ترکیه و ائتلافسازیهای هویتی پسابهار عربی
ترکیه و ائتلافسازیهای هویتی پسابهار عربی
دکتر
واکنش فعالانه ترکیه به تحولات مرتبط با بحران در روابط قطر و برخی کشورهای عمده عربی ازجمله عربستان و همچنین چشمانداز گستردهتر سیاست منطقهای ترکیه بعد از انقلابهای عربی، این پرسش را برجسته ساخته است که خاستگاه اصلی سیاستگذاری خارجی پیچیده ترکیه و ورود این کشور به ائتلافسازیهای منطقهای کجاست؟ بهنظر میرسد، ترکیه بهنسبت نگرانی از «عامل شیعی» در منطقه، حداقل بهصورت تاکتیکی به ائتلاف به رهبری عربستان نزدیک شده است و به نسبت اختلاف در حوزه تفسیر و نهادسازی تحولات پساانقلابهای عربی، از ائتلاف به رهبری عربستان دور شده است.
دوره حکمرانی حزب عدالت و توسعه به دو دوره قابل تقسیم است. در سالهای ابتدایی زمامداری حزب عدالت و توسعه شاهد بروز هویت نقش ایدهآلیستیتر دولت و حرکت به سمت بازیابی نفوذ منطقهای ترکیه هستیم. راهبرد اصلی دولت ترکیه در این دوره، استفاده از ابزارهای قدرت نرم بر آمده از ظهور و بروز لایههای هویتی سهگانه اروپایی؛ اسلامی و ترکی در داخل و تبدیل شدن به پل تمدنی در خارج بود. به پیشنهاد نگارنده بهتر است این دوره را «دوره نوعثمانگری شمولگرا " بنامیم. بهنظر میرسد با توجه به نقشآفرینی قابل توجه بعد هویتی اروپایی در این دوران، کنش سیاستی ترکیه در مواجهه با دنیای اسلام، وجهی بیشتر سکولار و کمتر فرقهای داشته است. درواقع، در راهبرد «نوعثمانیگری شمولگرا»، تأثیرگذاری هر سه لایه هویتی ترکی؛ اسلامی و اروپایی قابل توجه است و این راهبرد، رویکردی شمولگرا نسبت به مذاهب مختلف اسلامی دارد. در این دوره در حوزه سیاست خارجی شاهد آغاز فرایند عضویت کامل در اتحادیه اروپا و گسترش قابل توجه روابط این کشور با کشورهای اسلامی ازجمله ایران و عربستان هستیم.
دوره دوم تقریبا نیمه دوم زمامداری حزب عدالت و توسعه را شامل میشود و خصیصههای آن، بعد از کوتای نافرجام نظامیان در ترکیه تقویت شده است. در این دوره، شاهد هویت نقش عملگرایانهتر دولت ترکیه هستیم. راهبرد اصلی دولت ترکیه در این دوره، استفاده همزمان از ابزارهای قدرت سخت و نرم در داخل و خارج از کشور و تهدیدزدایی از دولت ملت ترکیه و بازیابی نفوذ منطقهای بوده است. در دوره اخیر، با بازتولید فرایند امنیتیسازی، عامل کردی؛ عامل شیعی؛ عامل سلفی و حتی عامل اروپایی کمابیش در حوزه مسائل امنیتی شده قرار میگیرند. دوره دوم کنش هویتی و سیاستی ترکیه را میتوان «دوره نوعثمانیگری غیرشمولگرا» نامید. به اینمعنا که با تضعیف فرایند اروپایی شدن ترکیه؛ مواجهه با تحولات موسوم به بهار عربی و بعد از کودتای نافرجام نظامیان، لایه هویتی اروپایی سیاستگذاری ترکیه تضعیف شده است. بهنظر میرسد با توجه به تضعیف نقشآفرینی بعد هویتی اروپایی دوره اخیر، کنش سیاستی مرتبط با دنیای اسلام در ترکیه، به نسبت دوره پیش، کمتر شمولگرا و بیشتر فرقهای بوده است؛ البته ذکر این نکته لازم است که با توجه به اقتصاد سیاسی ترکیه، دامنه اروپاییزدایی و غربیزدایی در ترکیه محدود باقی خواهد ماند.
همانگونه که گفته شد، بهنظر میرسد با توجه به تضعیف نقشآفرینی بعد هویتی اروپایی در دوره دوم حکمرانی حزب عدالت و توسعه، کنش سیاستی مرتبط با دنیای اسلام در ترکیه، به نسبت دوره پیش، وجه فرقهایتری داشته است. «امنیتی شدن عامل شیعی» و نفوذ منطقهای ایران و ورود ترکیه به ائتلاف منطقهای برای سرنگونی نظام حاکم بر سوریه و یا همراهی با ائتلافهای منطقهای محدودکننده نفوذ ایران در منطقه یکی از پیامدهای رویکردهای فرقهایتر ترکیه نسبت به تحولات منطقهای بوده است. عربستان سعودی نیز بعد از انقلابهای عربی، بحران سوریه و یمن و اخیراً رخدادهای منتهی به قطع روابط سیاسی با ایران و بحران در روابط با قطر، بهدنبال تقویت ائتلافهای منطقهای حول محور خویش است. باوجوداین، درخصوص ائتلاف راهبردی ترکیه و عربستان درخصوص تحولات منطقهای، همواره تردیدهای جدی وجود داشته است. تفسیر برآمده از آموزههای وهابیت از اسلام به هیچ وجه با تفسیر غالب اسلام در ترکیه همخوانی ندارد و مورد تأیید گروههای اسلامگرا در ترکیه نیست. بهنظر میرسد علت اصلی این امر را باید در «اروپایی شدن نسبی اسلام» در ترکیه سراغ بگیریم.
خصومت آشکار عربستان و گفتمان مذهبی آن با اخوان المسلمین (که حامل تفسیری نسبتا معتدلتر از اسلام سیاسی به نسبت وهابیت است و بهدنبال تغییر نظم موجود در منطقه است) از دیگر علل بدبینی دولت و گروههای اسلامی ترکیه نسبت به عربستان است. در منظر دولت ترکیه و بخشهای مهمی از اسلامگرایان این کشور، انقلاب های عربی، کنشی ضروری درراستای گرایشات هویت خواهانه و دموکراسیخواهانه مردم مسلمان منطقه بوده است. حمایت کامل سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی ترکیه از قطر در جریان بحران اخیر روابط قطر با برخی کشورهای عربی نیز تا حدود زیادی در چهارچوب نسبت ترکیه و قطر با جریان اخوانی در منطقه قابل تبیین است. مسئلهای که به رقابت قدرتهای منطقه برای ارائه مدلهای حکمرانی و نهادهای حکومتی موردنظر خویش و اقناع بازیگران جدید برای گزینش مدل آنها نیز در ارتباط است.
Your Comment