، به احتمال قوی دست از تلاش برنخواهد داشت؛ بهای آن هرچه باشد مهم نیست. تا چه زمانی به درازا بکشد، آن هم مهم نیست.
ازاینرو، در درون اخوانالمسلمین جناحی رادیکال، متمایل به مبارزه در قالب رویارویی با حکومتهای غیراسلامی و تصرف قهرآمیز قدرت حول محور اندیشه سید قطب مقبولیت یافت و بهسرعت اخوانالمسلمین را بهعنوان موضوع جدی امنیتی برای دولت حاکم در مصر مطرح کرد. دستگیریها و اعدام برخی از رهبران اخوانالمسلمین، حس همدردی بیشتری در میان مسلمانان نهتنها در مصر و دنیای عرب، بلکه در سایر کشورهای اسلامی، ازجمله در میان مسلمانان شبهقاره هند که درپی تجزیه به پاکستان و هندوستان و بعدها بنگلادش تبدیل شده بود بهوجود آورد. جماعت اسلامی در شبهقاره هند تحت تأثیر اخوانالمسلمین شکل گرفت و نوعی از خلافتگرایی را به عنوان یک آرمان از شکل قدرت اسلامی تقویت کرد: جماعت اسلامی هنوز هم به خطمشی میانهروانه پایبند است؛ اما جناح رادیکال مکتب «دیوبندی» از درون آن، با تأکید بر امر جهاد و دستیابی قهرآمیز به قدرت بیرون کشیده شد و در همان مسیری قرار گرفته است که جناح رادیکال جهادی ـ سلفی از درون جریان اخوانالمسلمین بیرون کشیده شده بود.
واقعیت آن است که در حال حاضر این جناح میانهرو اخوانی در خاورمیانه و شمال آفریقا و جریان میانهروی جماعت اسلامی در شبهقاره هند و ادامه آن تا شرق آسیا نیست که به تحولات جهت میدهد، بلکه جناح رادیکال آن است که در دنیای اسلام و حتی فراتر از آن توان ایفای نقش یافته است. تفکر مکتب دیوبندی ـ طالبانی در شبهقاره هند، نسخه تکاملیافته جماعت اسلامی است، همچنان که در خاورمیانه و شمال آفریقا، تفکر اخوانی در دو قالب و جریان امکان تحرک یافته است: جریان جهادی ـ سلفی، و جریان سلفی ـ ارشادی. این هر دو جریان ریشه در تفکر اخوانی دارند و میتوان آنها را در شکل میانهرو، نظیر آنچه در ترکیه تحت حکومت حزب عدالت و توسعه میگذرد و در تونس در شکل نهضت اسلامی که چرخش دموکراتیک قدرت از طریق انتخابات عمومی را پذیرفتهاند و نیز حکومت اخوانی محمد مرسی در مصر که با کودتای نظامی از قدرت کنار زده شد مشاهده کرد.
اما حقیقت آن است که تفکر اخوانی در خاورمیانه و شمال آفریقا به دلایل متفاوتی تاکنون نتوانسته بهصورت گفتمان مسلط دربیاید و در جریان چالش درونی با رادیکالها و چالش با قدرتهای حاکم مورد حمایت خارجی، مجبور به عقبنشینیهایی شده است. اگر از ترکیه که آینده قدرت اسلامگراها چندان هم روشن و پایدار بهنظر نمیرسد صرفنظر شود، میتوان گفت که جریان میانهرو اخوانی در موقعیتی قرار ندارد که به قدرت برسد و اگر هم به قدرت برسد توان حفظ آن را نخواهد داشت. در غیاب تفکر میانهرو اخوانی، جناح رادیکال در حال رشد بهنظر میرسد و در گروههای متفاوت مشغول نقشآفرینی است. عینیترین نمونههای آن در خشنترین شکل ممکن ابراز وجود کردهاند. در شمال آفریقا زیرمجموعههای القاعده نظیر بوکو حرام در نیجریه، شباب در سومالی، و القاعده لیبی فعال شدهاند و در مصر پس از برکناری دولت اخوانیها نشانههایی از تسلط پیدا کردن تدریجی جناح رادیکال و گرایش به مبارزه مسلحانه قابل ملاحظه شده است. همین جریان فکری در سوریه و عراق در قالب خلافت اسلامی «داعش» مشغول ایفای نقش است.
بنابراین، دنیای اسلام در شرایط کنونی با چالشهای جدی روبهرو شده است، اما مهمترین چالش درونی است و در قالب میانهرو و رادیکال جهتگیری کرده است. شرایط هم بهگونهای در حال تحول است که میانهروها در حال تضعیف و رادیکالها در حال جایگزینی آنها بهنظر میرسند. در چنین فضایی واقعی است که دنیای اسلام در التهاب کمسابقهای قرار گرفته است. اینکه تحولات آتی در جهان اسلام در چه جهتی قرار خواهد گرفت بهدرستی روشن نیست، ولی در نگاهی مقدماتی میتوان گفت که جریان رادیکال خلافتگرا که با ذهنیت قوی تاریخی محق بودن در رأس قدرت روبهروست، در همان حال که برداشت خود را از امر جهاد گسترش میدهد و حکومتهای موجود در کشورهای اسلامی را که در تلقی خودش از اسلام مشروع نمیداند شامل آن میداند، از صلح و ثبات کامل جلوگیری خواهد کرد و به التهابهای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دامن خواهد زد. دخالت آمریکا و اروپا در کشورهای اسلامی که در قالب مبارزه با تروریسم و افراطگرایی فرموله شده است، به جریان رادیکال ـ خلافتگرا مشروعیت بیشتر میدهد و بر قدرت تأثیرگذاری آن خواهد افزود.
در عین حال، واقعیت آن است که جریان رادیکال بهصورت ماده خام مومی تصور شده است که هر کدام از قدرتهای منطقهای یا بینالمللی میتوانند از آن در جهت منافع راهبردی خود استفاده ابزاری نمایند و در جنگهای نیابتی از آن بهره گیرند؛ بدین معنا که ترکیه در سوریه از این جریان بهرهگیری میکند. عربستان سعودی در تصوری دیگر انتظار دارد از جریان افراط در رقابت ایدئولوژیک با رقبای تصوریاش استفاده کند. در سطح بینالمللی وضعیت مشابهی حاکم است. آمریکا در نظر دارد از جریان رادیکال و مکتبی خلافتگرا علیه روسیه و چین و تحریک جداییطلبی مناطق مسلماننشین آنها استفاده ابزاری کند؛ اما خود جریانهای رادیکال مکتبی چه در قالب سلفی ـ جهادی و خاورمیانهای ـ شمالی آفریقایی آن و چه در قالب دیوبندی ـ جهادی و شبهقارهای ـ شرق آسیایی آن، تلقی مشابهی دارند و آنها نیز به ظن خود، دیگران را برای دستیابی به اهداف خود وسیله قرار میدهند. در این میان، این صلح و ثبات منطقهای و ملتهای مسلمانند که قربانی میشوند و هیچکس خود را مسئول آن هم نمیداند.
در هر حال، جریان رادیکال که از درون تفکر اخوانی و جماعت اسلامی رو به رشد گذاشت، امروزه جهان اسلام را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است و برای دنیا نیز مسئلهساز شده است. اینکه در نهایت این تفکر جهادی در باور معتقدانش و تروریستی، به باور مخالفانش چگونه سرانجامی خواهد یافت، بهدرستی روشن نیست؛ ولی مسلم است که بازسازی قدرت اسلامی در قالب خلافت در میان اهل سنت آرمان اصلی است و تا دست یافتن به آن، به احتمال قوی دست از تلاش برنخواهد داشت؛ بهای آن هرچه باشد مهم نیست. تا چه زمانی به درازا بکشد، آن هم مهم نیست.
نظر شما