بحران کره شمالی و آمریکا در دوره ترامپ
بحران کره شمالی و آمریکا در دوره ترامپ
دکتر
دکتر
شنبه 27 خرداد 1396
تحولات شبهجزیره کره همواره ارتباط مستقیمی با سیاستها و الگوهای راهبردی آمریکا داشته است. از اواخر دهۀ نود میلادی به بعد، سیاستگذاران در آمریکا، کرۀ جنوبی و ژاپن کوشیدهاند که سیاستهایشان را در قبال کرۀ شمالی به صورت منسجم و هماهنگ صورتبندی کنند، در عین اینکه از نیات واقعی رهبران کرۀ شمالی مطمئن نبودهاند. در ششم ژانویه 2016، کره شمالی چهارمین آزمایش هستهای خود را انجام داد که زلزلهای 1/5 ریشتری به همراه داشت. درپی آن کیم جونگاون، رهبر جوان این کشور مدعی شد که پیونگیانگ یک بمب هیدروژنی ساخته است، ادعایی که با محکومیت جهانی و البته بدبینی کارشناسان بینالمللی مواجه گردید. یک ماه بعد نیز ـ یعنی هفتم فوریه 2016 ـ کره شمالی اعلام کرد که موشک دوربرد جدید «ستاره درخشان 4» را با موفقیت پرتاب کرده است. شورای امنیت سازمان ملل نیز در دوم مارس 2016، قطعنامه شماره 2270 را در خصوص آزمایش بمب هیدروژنی و موشک ستاره درخشان تصویب نمود که موارد متعددی از ممنوعیتها و محدودیتها را برای کره شمالی به ارمغان آورد. همین امر باعث شد کره شمالی در نهم سپتامبر 2016، پنجمین آزمایش هستهای خود را انجام دهد.
نکتۀ قابل توجه این است که پیش از این، فاصلۀ هر آزمایش هستهایِ پیونگیانگ به طور متوسط سه ساله بود؛ در حالی که دو آزمایش هستهای این کشور در سال 2016، چرایی تفکر راهبردی رهبر جوان این کشور در راستای دستیابی به بازدارندگی هستهای از طریق اقدام عملی در سریعترین زمان ممکن را مطرح میکند. یکی از دلایل این امر را شاید بتوان به نگرانی مقامات کره شمالی از پایان یافتن دوران اوباما، که سیاست «صبر استراتژیک» را درقبال این کشور در پیش گرفته بود مرتبط دانست و به موازات آن، به رقابتهای انتخاباتی ایالات متحدۀ آمریکا و مواضع سختگیرانه هر دو نامزد دموکرات و جمهورخواه (هیلاری کلینتون و ترامپ) که لاجرم احساس ناامنیِ حاصل از آن، مقامات پیونگیانگ را به تسریع در انجام آزمایشات موشکی و هستهای وا داشته است.
براساس نمودار فوق، به وضوح میتوان افزایش تعداد آزمایشات موشکی کره شمالی در سال 2016 را مرتبط با نگرانی مقامات این کشور و عدم قطعیت در خصوص سیاستهای آتیِ ریاست جمهوری جدید آمریکا و بهرهبرداری حداکثری از ماههای پایانی دوران باراک اوباما قلمداد نمود. بنابراین در این سال کره شمالی دو سلاح هستهای آزمایش کرد، بیست موشک بالستیک راهاندازی و یک ماهواره به مدار ارسال نمود و به پیشرفتهایی در پرتاب «موشک بالستیک زیردریایی» و «موشکهای بالستیک قارهپیما» دست یافت.
با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، همانگونه که مقامات پیونگیانگ انتظار داشتند، این کشور راهبردی سرسختانه را در قبال کره شمالی به اجرا گذاشت؛ چرا که جهانبینی وی اصولاً بر مبنای «ساخت دوبارۀ آمریکای بزرگ» و بازگشت به گذشته آرمانی است که در شعارهای تبلیغاتی خود مطرح کرده بود. بر همین اساس، «جیمز ماتیس»، وزیر دفاع ایالات متحده، در اولین سفر خارجی خود به کره جنوبی و سپس ژاپن رفت تا اهمیت منطقه اقیانوس آرام برای منافع حیاتی آمریکا عیانتر شود. در این ارتباط، رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا نیز صراحتاً اذعان نمود که «دوران دیپلماسی و صبر راهبردی به پایان رسیده است» و وعدۀ افزایش شمار رزمایشها، نیروهای نظامی و تعداد تسلیحات این کشور در شبهجزیره کره را داد. از همینرو لحن تهاجمی دولت ترامپ و پاسخهای جدیِ کره شمالی با انجام آزمایشهای موشکی منظم (در سرپیچی از قطعنامههای شورای امنیت) این گمانه را تقویت کرده است که ممکن است بحران شبهجزیره کره با اشتباه محاسباتیِ یکی از طرفین، جنبۀ نظامیِ واقعی به خود بگیرد. به طور نمونه، ترامپ، در آستانۀ برگزاری نشست واشینگتن ـ پکن در فلوریدا با حضور شی جینپینگ رئیسجمهور چین، در مصاحبه با روزنامه فایننشیال تایمز اعلام کرد که اگر پکن بر کره شمالی برای متوقف کردن برنامۀ اتمیاش اعمال نفوذ نکند؛ واشنگتن این کار را به تنهایی انجام خواهد داد. در این راستا کاخ سفید در 26 آوریل 2017 و در اقدامی غیرمعمول، تمامی اعضای 100 نفره سنای آمریکا را برای قرار گرفتن در جریان گزارشی درباره کرهشمالی فراخواند و طبق اعلام پنتاگون، ناوگروههایی تحت هدایت ناو هواپیمابر «یو.اس.اس کارل وینسون»، «یو.اس.اس رونالد ریگان» و همچنین زیردریایی اتمی «یو.اس.اس میشیگان» را به شهر بندری «بوسان» در سواحل کرهجنوبی اعزام نمود که موقعیت تهاجمیِ آنها، گمانهها را برای تشدید بحران افزایش داد. درهمین راستا، ترامپ در نشست گروه هفت در بروکسل (26 مه 2017) به همپیمانانش قول داد مشکل بزرگ کره شمالی بهزودی حل میشود. ادعایی بزرگ که مشخص نکرد مقصود وی صرفاً راهحل نظامی و حملۀ پیشدستانه است یا سیاست قدیمیِ چماق و هویج و در چارچوب مهار - کنترل ـ مدیریت و نهایتاً دیپلماسی.
حال با توجه به عدم قطعیت درمورد نیات کرۀ شمالی و آمریکای دوران ترامپ، این مناقشه ممکن است چه نتیجهای داشته باشد؟ محور آمریکا و کره جنوبی معتقدند کرۀ شمالی باید تصویری باثبات از نیّات خود به نمایش بگذارد؛ در این صورت، احتمالاً اهدافش نیز آشکار خواهد شد. در مقابل سیاستگذاران کرۀ شمالی مطمئن نیستند که آیا آمریکا واقعاً میخواهد که با کرۀ شمالی به آشتی نهایی دست پیدا کند یا نه. در مقایسه با گذشته، آنچه که امروز بحران کره شمالی را پیچیدهتر کرده، این واقعیت خطیر است که در دو سوی این دعوا دو فرد غیرقابل پیشبینی قرار گرفتهاند. یعنی ترکیبی از ذهنیت رهبران غیر قابل پیشبینی دو کشور در کنار اطلاعات ناقص و نادرست، که به طور جدی میتواند عوارضی ویرانگر درپی داشته باشد. در اینجا دو دسته متغیر بینابینی میان درک از قدرت و اتخاذ سیاست خارجی اهمیت دارد. نخست، درک ذهنی نخبگان حکومتی (رهبران) از قدرت ممکن است منجر به این شود که توزیع قدرت را در دنیا، آنطور که واقعاً هست، نفهمند و به خطا تعبیر کنند. دوم، هم ترامپ و هم کیم جونگاون ممکن است با اولویت دادن منافع طبقه نخبگان یا منافع فردی به منافع ملی به محدودیتهای موجود برای بسط مناقشه واکنش نشان دهند. در حالت نخست، عدم قطعیت و اطلاعات ناقص و یکسونگری وجه مشخصۀ تصورات رهبران دو کشور خواهد بود. داشتن مقیاسهای عینی از امکانات مادی میتواند مقدمهای برای تحلیل قدرت باشد؛ اما سنجیدن توانایی ترامپ و کیم جونگاون در بهرهبرداری از این امکانات و نیز ارزیابی مؤلفههای ناملموسِ قدرتِ کشورشان، کاری بسیار دشوارتر است. بنابراین در مواقعی که با اطلاعات ناقص مواجه هستیم، سوگیریهای شناختی و حسی نقش مهمتری در کمک به سیاستگذاران در تحلیل و پیشبینی رفتار دشمنانشان بازی میکنند و بدین ترتیب، بر تصمیمات سیاسیشان اثر میگذارند. نظر به آنکه انتظارات و ترجیحات شخصیِ یک رهبر خودکامه نیز دریافتهای او را شکل میدهند؛ تغییر این پیشفرضها ممکن است دشوار باشد و شاید وفور شواهد، به تنهایی، برای این مهم کفایت نکند. بنابراین، به جای اینکه دریافتهایمان را با رسیدن اطلاعات تازه، مرحله به مرحله بهروزرسانی کنیم، این اطلاعات اغلب در کسوت «شوک» به ما میرسند و گاهاً اقدامات آنها ممکن است با برآورد تازه از برداشت از قدرت، به یک جنگ ناخواسته منجر شوند. به همینجهت میتوان گفت ارزیابی قدرت به واقعیت ارتباط دارد، اما توسط واقعیت تعیین نمیشود.
بنابراین در تعامل فرضی میان کرۀ شمالی و ایالات متحدۀ آمریکا انتظار این است که آمریکای دوران ترامپ به عنوان یک جنگطلب هرگز روند سازش را آغاز نکند و در بیشتر مواقع نیز بر آغاز روند سازش بدون پیششرط از سوی کرۀ شمالی دست رد بزند. در سوی مقابل، کرۀ شمالیِ فریبکار نیز هرگز در روند سازش ابتکار عمل را به دست نخواهد گرفت و همواره ابتکار عمل آمریکا را در سازش رد خواهد کرد. بر اساس این مشاهدات پیشبینی میشود که آشتی بلندمدت میان کرۀ شمالی و آمریکا فقط در صورتی ممکن خواهد بود که کرۀ شمالی در مورد اصلاحات سیاسی و صلح با کره جنوبی صادق باشد و ایالات متحدۀ آمریکا هم، درقبال کرۀ شمالی، صلحطلب. افزونبراین، ترکیب کرۀ شمالی فریبکار و آمریکای جنگطلب (همچون مقطع کنونی) اگر به درگیری نظامی منجر نشود؛ حداقل به تداوم بحران و افزایش تنش ختم خواهد شد؛ زیرا هیچ کدام از دو طرف تمایلی ندارد که ریسک کند و مورد استفادۀ ابزاری طرف مقابل قرار بگیرد. با اینوجود شکی نیست که انعطافناپذیری و عدم تمایل کیم جونگاون به صلح نیز به انزوای هرچه بیشتر جهانی، فقر فزاینده در داخل و ناامنی منطقهای در شرق آسیا دامن میزند و متعاقباً خطر جنگ را با آمریکای جنگطلب افزایش میدهد.
Your Comment