پوتین؛ سیاست داخلی، سیاست خارجی و موضوع ایران
پوتین؛ سیاست داخلی، سیاست خارجی و موضوع ایران
یکشنبه 27 فروردین 1391
پوتین و سیاست داخلی
ماه گذشته، انتخابات ریاستجمهوری فدراسیون روسیه برگزار شد و مطابق انتظار، ولادیمیر پوتین، نخستوزیر کنونی و رئیسجمهور سابق این کشور توانست با به دست آوردن اکثریت قاطع آرا، بار دیگر این مسند را از آن خود کند. در خصوص تحولات محتمل در حوزه سیاست داخلی، دیدگاههای مختلفی از سوی کارشناسان غربی و روس بیان شده، هرچند این دیدگاهها متعدد و متنوعند، اما غالب آنها بر امنیتی شدن فضای داخلی کشور متفقالقولند. بر این اساس، میتوان انتظار داشت با تصدی ریاستجمهوری از سوی پوتین، مفهوم نیمبند دموکراسی حاکم به ایدئولوژی ملی روسیه تغییر جهت دهد؛ حکومت کنترل خود را بر گروههای مخالف و سازمانهای غیردولتی (NGO) تحت عنوان مبارزه با افراطگرایی و تروریسم افزایش داده و مسئله مهم عمود قدرت در ساختارهای سیاسی و اقتصادی روسیه همچنان پابرجا خواهد ماند. در این میان، ممکن است دومای روسیه با تصویب مجموعهای از قوانین برای کاهش آزادیهای مدنی و آزادی رسانهها به تنگ شدن فضای داخلی کمک کند. نفوذ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گسترده میگردد؛ هرچند پوتین اجازه اینکه گروهی از آنها مسلط گردد را نمیدهد. بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، قرار گرفتن برنامههای گسترده برای توسعه و نوسازی نیروهای مسلح و صنایع نظامی روسیه ازجمله اولویتهای وی خواهد بود.
در حوزه اقتصادی نیز به نظر کارشناسان، پوتین با فهم نیاز به تنوعبخشی به اقتصاد، اجازه دسترسی سرمایهگذاران خارجی به بازارهای روسیه را میدهد. در این میان، تلاش کمپانیهای روسی برای دسترسی به زیرساختهای انتقال انرژی ادامه خواهد یافت. در حالی که کمپانیهای دولتی به تسلط خود بر آنچه صنایع استراتژیک خوانده میشود (مانند گازپروم و رزنفت در بخش انرژی و تکنولوژی روسیه در بخش صنایع دفاعی) ادامه میدهند، منافع کمپانیهای خصوصی (هم روسی و هم بینالمللی)، در تجارت، خردهفروشی، کشاورزی، صنایع غذایی، سرگرمی و اتومبیل رونق مییابد.
پوتین و سیاست خارجی
فارغ از تحولات احتمالی در عرصه داخلی، آنچه بیش از همه توجه تحلیلگران را به خود معطوف کرده، روندی است که روسیه در عرصه سیاست خارجی خود در پیش خواهد گرفت. در این میان، در وهله نخست، رابطه روسیه با غرب و بهویژه آمریکا مورد توجه قرار گرفته و در مرتبه بعد، تحولات ژئوپلیتیکی در حوزههای مجاور این کشور از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود. برای درک بهتر آنچه احتمالاً در سیاست خارجی روسیه پوتین رخ خواهد داد، لازم است به سابقه فکری جریانی که پوتین رهبری آن را در سیاست خارجی این کشور برعهده دارد و تجربه دوره پیشین ریاستجمهوری وی اشاره شود.
ولادیمیر پوتین در حالی در سال 2000 به ریاستجمهوری روسیه برگزیده شد که این کشور پیش از آن، دو دوره تحول فکری در عرصه سیاست خارجی را از سر گذارنده بود؛ نخستین جریان فکری که حاصل خوشبینی افراطی دوره پساشوروی به غرب بود و از آن بهعنوان «اروآتلانتیکگرایی» یا غربگرایی یاد میشود. جریان فکری دوم که با دیده بدبینی به غرب همراه است و از آن بهعنوان گفتمان «اوراسیاگرایی» در سیاست خارجی روسیه نام برده میشود، روسیه را ابرقدرتی با ریشههایی هم در آسیا و هم در اروپا میدید و در عین حال، در الگوی توسعه روابط خارجی، روابط با کشورهای شرقی (آسیا و خاورمیانه) را بیشتر مد نظر داشت.از این دیدگاه، غرب نه یک مرجع همکاری، بلکه عمدتاً منبع تهدید بود و مهمترین خطر برای امنیت ملی روسیه، و گسترش ساختارهای غربی ـ بهویژه ناتو ـ در حوزه غربی این کشور بهشمار میآمد.
هنگامی که پوتین در سال 2000 بر سر کار آمد، مهمترین اولویت خود را بازیابی منافع ملی روسیه در فضایی به دور از تعصبات ایدئولوژیک و در جوی «عملگرایانه» دانست که در گفتمان «قدرت بزرگ مدرن هنجارمند» تجلی پیدا کرد؛ بنابراین، روسیه در وهله نخست یک قدرت بزرگ در جهان پسادوقطبی بود که در صدد بود جایگاه شایسته خود را بار دیگر بهدست آورد. در این میان، دو ویژگی «مدرن» و «هنجارمند» بودن، بهترتیب «نیاز» و «زمینه» همکاری با غرب را نیز معرفی مینمود.
در این دوره، هرچند پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 برای مدتی رابطه روسیه با غرب بهبود پیدا کرد، اما در پی طولانی شدن حضور نظامی آمریکا در افغانستان و همچنین حمله این کشور به عراق، روسیه با چالشی جدید روبهرو شد که گویا آمریکا با ابزاری جدید در صدد محدود کردن فضای حیاتی روسیه است. به این ترتیب، با وجود تداوم همکاریها، از آنجا که براساس همان رویکرد عملگرایانه، منافع ملی روسیه و ضرورتهای «قدرت بزرگی» این کشور با حضور آمریکا در منطقه ناهمخوان بود، روابط از سطح معینی تجاوز نکرد.
در دوره مدودیف که با روی کار آمدن اوباما در آمریکا همراه بود، روابط روسیه و آمریکا تغییر کرد. به همین دلیل شاید بتوان گفت گرایشهای مدودیف حداقل در سیاست خارجی با پوتین متفاوت بود. وی تا حدی خود را لیبرالتر نشان میداد و سعی میکرد از گرایشهای آتلانتیکگرایانه در سیاست خارجی خود استفاده کند. همین امر سبب شد با غرب بهویژه آمریکا، روابط نزدیکتری داشته باشد.
به هر صورت، در حال حاضر هرچند آمریکا و روسیه مایلند در خصوص برخی مسائل ازجمله سپر ضدموشکی، ایران و گفتگوهای امنیتی به توافق برسند، اما تحقق این توافق مشکل بهنظر میرسد. در این میان، پوتین نشان داده که مانند مدودیف در دادن امتیاز به آمریکا و آنچه مسکو در پرونده لیبی انجام داد سخاوتمند نیست.
در رابطه با سیاست پوتین در قبال منطقه پیرامون روسیه میتوان گفت مسکو همچنان در راستای مبارزه با افراطگرایی مذهبی حضور خود را در آسیای مرکزی افزایش میدهد. اگرچه نفوذ چین در حوزه اقتصاد در این منطقه رو به افزایش است، اما روسیه هنوز مرکز ثقل در جمهوریهای آسیای مرکزی محسوب میگردد. پوتین با استفاده از طرحهای همگرایانه مانند سازمان معاهده امنیت جمعی، جامعه اقتصادی اوراسیا و کشورهای مستقل مشترکالمنافع به مهار کشورهای این منطقه خواهد پرداخت. پوتین همچنین رهیافت همکاری بیشتر با چین، ازجمله در زمینه افزایش صادرات انرژی به این کشور را پذیرفته، اما نگران نفوذ رو به رشد چین خواهد بود.
پوتین و ایران
در این میان، پوتین در شرایطی به قدرت دوباره رسید که در دکترین او ایران از جایگاه مهمی برخوردار است. این در حالی است که وی مهمترین چالش همسایه خود، یعنی مسئله هستهای ایران در رویارویی با غرب را حلنشده میبیند. وی که بهعنوان نخستوزیر روسیه بر لزوم به رسمیت شناختن حقوق ایران در پیشبرد برنامه هستهای صلحآمیز خود ازجمله غنیسازی اورانیوم بارها تأکید کرده بود، اینک باید از جایگاه تصمیمگیرنده نخست سیاستهای بینالمللی روسیه، به حل این مسئله بپردازد. شاید برخی از اظهارات وی در دوران مبارزات انتخاباتیش در قبال برنامه هستهای ایران به درک چگونگی سیاست مسکو در قبال پرونده هستهای ایران کمک نماید. ولادیمیر پوتین در اقدامی متفاوت از روش معمول خود و سایر سیاستمداران روسیه، در جریان رقابتهای انتخاباتی، برنامهها و سیاستهای داخلی و خارجی آتی خود را با انتشار هفت مقاله پیاپی در هفت نشریه معتبر روسیه اعلام کرده است. وی در پنج مقاله اول به بررسی مسائل، مشکلات و چالشهای داخلی روسیه پرداخته و در دو مقاله آخر مسائل و موضوعات حوزه سیاست خارجی را مد نظر قرار داده است.
او در راستای آنچه سیاست اصولی روسیه نامیده میشود، یادآوری میکند که مسئله ایران را میتوان فقط از راه صلحآمیز حلوفصل کرد. پوتین در این زمینه مجدداً طرح گامبهگام مسکو را پیشنهاد میکند که براساس آن حق تهران برای پیشبرد برنامه هستهای صلحآمیز خود، ازجمله غنیسازی اورانیوم پذیرفته شود و در مقابل، تمام فعالیت هستهای این کشور تحت کنترل مطمئن و همهجانبه آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار میگیرد. به تأکید او، اگر در این کار توفیق حاصل شود، باید همه تحریمهای موجود علیه ایران ازجمله تحریمهای یکجانبه لغو شود. او با انتقاد ضمنی به رویکرد غرب در قبال تهران تصریح میکند که غرب بیش از حد به فکر «مجازات» برخی از کشورهاست و با کمترین بهانه به اعمال تحریم و گاهی حتی به «چماق نظامی» متوسل میشود؛ اما او یادآور میشود: «ما در قرن نوزدهم و حتی بیستم قرار نداریم».
از سوی دیگر، پوتین در مناسبات منطقهای هم به ایران نگاه ویژهای داشته و دوستی با ایران برایش اهمیت دارد؛ چراکه از این طریق میتواند در جریان تحولات منطقه نقش مثبت و فعالی داشته باشد. در عین حال، روابط اقتصادی و تجاری با ایران برای روسیه مهم و 90 درصد صادرات روسیه به ایران شامل کالاها و خدمات روسیه ازجمله تسلیحات میباشد. در این میان، تهران میتواند به آسانی سراغ منبع دیگری مانند چین برود. ایران همچنین میتواند در قفقاز جنوبی، حوزه خزر و آسیای مرکزی علیه منافع روسیه عمل نماید.
در مجموع، بهنظر میرسد ادامه پشتیبانی روسیه از ایران در سازمان ملل متحد، مخالفت با تشدید تحریمها علیه ایران و همچنین مانع شدن حمله احتمالی علیه ایران، ازجمله پیامدهای خوب انتخاب پوتین به ریاستجمهوری روسیه برای ایران خواهد بود؛ اما باید توجه نمود که پوتین جنگی با غرب ندارد و نمیخواهد به دوره جنگ سرد بازگردد. اگرچه میان این کشور و آمریکا در ارتباط با نقش روسیه در اروپا و در تقابل با ناتو اختلاف وجود دارد، اما این اختلاف در قیاس با اختلاف ایران با آمریکا در درجه دوم قرار دارد. پوتین برای مدرنسازی روسیه نیاز شدیدی به غرب دارد و علیه غرب اقدامی نخواهد کرد. روسیه حداکثر تلاش خود را خواهد کرد که روابط مسالمتآمیزی را با آمریکا، اما براساس اصل شریک برابر ایجاد نماید. آمریکا و دولت اوباما نیز مایل است روابط بدون چالشی را با مسکو برقرار کند. بر این اساس، میتوان گفت روی کار آمدن پوتین، منافع ملی ایران و روسیه را ـ دستکم در بعد تاکتیکی ـ به یکدیگر نزدیکتر میکند. بیگمان، این هنر دولتمردان و دستگاه دیپلماسی است که از این فرصت برای تأمین هر چه بیشتر منافع ملی کشور بهره گیرند.
Your Comment