آتشبس در جنگ غزه: مولفههای تاثیرگذار
آتشبس در جنگ غزه: مولفههای تاثیرگذار
سهشنبه 7 آذر 1391
جنگ نوامبر ٢٠١٢ غزه که بعد از هشت روز تبادل آتش با توافقنامه آتشبس بین حماس و رژیم اسرائیل به پایان رسید، مرحله دیگری از رویارویی نظامی بین گروههای مقاومت فلسطینی و اسرائیل را در قالب بحران خاورمیانه به نمایش گذاشت. هر چند مقامات اسرائیلی سعی کردند تا حملات خود به غزه را در واکنش به اقدامات فلسطینیها عنوان کنند، اما روشن است که این جنگ و تداوم آن بیش از آنکه طرحی فلسطینی باشد، طرحی اسرائیلی برای دستیابی به مجموعهای از اهداف و مقاصد در شرایط جدید بود که باعث واکنش گروههای فلسطینی و استفاده از توان موشکی خود به منظور ایجاد بازدارندگی در مقابل تجاوز نیروهای نظامی اسرائیلی شد. این جنگ که بار دیگر باعث واردن شدن خساراتی به زیرساختهای غزه و همچنین ایجاد تلفاتی غیرنظامی شد در قالب منطق اسرائیلی تضعیف و ناتوانسازی گروههای مقاومت فلسطینی با محوریت حماس به صورت کلی و کشتار هدفمند رهبران حماس به صورت خاص قرار داشت. اما مجموع تحولات جنگ و شرایط داخلی دو طرف و همچنین وضعیت منطقهای و بینالمللی باعث شد تا این جنگ به رغم اعلام آمادگی اسرائیل برای انجام عملیات نظامی زمینی در هشتمین روز خود با پذیرش توافق آتشبس از سوی دو طرف متوقف شود. در شرایطی که بسیاری آتشبس و صلح بین حماس و اسرائیل را شکننده توصیف میکنند یکی از پرسشهای مهم قابل طرح آن است که چه عوامل و مولفههایی باعث ایجاد آتشبس در جنگ غزه شد و با توجه به شرایط موجود آیا این آتشبس در شرایط کنونی میتواند به مفهوم آغازی برای صلحی پایدار بین گروههای فلسطینی و اسرائیل باشد؟
در حالی که پذیرش یا رد آتشبس را میتوان با موفقیت طرفین جنگ و یا امید به کسب دستاورد در ادامه جنگ مورد بررسی قرار داد، به همین میزان میتوان مولفههای منطقهای و بینالمللی را نیز در این خصوص موثر دانست. بر این اساس هر چند در پذیرش آتشبس در وهله نخست اراده و منافع طرفین اصلی جنگ به خصوص اسرائیل به عنوان آغازگر جنگ نقش داشته، با این حال ملاحظات و فشارهای منطقهای و بینالمللی نیز در این خصوص تاثیرگذار بوده است. از آنجایی که دولت نتانیاهو سعی داشت تا با اقدامی نظامی هم وضعیت داخلی خود را بهبود بخشد و هم به تخریب توان نظامی و بازدارندگی حماس و هدف قرار دادن رهبران آن مبادرت کند، نتایج هفته نخست جنگ مانع از آن شد که این رژیم تداوم جنگ و گسترش آن را به نفع خود ارزیابی کند؛ چرا که اسرائیل با هدف قرار گرفتن تلاویو که نشان از افزایش قدرت موشکی و بازدارنگی فلسطینیها داشت و تداوم قدرت موشکی حماس نه تنها نتوانست هدف تخریب توان حماس را محقق سازد، بلکه با معضل گسترش توان بازدارندگی حماس مواجه شد. در نتیجه تداوم حملات هوایی با توجه به هدف قرار دادن مواضع مشخص شده، منفعت خاصی جز ناکامی بیشتر برای رژیم صیونیستی نداشت. نکته دیگر آنکه رژیم اسرائیل با توجه به شرایط ژئوپلیتیک منطقهای جدید بعد از خیزش های مردمی در جهان عرب با مقاومت و مخالفت سرسختانه دولتهای عربی با حملات خود مواجه شد که در مقایسه با جنگ غزه در ٢٠٠٩ بسیار شدید بود. همچنین مخالفتهای افکار عمومی منطقهای و بینالمللی با تداوم جنگ باعث کاهش بیشتر مشروعیت و اعتبار این رژیم میشد. ضمن اینکه اقدام اسرائیل به حمله زمینی نیز با توجه به توانمندی حماس نمیتوانست نتایج قطعی و پیروزی اساسی را برای این رژیم به دنبال داشته باشد.
در طرف دیگر جنگ، گروههای مقاومت فلسطینی که پذیرش آتشبس را به لحاظ کردن شروط خود موکول کرده بودند توانستند با نمایش توان موشکی جدید خود افزایش قدرت بازدارندگی خویش را به خوبی نشان دهند و همزمان بدلیل جنایات صهیونیستها، همدردی منطقهای و بینالمللی را با فلسطینیها باعث شوند. مهمتر اینکه این گروهها اسرائیل را آغازگر جنگ میدانستند و در چارچوب شرایط خود در هر زمانی حاضر به پذیرش آتشبس و جلوگیری از خسارات بیشتر بودند. بر این اساس بود که پذیرش نسبی شروط حماس از جمله پایان دادن به حملات نظامی، هدف قرار ندادن رهبران و اعضای حماس و بازگشایی گذرگاهها باعث شد تا حماس پایان جنگ را در این شرایط به منزله پیروزی برای خود تلقی نماید. با این حال مساله مهم دیگر این بود که آمریکا و کشورهای عربی تاثیرگذار مانند مصر تداوم جنگ را در جهت منافع خود ارزیابی نکردند و کوششها و فشارهای مضاعفی را برای پایان دادن به جنگ آغاز کردند. برای آمریکا در شرایطی که با بحرانها و مسائل مختلفی در خاورمیانه روبرو است، گسترش این جنگ باعث افزایش بحرانها میشد و کشورهای عربی نیز نمیتوانستند دستاورد خاصی را نصیب خود کنند، بلکه تعارضات و هزینههای آنها با تداوم جنگ افزایش مییافت. بر این اساس بود که مجموعهای از مولفهها در سطوح مختلف به پذیرش آتشبس و پایان جنگ منجر شد.
با وجود پایان جنگ آنچه تا حد زیادی بدیهی به نظر میرسد آن است که این آتشبس نمیتواند در شرایط کنونی به ایجاد صلح بین طرفین و ثبات و امنیت در سطح منطقه منجر شود؛ چرا که هر گونه صلح و امنیت پایدار در این خصوص نیازمند پرداختن به ریشهها و ابعاد اصلی بحران و پذیرش واقعیتهایی است که در طول یک دهه گذشته در این منازعه و منطقه خاورمیانه پدیدار شده است. طبق گزارشهای بینالمللی به دلیل محاصره نوار غزه توسط رژیم اسرائیل از سال ۲۰۰۷ تاکنون، فقر و بیکاری در این منطقه به شدت بالا رفته است و ٨٠ درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند، 95درصد کارخانههای این منطقه تعطیل شده، 98 درصد مردم از قطعی برق رنج میبرند و 93 درصد آبهای نوار غزه آلوده شدهاند؛ اما این محاصره به تضعیف حماس منجر نشده و قدرت و توان بازدارندگی گروههای مقاومت فلسطینی و حمایت مردم از آنها افزایش یافته است. در سطح منطقهای نیز خیزشهای مردمی و پدیدار شدن دولتهای مردمی حمایت از فلسطینیها و مقاومت را افزایش داده است. همچنین اسرائیل دیگر همانند گذشته از توان و آزادی عمل کافی برای تجاوز و تداوم اقدامات خشونتبار برخوردار نیست. در این شرایط آنچه که میتواند حرکتی واقعی به سوی صلح و امنیت باشد توجه به واقعیتهای جدید و حفظ واقعی حقوق انسانی و اجتماعی فلسطینیها از یکسو و به رسمیت شناختن قدرت غیرقابل انکار گروههای مقاومت از سوی دیگر است. این موضوع نیز جز در ایجاد نگاه و چارچوبهای سیاسی جدید و متفاوت از تلاشها و طرحهای گذشته به موضوع فلسطین امکانپذیر نخواهد بود.
Your Comment