کارزار انتخاباتی فرانسه، در جستجوی مردمسالاری
کارزار انتخاباتی فرانسه، در جستجوی مردمسالاری
شنبه 9 اردیبهشت 1396
یازدهمین انتخابات ریاستجمهوری فرانسه در جمهوری پنجم، با رقابت نزدیک نامزدها به پایان رسید و امانوئل مکرون، از حزب نوبنیان «به پیش» در طبقهبندی چپ میانه، مارین لوپن «جبهۀ ملی»، در طیف راست افراطی، و فرانسوا فیون از حزب «جمهوریخواهان» در طیف راست سیاسی، هر کدام با اختلافی اندک، سه جایگاه نخست را از آن خود کردند. دور دوم این انتخابات نیز با رقابت تنگاتنگ مکرون و لوپن در 17 اردیبهشتماه برگزار خواهد شد.
سازِکار کارزارهای انتخاباتی فرانسه و چند دندان شکسته
کارزارهای انتخاباتی، معمولاً صحنههای عریانی از زندگی سیاسی هر جامعه را به تصویر میکشند. واقعیتهای روز، کاستیها، راستیوناراستیها، بایدها، نیازها، خواستهها، آرمانها، آمال، همه و همه در انتخابات تجلی مییابند. شعارهای انتخاباتی با متههایی هر روز بزرگتر از دیروز، نقبی عمیق به دل جامعه میزنند و نامزدها پیشخوان هفترنگی را از وعدههایی مبتکرانه یا سرقتشده میگسترانند. دراینمیان، اگرچه در برخی از کشورها، مانند فرانسه، قوانین سختگیرانهای برای نظارت بر نحوۀ رقابتها وجود دارد، گاه نامزدها پا را از مصالح عموم فراتر نهاده و فرصت مییابند انتقاداتی را متوجه بخشهای ناشناختهای از حکومت کنند، بهویژه اگر در سالهای گذشته، حزب رقیب تجربۀ حضور در رأس قدرت را داشته باشد؛ و بهاینترتیب، گاه در انتخابات، نامزدهایی که در هر شرایطی باید حامی منافع ملی باشند، به بیان موضوعاتی میپردازند که طرح عمومی آنها در تضاد با منافع ملی است.
در فرانسه که خود را مهد مردمسالاری میداند، متأسفانه کارزارهای انتخاباتی از اشکالات نظیر آنچه گفته شد مصون نیستند. در سالهای 2007 و 2012، فرانسه بهمعنای واقعی ناظر نبردی تمامعیار، متهمسازی متقابل، و تعاملاتِ پرخاشجویانۀ نامزدهای ریاستجمهوری بود. مثال بارز انتخابات اخیر نیز فیون بود که با وجود شانس بسیاری برای برندهشدن، آماج انتقادات و پردهبرافکنیهای بهجا و نابهجای رقبا قرار گرفت.
نکتۀ مهم این است که فعالیتهای انتخاباتی در فرانسه، با توجه به حضور جدی احزاب در جامعه، فقط منحصربه زمان انتخابات نیستند و پس از آن در گروههای حزبی بهنوعی گلولۀ برفی بهمنساز تبدیل میشوند. به این دلیل و دلایل بسیار دیگر مانند سیاست «همخانگیِ» احزاب، ضعفهای حکومتی در فرانسه بهجای برطرفشدن، پیوسته پررنگتر میشوند و خط مشی حزبی، در عرصۀ رقابت پیوسته پاک شده و از نو طراحی میشود. درنتیجه، احزاب با یکدیگر تمایز چندانی ندارند و کارویژۀ آنان فقط نمایش پرزرق و برق چهرههاست. برخلاف گذشتۀ جمهوری پنجم که چهرههایی معدود و آشنا برای نامزدی مطرح میشدند، فعالیتهای انتخاباتی طی دوران پنج سال ریاستجمهوری تحقق میپذیرد و افراد بسیاری از بدنۀ احزاب در عناوین نخست اخبار ظاهر شده و میزان محبوبیت خود را میسنجند و در آخر خود را به احزاب تحمیل میکنند.
معنای انتخابات فرانسه، و پدیدۀ مکرون و لوپن
آنگونه که گفته میشود پدیدۀ مکرون و لوپن، حداقل برای افرادی که صحنۀ سیاسی فرانسه را مطالعه میکنند شگفتیساز نیستند. داستان ریاستجمهوری فرانسه روایتی خطی است که رخدادهایی جز این را نمیتوان در آن انتظار داشت. جامعۀ این کشور نیازمند فردی است که واقعاً بتواند راهی برای خروج از وضعیت موجود کشور بیابد. این فرد میتواند فیون از حزب قدیمی راستگرای اتحاد برای جنبش مردمی باشد، یا از حزب جدید «به پیشِ» مکرون، یا فردی «دیوانه» مانند لوپن.
مردم ناگزیرند در بازار مکارهای از دستفروشهایی که هر یک تلاش دارند با صدای بلندتری فریاد بزنند، خرید خود را انجام دهند؛ بنابراین، روز به روز موضعگیری احزاب افراطیتر و وعدههای آنها بلندپروازانهتر میشود. پس از شیراک، مردم تصور میکردند میتوانند به سارکوزی اعتماد کنند، اما بلافاصله پس از آزمونی یک دورهای او را کنار گذاشتند. اولاند فردی بود که اگرچه تشخص همسر سابقش، سگولن رویال، رقیب سارکوزی را نداشت، اما میتوانست وعدههای حزب چپ را محقق کند. او نیز پس از یک دوره به کنار گذاشته شد. در انتخابات 2017 نیز مردم علاقهمند به آزمودن فردی جدید، حزبی جدید و وعدههایی جدید بودهاند که فرانسه را از شش گوشی که در آن اسیر شده است نجات دهند.
این که آیا میتوان احراز رأی بیشتر لوپن و مکرون را حرکتی ضدسیستم نامید که البته این نظریه علاقهمندان فراوانی دارد، نیازمند تعریف دقیق سیستم فرانسوی و درنتیجه منظور ما از ضدیت با آن است. اگر این تفاسیر برخی را خشنود میکند، باید به آنها اخطار داد حتی مخالفترین افراد با لوپن در فرانسه، پس از پیروزی ترامپ در آمریکا، اعلام کردند لوپن مانند ترامپ از زیر بوتهای نامعلوم به عمل نیامده و در سیستم فرانسه دارای حزبی ریشهدار است. بااینحال، حتی اگر رأی فرانسه به مکرون و لوپن ضدسیستم باشد، نمایشی که در کارزار انتخاباتی فرانسه شاهد آن هستیم، گامی در جهت مردمسالاری است و این مردم هستند که این روند را تحمیل میکنند. ضرورت طی مسیری مردمسالارانه موجب شده است تمامی احزاب برای پوستاندازی و تعریف روشن برنامههای خود تلاش کنند و آن اندازه از انتخاب مردم نگران باشند که برای مثال، اگر حزب افراطی لوپن، چه در زمان پدر و چه در زمان دختر، به دور دوم رسید، تمامی احزاب در کنار هم علیه آن بسیج شوند.
بنابراین، اصولاً احزاب در فرانسه، حداقل در ظاهر و در وعدههای انتخاباتی، نمیتوانند جز صدای مردم باشند و اگر مردم مایل باشند باید تغییر کنند. دیگر مانند گذشته، احزاب ملک طلق گروهی خاص نیست و بر رأس احزاب نیز فردی نمیتواند بهشکلی خودکامه قرار بگیرد. پیدایش مکرون را میتوان نمادی از پوچی وعدههای چپ و راست دانست، اما نشاندهندۀ فروپاشی احزاب سنتی فرانسه نیست. او یکی از چهرههای بدنۀ احزاب محسوب میشود که در همان روند پیدایش چهرهها محبوبیت عام خود را آزموده و وارد کارزار شده است. حزب جدید او راهی برای پاسخگویی به ضرورتی است که برای آشناییزدایی از وعدههای احزاب، چه راست و چه چپ وجود دارد و ویترین جدیدی را که جامعۀ فرانسه برای احیای پرستیژ خود نیازمند آن است تأمین میکند. حال این ویترین فردی جوان و اقتصاددان را به تصویر میکشد که امید بسیاری را برای فرانسه بهوجود میآورد.
لوپن نیز طی سالها آزمون و خطا توانسته است حزب جبهۀ ملی را بالا بکشد و از فاشیسم زمان پدرش، بهنوعی پوپولیسم لطیفتر تغییر موضع دهد. آنچه درمورد لوپن پدیده محسوب میشود، یعنی تفوق پوپولیسم، در تمام اروپا به پدیده تبدیل شده است و حتی دامن آمریکا را هم گرفته است. لوپن استاد بازی با مفاهیم است و تمامی جریانهای فکری را در فرقۀ خودساختهاش درهم شکسته و با ادغام وعدههای آنها، راهی برای جذب آرا یافته است. وعدههای جبهۀ ملی، نه راست و نه چپ است. درخصوص اسلام، اگرچه لوپن سرسختانه دربرابر مظاهر اسلامی میایستد، اما تفاسیر جدیدی ارائه میکند که به کمک این سفسطهگریها، حتی توانسته است در دو دورۀ ریاستجمهوری گذشته آرای مسلمانان را نیز برای وی به ارمغان بیاورد.
سخن پایانی
لوپن یا مکرون، هر یک از این دو بتواند در دور دوم آرا را به دست آورد، بیشک در قدم نخست کسب پرستیژ جهانی فرانسه را مورد توجه قرار خواهد داد. اگر مکرون طبق منطق کلی و عقل سلیم این اصل را مدنظر قرار دهد، لوپن به آن از زاویۀ ضدجهانیشدن و فاشیستی راست افراطی توجه خواهد کرد. این به آن معناست که در حال حاضر کسب قدرت برای فرانسه از هر امری مهمتر است.
با درنظر گرفتن ویترینی که احزاب در کارزارهای انتخاباتی عرضه کردهاند، دستورِ کار آیندۀ فرانسه نمیتواند بدون توجه به مبارزه با تروریسم؛ اتخاذ رویکردی جدی درخصوص تغییرات آبوهوایی؛ توجه به آثار اقتصادی جهانیشدن؛ و بررسی شکاف در روند اروپاگرایی، تنظیم شود. بدیهی است این دستورکارها، به مشکلات فرانسه نگاهی از بیرون به درون دارند و نشاندهندۀ تفکری فرانسوی هستند که تمامی ناکامیهای پسااستعماری خود را ناشیاز بروز بحرانهایی جهانی میداند. بنابراین، سیاست خارجی برای فرانسه اولویت بسیاری دارد و مردم با دقت این موضوع را پیگیری میکنند.
احتمال بسیاری وجود دارد که مکرون در دور دوم بتواند به ریاستجمهوری برسد. بااینحال، اگر او هم نتواند کشتی فرانسه را به ساحلی برساند، آزمون و خطای مردمی به سمت دیگری خواهد رفت. با توجه به بحران پوپولیسم در اروپا، درصورت پیروزی مکرون و ناتوانی او در ایجاد تغییر ملموس و جدی، پیروزی لوپن در پنج سال آینده دیگر دور از انتظار نخواهد بود.
Your Comment