یکجانبه‌گرایی آمریکا در گفتمان‌های غیرآمریکایی


مقدمه

یکجانبه‌گرایی یکی از رویکردهای بنیادین در تاریخ سیاست خارجی آمریکا محسوب می‌شود. جورج واشینگتن، اولین رئیس‌جمهوری این کشور، در سال 1796 درخصوص «ائتلاف دائمی» آمریکا با کشورهای دیگر هشدار می‌دهد؛ زیرا آمریکا با عنوان «امپراتوری آزادی»[1] باید از استقلال عمل در عرصه بین‌المللی برخوردار باشد. براساس این تفکر، آمریکا کشوری استثنا در عرصه بین‌المللی است و این استثناگرایی باید در تمام وجوه سیاست خارجی آن جاری باشد. آمریکا دارای کامل‌ترین نظام سیاسی و اجتماعی و صاحب بهترین موقعیت جغرافیایی و طبیعی در جهان است و این برتری باید در سیاست خارجی آن نیز جریان داشته باشد. اوج این یکجانبه‌گرایی استثنا‌انگار را می‌توان در دکترین مونروئه مشاهده کرد. مونروئه در سال 1823 بر تفاوت رویکردها و نیات آمریکا و اروپا در نیمکره غربی اشاره می‌کند و آمریکا را قدرت مسلط بر این نیمکره می‌داند.

نگاه برتری‌جویانه و خاص‌گرایانه آمریکا در طول جنگ سرد تداوم یافت. ریگان در جمع مسیحیان اوانجلیک در سال 1983، شوروی را «امپراتوری شیطانی»[2] نامید و طرح دفاع استراتژیک[3] را برای مقابله با آن اعلام کرد. پس از جنگ سرد، آمریکا با اعتمادبه‌نفس ناشی از فروپاشی شوروی، لیبرال دموکراسی آمریکایی را کامل‌ترین نظم سیاسی بشر، و نظم نوین جهانی را طرح آمریکا برای جهان پس از شوروی معرفی کرد. برتری‌طلبی آمریکا در دوران کلینتون در قالب گسترش دموکراسی تجاری، در دوره بوش پسر در قالب «لحظه تک‌قطبی» و اشتیاق امپراتوری‌طلبانه آمریکا برای تسلط بر جهان، و در دوره اوباما در قالب قدرت هوشمند تداوم یافت.

در دوره ترامپ، یکجانبه‌گرایی آمریکا در عرصه بین‌المللی نمود بارزتری یافته است. اگرچه دولت او براساس تفکر واقع‌گرایی اصولی[4] به‌دنبال احیاء مجدد مرزهای ملی، کاهش تعهدات دست‌وپاگیر بین‌المللی، تمرکز بر تجارت در مناسبات دوجانبه و تقویت تولید داخلی آمریکاست، در کنار این، مرکانتیلیسم تجاری انزواگرایانه دولت ترامپ منجربه تضعیف و حتی تخریب بسیاری از قواعد و چهارچوب‌های نظم چندجانبه بین‌المللی و رواج رویکردهای منفعت‌گرایانه خودمحورانه در سیاست بین‌الملل یا چیزی که هیلد رستاد آن را «بین‌الملل‌گرایی یکجانبه» می‌نامد شده است. دیوید اسکیدمور، بنیان یکجانبه‌گرایی آمریکا را نه لزوماً در ایدئولوژی‌های سیاسی مانند نومحافظه‌کاری، بلکه ناشی از عوامل ساختاری داخلی و خارجی آمریکا پس از جنگ سرد می‌داند. به نظر او، کاهش مقاومت رؤسای‌جمهور آمریکا در مقابل گروه‌های داخلی زیان‌دیده از چندجانبه‌گرایی و همچنین تضعیف مبنای چانه‌زنی آمریکا و متحدان منجربه تقویت رویکردهای یکجانبه‌گرا در سیاست خارجی آمریکا شده است. در دولت ترامپ نیز این الگوی رفتاری تکرار می‌شود. درواقع، رویکرد ملی‌گرایانه و انزواگرایانه ترامپ به معنای کاهش حضور یا سلطه آمریکا بر جهان نیست، بلکه آمریکا براساس تفکر استثناگرایانه «اول آمریکا» و «شکوه را دوباره به آمریکا برگردانیم»، خود را قدرتی برتر و شایسته دخالت ‌یکجانبه‌گرایانه در مسائل جهانی می‌داند.

براین‌اساس، سؤال اصلی این نوشتار این است که یکجانبه‌گرایی آمریکایی در گفتمان‌های غیرآمریکایی از چه جایگاهی برخوردار است و چگونه فهم می‌شود. منظور از یکجانبه‌گرایی آمریکایی الگوی رفتاری خودمحورانه آمریکا برای حداکثرسازی منافع ملی موسع در گستره جهانی بدون درنظر گرفتن منافع دیگران است. منظور از گفتمان‌های غیرآمریکایی در اینجا، گفتمان‌های ضد هژمونیکی است که بازیگران بین‌المللی در تقابل با یکجانبه‌گرایی آمریکایی تولید می‌کنند. در ادامه، این گفتمان‌ها را در قالب چهار گفتمان چینی، روسی، اروپایی و ایرانی مورد بررسی قرار می‌دهیم.

 

چین و یکجانبه‌گرایی‌ آمریکایی

چین در چهار دهه گذشته بیشترین منافع را از نظم چندجانبه بین‌المللی به‌دست آورده است. این نظم با ایجاد ثبات، ارائه ارزان اطلاعات و تسهیل ارتباطات بین کنشگران، امکان نقش‌آفرینی این کشور در اقتصاد جهانی را فراهم کرده است. چین با عضویت در سازمان تجارت جهانی توانست از مزیت نیروی کار ارزان و بازار مصرف انبوه خود به‌خوبی استفاده کند و به قدرت اقتصادی اول دنیا تبدیل شود، به‌گونه‌ای که براساس آمار صندوق بین‌المللی پول در سال 2019، سهم تولید ناخالص ملی (GDP) آن در تولید جهانی بیش از نوزده درصد و همین رقم برای آمریکا بیش از پانزده درصد تولید جهانی است؛ ازاین‌رو، بی‌ثباتی، ابهام و پیش‌بینی‌ناپذیری، سمّ مهلکی برای اقتصاد نوظهور چین است؛ به همین دلیل است که برخی دیپلمات‌های چینی از اوایل قرن حاضر درمورد اقدامات مخرب آمریکا هشدار ‌داده و خواستار همکاری چین با دیگر قدرت‌های جهانی مانند اروپا برای «مهار یکجانبه‌گرایی آمریکا» شده‌اند. جنگ تعرفه‌ای دولت ترامپ برضد چین نمود بارز یکجانبه‌گرایی آمریکا در عرصه بین‌المللی است.

فراتر از این، آمریکا برای مختل‌سازی اَبَرپروژه زیرساختی «یک کمربند _ یک جاده»[5]چین، درصدد جلب همکاری دوجانبه کشورهای دیگر ازجمله هند برای پیشبرد همگرایی منطقه‌ای در قالب طرح هندو پاسیفیک (در مقابل: آسیا پاسیفیک) است؛ حتی برخی از کارشناسان غربی نیز اذعان دارند که اهداف اصلی سیاست «بی‌ثبات‌سازی» کنونی آمریکا در غرب آسیا، حفظ وابستگی غرب آسیا به غرب، جلوگیری از شکل‌گیری قدرت منطقه‌ای جدید و جلوگیری از نفوذ قدرت‌های نوظهور جهانی مانند چین در این منطقه است. درمجموع، نگرانی چین از یکجانبه‌گرایی دولت ترامپ از این جهت است که هرگونه بی‌ثباتی در اقتصاد جهانی، بیشترین ضرر را متوجه چین خواهد کرد.

 

روسیه و یکجانبه‌گرایی آمریکا

روسیه بازیگری تجدیدنظرطلب در عرصه بین‌المللی و درصدد ایجاد نظام بین‌الملل چندقطبی است. لاوروف، وزیر خارجه روسیه، آمریکا را «نیروی بی‌ثبات‌کننده جهان» می‌داند که مایل نیست دیدگاه‌های دیگر مراکز قدرت جهانی را بشنود. او به آمریکا توصیه می‌کند «این واقعیت تلخ را بپذیرد که دیگر یگانه ابرقدرت جهان نیست و باید خود را با جهان درحال چندقطبی ‌شدن سازگار کند». روسیه تک ابرقدرت نظامی است که می‌تواند با آمریکا هماوردی کند و برپایه این قدرت نظامی و توان ژئوپلیتیکی است که برخی از مهم‌ترین اصول و هنجارهای نظام بین‌الملل مانند عدم مشروعیت کاربرد زور در حل اختلافات بین‌المللی و حق تمامیت ارضی کشورها را به چالش کشیده است. درواقع، این کشور به‌خصوص در محدوده خارج نزدیک خود به‌هیچ‌وجه سیاست‌های نظامی و امنیتی یکجانبه آمریکا و متحدان آن در ناتو را نمی‌پذیرد. استدلال ژئوپلیتیک روسیه این است که آمریکا برخلاف توافقات استراتژیک بین دو کشور، با نفوذ نظامی و امنیتی در مرزهای غربی روسیه، تهدیدی جدی برای امنیت ملی این کشور محسوب می‌شود. بنابراین، مخالفت روسیه با یکجانبه‌گرایی آمریکا را می‌توان براساس رویکرد تجدیدنظرطلبانه روسیه برای ایجاد جهان چندقطبی و نیز نگرانی ژئوپلیتیک در حوزه خارج نزدیک تحلیل کرد.

دیمیتری سوسلوف، کارشناس مؤسسه روسی ولدای بر این نظر است که هرچه از عمر دولت ترامپ گذشته، نقش خود او در سیاست خارجی آمریکا پررنگ‌تر شده است و درواقع، رئیس‌جمهور آمریکا می‌کوشد که اولویت‌های یکجانبه‌گرایانه خود را در عرصه بین‌المللی، ازجمله: تکیه بر نیروی نظامی و استفاده از آن در مواقع لزوم، سخت‌گیری بر متحدان، محافظت‌گرایی در تجارت و دشمنی بیشتر با ایران و کره شمالی پیش ببرد. پیش‌بینی این کارشناس روس این است که آمریکا به سمت بازسازی هژمونی در عرصه دفاعی و حضور نظامی بیشتر در مناطق درگیری سوق پیدا خواهد کرد.

 

اروپا و یکجانبه‌گرایی آمریکایی

اگرچه به‌طور سنتی می‌توان اروپا و آمریکا را در طبقه‌بندی کلی «غرب» قرار داد، شکاف در دیدگاه‌های بین‌المللی آنها به‌‌ویژه یک دهه پس از جنگ سرد و در جریان حمله آمریکا به عراق در سال 2003 آشکار شد. فرانسه و آلمان برای اولین‌بار آشکارا با سیاست‌های تهاجمی آمریکا در غرب آسیا مخالفت جدی کردند. این اختلاف‌نظرها در شانزده سال گذشته به انحاء مختلف بروز کرده است؛ اما ریاست‌جمهوری ترامپ و سیاست‌های ضد اروپایی او، ازجمله: اختلاف‌نظرهایش با اروپا بر سر بودجه ناتو، خروج یکجانبه از معاهدات بین‌المللی، تجارت و مسائل امنیتی ازجمله برنامه هسته‌ای را می‌توان نقطه‌عطفی در روابط آمریکا و اروپا دانست.

رابرت کیگان، محقق آمریکایی، در سال 2002 به اختلاف‌نظرهای بنیادین آمریکا و اروپا درباره مسائل بین‌المللی اشاره می‌کند. به نظر او، درحالی‌که آمریکا طرفدار کاربرد یکجانبه زور و اجبار در حل مسائل بین‌المللی، تفکیک آشکار بین خوب و بد، و بدبین به حقوق و نهادهای بین‌المللی است، اروپا عمدتاً طرفدار کاربرد دیپلماسی چندجانبه، اقناع بین‌المللی و همکاری کشورها در حل مسائل بین‌المللی است. به گفته کیگان، ضعف قدرت نظامی اروپا در مقابل آمریکا علت اصلی رویکرد اروپا در ضدیت با رفتارهای یکجانبه آمریکا و تأکید اروپا بر اجتناب از کاربرد نیروی نظامی و درمقابل، استفاده از ابزارهای مسالمت‌جویانه حقوق بین‌الملل در حل مسائل جهانی است. درواقع، برخلاف دیدگاه رایج که تفاوت دیدگاه‌های بین‌المللی اروپا با آمریکا را به ماهیت «هنجاری» قدرت اروپا ارجاع می‌دهد، کیگان به جنبه «منفعت‌گرایانه» این تفاوت دیدگاه اشاره می‌کند و آن را به ترس اروپا از آسیب‌پذیری‌هایش در جهان هابزی ارجاع می‌دهد.

براساس همین استدلال، برخی مانند جنیفر اریکسن رابطه سؤال‌برانگیز بین منطق منفعت‌گرایانه بازار و قدرت هنجاری اروپا و درواقع، میزان همبستگی بین هنجارهای حقوق بشری و فروش تسلیحات توسط اروپا، و محققانی مانند اوربی و ماخارا رابطه بین منطق هنجاری و سیاست‌های تجاری اروپا را بررسی کرده‌اند. به‌هرحال، مخالفت اروپا با یکجانبه‌گرایی آمریکا را چه براساس منطق قدرت‌طلبی و منفعت‌جویی و چه براساس منطق هنجاری و اخلاقی تحلیل کنیم می‌توان پذیرفت که هرچقدر از دوران جنگ سرد فاصله گرفته‌ایم، شکاف دیدگاه‌های بین‌المللی اروپا و آمریکا بیشتر شده است. اختلافات بین اروپا و آمریکا بر سر توافق هسته‌ای ایران جدیدترین نمونه در این زمینه است. اروپا بعد از خروج یکجانبه آمریکا از برجام تلاش دارد با راه‌اندازی سازِکار مالی خارج از چهارچوب نظام دلارپایه بین‌المللی، ایران را همچنان در برجام نگه دارد.

اگر اروپا در راه‌اندازی این کانال مالی توفیق یابد، برای اولین‌بار از زمان جنگ سرد تاکنون خواهد بود که نزدیک‌ترین متحد آمریکا یعنی اروپا، هژمونی دلار را به این شکل به‌چالش می‌کشد. اگر این نکته را در کنار واقعیات دیگر عرصه بین‌المللی مانند بحث خریدوفروش نفت به یوان و توافقات پولی دوجانبه برخی کشورها مانند: ترکیه، روسیه و ایران برای تبادلات مالی براساس ارزهای ملی تحلیل کنیم به این نتیجه می‌رسیم که اروپا با چنین اقداماتی می‌تواند چالشی جدی را برای سلطه دلار در نظام مالی جهانی ایجاد، و ازاین‌طریق، یکجانبه‌گرایی آمریکا را تاحدودی مهار کند.

 

ایران و یکجانبه‌گرایی‌ آمریکایی

مخالفت ایران با یکجانبه‌گرایی آمریکا را عمدتاً می‌توان در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی تحلیل کرد. در سطح منطقه‌ای، تفکر راهبردی ایران این است که دخالت‌های آمریکا در غرب آسیا، عامل اصلی ناامنی‌ها و بی‌ثباتی‌هاست. اگرچه ایران با برخی اقدامات نظامی آمریکا در منطقه همراهی محتاطانه کرده (حمله به افغانستان، 2001) یا از آنها سود برده است (سرنگونی صدام، 2003)، به‌طور اصولی، با حضور نظامی آمریکا در منطقه مخالف است و آن را تهدید وجودی برای خود می‌داند. برای مقابله با این تهدید وجودی، ایران جایگاه قدرت منطقه‌ای خود را در نقش بازیگری امنیتی در غرب آسیا تثبیت کرده است. حضور و نفوذ ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن دراین‌راستا قابل تحلیل است. طبعاً افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران موجب احساس ناامنی و تهدید آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن شده است؛ اما چالش ایران و آمریکا فقط به مسائل منطقه‌ای محدود نمی‌شود. در سطح بین‌المللی نیز می‌توان ایران را بازیگری تجدیدنظرطلب به‌شمار آورد؛ زیرا ایران توزیع قدرت موجود در عرصه بین‌المللی را ناعادلانه، تبعیض‌آمیز و تأمین‌کننده منافع قدرت‌های بزرگ به‌خصوص آمریکا می‌داند. انقلاب اسلامی ایران یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ رویکردهای اسلام‌گرایی ضد آمریکایی نه‌تنها در مناطق پیرامونی ایران، بلکه در بخش‌های وسیع‌تری از جهان اسلام است؛ ازجمله می‌توان به نقش الهام‌بخشی انقلاب ایران در تحرک بخشیدن به جنبش‌های اسلامی در جنوب‌شرقی آسیا اشاره کرد. یکی از این جنبش‌ها جنبش اسلامی جوانان مالزی[6] به رهبری انور ابراهیم بود. آنها که مخالف مدل‌های توسعه غربی بودند و آمریکا را عامل ایجاد بسیاری از منازعات در منطقه آسه‌آن می‌دانستند، بعد از انقلاب اسلامی در سال 1979 به دیدار امام خمینی(ره) آمدند و از دیدگاه‌های اسلامی ایشان الهام گرفتند.

فراتر از الهام‌بخشی معنایی، ایران با نحوه توزیع قدرت مادی در عرصه بین‌المللی نیز وارد چالش شده است. حتی اگر بپذیریم که «معمای ایرانی»[7] به تعبیر کنت پولاک، راه عمل‌گرایی و بلوغ رفتاری در عرصه بین‌المللی را پیشه کرده است، بازهم می‌توان علل و عوامل چالش ایران با یکجانبه‌گرایی آمریکا را در بن‌مایه‌های مادی قدرت در عرصه بین‌المللی جستجو کرد. اساساً شکل‌گیری و تداوم بحران هسته‌ای ایران ناشی از این واقعیت بود که ایران سعی داشت انحصار قدرت‌های جهانی بر فناوری‌های پیشرفته ازجمله فناوری‌های هسته‌ای را بشکند و ازاین‌طریق، وجهه قدرتی پیشرفته را به‌دست آورد. بنابراین، علاوه‌بر جنبه‌های امنیتی، مقاومت ایران بر سر برنامه هسته‌ای خود، محصول اراده ایران برای مقابله با ساختار ناعادلانه نظام بین‌المللی و سیاست‌های یکجانبه آمریکا بود. درمجموع، مقابله ایران با یکجانبه‌گرایی آمریکا، در سطح منطقه‌ای به شکل مخالفت با حضور نظامیان آمریکایی و در سطح بین‌المللی به شکل مخالفت با ساختارهای ناعادلانه نظم بین‌المللی متبلور شده است.

 

جمع‌بندی و توصیه‌های راهبردی

درمجموع، به‌نظر می‌رسد که ریشه یکجانبه‌گرایی آمریکا را باید در استثناگرایی تاریخی این کشور دانست. موقعیت جغرافیایی خاص، باورهای موعودگرایانه در قالب تقابل خیر/ شر و برتری‌جویی ذاتی آمریکا منجربه تحکیم رویه‌های یکجانبه در سیاست خارجی آمریکا شده است. درمقابل این رویکرد یکجانبه، گفتمان‌های دیگری پدید آمده‌اند که یکجانبه‌گرایی آمریکا به‌خصوص نسخه ترامپی آن را خطری برای نظم بین‌المللی لیبرال و تهدیدی بزرگ برای منافع بلندمدت خود می‌دانند. در تولید گفتمان‌های ضد یکجانبه‌گرا، کنشگرانی مانند چین، روسیه و ایران نقش دارند. چین یکجانبه‌گرایی آمریکا را تهدیدی برای خیزش صلح‌آمیز به‌عنوان قدرتی اقتصادی، روسیه آن را مانعی بر سر راه نظام بین‌المللی چندقطبی، اروپا آن را مخالف نظم بین‌الملل لیبرال و متضاد با منافع مشروع خود در عرصه بین‌المللی و ایران آن را تهدیدی وجودی برای قدرت‌یابی منطقه‌ای خود می‌داند. براین‌اساس، می‌توان توصیه‌های راهبردی زیر را برای ایران مطرح کرد:

  • استفاده از ظرفیت گفتمان‌سازی کشورهای همفکر برای مقابله معنایی با یکجانبه‌گرایی آمریکا؛
  • پرهیز از توجه صرف بر ابعاد سخت قدرت برای مقابله با یکجانبه‌گرایی آمریکا؛
  • ایجاد فهم عمیق و ساختارمند از مناسبات با اقتصادهای نوظهور آسیایی؛
  • تشکیل‌ گفتگوی ملی درباره نظم درحال گذار بین‌المللی و الزامات آن برای ایران.
 

[1]. Empire for Liberty

[2]. Evil Empire

[3]. Strategic Defense Initiative (SDI)

[4]. Principled Realism

[5]. Belt and Road Initiative (BRI)

[6]. Malaysian Islamic Youth Movement (Angkatan Belia Islam Malaysia, ABIM)

[7]. Persian Puzzle