دشمنی قاهره ـ آنکارا پایانی تلخ بر الگوی اخوانیسم
با شروع تحولات عربی و سقوط برخی از رژیمهای اقتدارگرا در شمال آفریقا، نظیر حسنی مبارک در مصر و بنعلی در تونس و به تبع آن قدرتیابی اسلامگرایان اخوانی در منطقه، فرصتی طلایی برای دولت ترکیه پیش آمد که با سوارشدن بر موج قیامهای مردمی و حمایت از تغییر در این کشورها، از فضای بوجود آمده در راستای تحقق سیاستهای منطقهای خود در قالب احیای نوعثمانگرایی استفاده کند.
در این مسیر؛ رجب طیب اردوغان نخستوزیر ترکیه با سفر به کشورهای منطقه تلاش کرد که ترکیه را به عنوان الگو برای آنان معرفی کند. رشد اقتصادی ترکیه در کنار ارزشهای اسلامی با صبغهای اخوانی برای این کشور از جذابیت زیادی برخودار بود. بنابراین طبیعی بود که قاهره گرایش بیشتری به الگوی پیشرفت توسعه آنکارا در منطقه داشته باشد.
سفر محمد مرسی رئیسجمهور مخلوع و اسلامگرای مصر به آنکارا و حضور وی در کنگره عمومی حزب عدالت و توسعه نشانگر اتحاد طبیعی دو کشور مهم و اتفاقنظر در مسایل منطقهای بود. ترکیه نیز در استقبال از اقدامات دولت وقت مصر با اعطای وام و سرمایهگذاری بیشتر تلاش داشت که با نزدیکی به قاهره به عنوان کانون جهان عرب و اثرگذاری بر روند تحولات خاورمیانه بهویژه فلسطین نارضایتی خویش را از اقدامات رژیم اسراییل (متحد قبلی ترکها) نشان دهد؛ چراکه تحولات فراگیر دنیای عرب زمانی رخ داد آنکارا ـ تلآویو دو مسیر جداگانه را برای تامین اهداف منطقهای خویش پیگیری میکردند. کشته شدن تعدادی از ملوانان ترک در حمله کماندوهای اسراییلی به کشتی مرمره و سیاستهای تهاجمی مقامات ترک علیه اقدامات نظامی این رژیم در نوار غزه شرایط را برای تیرگی روابط فراهم نموده بود. دورشدن ترکیه از اتحاد با رژیم اسراییل و پیوستن به جهان عرب میتوانست موازنه را به نفع نظامهای انقلابی منطقه و تحقق آرمانهای ملت فلسطین تغییر دهد.
پیوند اخوانیها با حماس به عنوان الگوی حکومتی در نوار غزه حلقه تکمیلی اخوانیسم در منطقه بود. همچنین ترکیه و مصر ضمن حمایت همهجانبه از مخالفین دولت بشار اسد در قالب ائتلاف ارتش آزاد سوری که عمدتا خط و مشی اخوانی دارند، تلاش داشت به رویای دیرینه خود یعنی احیای اخوانیسم در منطقه جامه عمل بپوشاند. همانطوری که اشاره شد حلقه مفقودشده این پازل سوریه بود که با فروپاشی ساختار قدرت سیاسی علویان عملی میشد. ولی ماهعسل مرسی ـ اردوغان و به تبع، رویای امپراتوری نوعثمانی ترکها هم دیری نپایید. چراکه دولت اسلامگرای مصر با عدم درک واقعی مطالبات مردم در قیام ژانویه 2011 و بیتفاتی به تنوع فرهنگی موجود در مصر، شیوه حکومت اقتدارگرای حسنی مبارک، البته با پوشش اسلامی را برای اداره کشور در پیش گرفته بود. تنش روزافزون در فضای سیاسی سرزمین نیل و ناکارآمدی دولت مرسی در پاسخگویی به خواست مردم و اتخاذ مشت آهنین در برخورد با مخالفین خود؛ شانس مجددی را به نهاد نظامیان داد که با حذف اسلامگرایان از عرصه قدرت دوباره به اصلیترین بازیگر داخلی ـ خارجی مصر تبدیل گردند.
اقدام ارتش در سرنگونی دولت مرسی در «قالب کودتای نرم» با بازتابهای متفاتی در سطح منطقه و جهان روبرو گردید. در حالیکه عربستان بهعنوان رقیب اسلامگرایان مصری از اقدام نظامیان استقبال کرد و با اعطای وام کلان تلاش نمود که سیاستهای کشورهای حاشیه خلیج فارس را نیز برای دوام و بقای دولت عدلی منصور فراهم نماید؛ ولی تحولات 30 ژوئیه 2013 مصر برای سیاستهای ایدئولوژیکگرای دولت اردوغان ناامیدکننده بود. قدرت نرم ترکها در راستای تقویت اسلام اجتماعی در منطقه و استفاده از ظرفیتهای اقتصادی خویش با ناکامی مواجه گشت.
در هر صورت سقوط مرسی برای حزب عدالت و توسعه ترکیه و سیاستهای نوعثمانگرایی اردوغان بسیار سنگین بود. این در حالی است که بعد از تحولات جدید مصر ترکیه ضمن اعتراض به سیاستهای سرکوبگرایانه نظامیان در برخورد با طرفداران محمد مرسی، همچنان اقدام السیسی را «کودتا» میداند و حاضر نشده است که مشروعیت دولت موقت مصر را تایید کند. در این ارتباط اردوغان گفته که «برای کسانی که با کودتا در مصر به قدرت رسیدهاند؛ احترامی قایل نیستم».
لذا ادامه اعتراضات دولت ترکیه به سیاستهای نظامیان در مصر و ناعادلانه خواندن دادگاه محمد مرسی باعث شد دولت موقت مصر در اقدامی تلافیجویانه با اخراج سفیر ترکیه واکنش نشان دهد. فراخوانی سفرا از پایتختهای دو کشور و ادامه جنگ رسانهای نشان میدهد که روابط دو کشور از حالت عادی خارج و در مسیر تقابل قرارگرفته است. ترکیه همچنان اقدامات نظامیان مصری را ناقض اصول دمکراسی دانسته و به سرکوب هوداران دولت گذشته اعتراض دارد. در مقابل هم مصر ترکیه را به توطئهچینی و دخالت در امور داخلی خویش متهم میسازد.
وضعیت موجود نشان دهد طرفین حاضر به آشتی و مصالحه برای پیریزی روابط نو مبتنی بر منافع دوسویه نیستند. میتوان گفت آنچه در مصر و کل منطقه خاورمیانه میگذرد حاصل اشتباهات استراتژیک دولت ترکیه است. مقامات ترکیه با وجد و سرور مضاعف تصور میکردند که وزش نسیم دمکراسیخواهی در مصر و تونس... همواره بر وفق و مراد آنها ادامه خواهد داشت و ترکیه با اتخاذ سیاست جدید در قالب حمایت از جنبشهای مدنی و ارایه الگو برتر برای منطقه مدیریت تحولات را برعهده خواهد گرفت.
اما سقوط مرسی نشانگر این موضوع است که الگوی اخوانی مد نظر ترکیه از جذابیت خاصی برای مردم انقلابی منطقه برخودار نبوده و نیست. علاوه بر مصر روند تغییرات در تونس نیز به ضرر همکیشان اخوانی ترکها پیش میرود. در سوریه نیز برعکس تصور آنکارا ابتکارعمل در عرصه میدانی با نیروهای تندروی سلفی و جبهه النصره میباشد. در هرصورت ورقه برگشته و منافع راهبردی ترکیه نیز با تحولات مصر به خطر افتاده است. از دیگر سو؛ عربستان سعودی تلاش دارد از شرایط موجود به نفع خویش استفاده نمایید. رقابت موجود میان ریاض ـ آنکارا که قبلا به دلیل مواضع مشترک بر سرنگونی رژیم بشار اسد مستتر مانده بود آشکار شده و موضوع مصر نیز دمل چرکینی است که سر باز کرده و همگرایی ترکیه و عربستان را با معمایی بزرگ روبرو ساخته است.
عربستان احساس میکند که در تحولات مصر دست بالا را پیدا کرده و میتواند با نزدیکی با این کشور مدیریت تحولات منطقه را از آنکارا به ریاض منتقل سازد. در سوی دیگر میدان؛ مصر به رهبری نظامیان با بازگشت به سیاستهای پانعربیستی دوران طلایی ناصر به دنبال احیای قدرت منطقهای و بهرهمندی از ظرفیتهای بالای مالی و سیاسی عربستان است. همچنین عربستان بر این تصور است که مصر تضعیف شده حداقل برای میانمدت به دلیل مشکلات عدیده اقتصادی توان رهبری و رقابت با این کشور را در منطقه نخواهد داشت. از دیگر سو با تضعیف مولفههای ایدئولوژیکی در سیاست خارجی مصر، عربستانیها تصور میکنند دیگر شاهد نبرد بر سر مرجعیت دینی در جهان سنی و اسلام نخواهند بود.
البته مصر هم برای پذیرش این موضوع آمادگی کامل دارد. سفر مقامات مصری به عربستان و دیگر کشورهای عربی نشانگر تمایل بیشتر این کشور برای همکاریهای منطقهای در قالب اتحادیه عرب میباشد، بطوریکه دولتمردان جدید مصر برای بازیافت هویت عربی خویش و همسو نشاندادن با منافع کشورهای حاشیه خلیج فارس بار دیگر از اتهامات واهی امارات متحده عربی راجع به جزایر سهگانه ایرانی حمایت کرده و امنیت خلیج فارس را با امنیت مصر یکسان دانسته است.
چرخش مصر به سوی دولتهای عربی میتواند به تجدید سیاست خارجی ترکیه در منطقه بیانجامد. ترکها برای کنار آمدن با وضعیت موجود ناچار به تجدیدنظرطلبی در سیاستهای نوعثمانگرایی و اتخاذ سیاستهای رئالیستی هستند. دورشدن از جهان عرب برای ترکیه گرچه تلخ است ولی آنکارا با بازتعریف منافع خویش همچنان عنصر اثرگذار در تحولات منطقه خواهد بود. در این مسیر ترکیه علایم مثبتی را برای تجدید مناسبات با ایران و مشارکتسازنده در تحولات سوریه از خود نشان میدهد.
این در حالی است که با توافق ایران و گروه 1+5 در نشست ژنو 3 شرایط جدیدی برای همکاریها چندجانبه در منطقه خاورمیانه شروع شده است. ترکیه از لغو تحریمهای علیه ایران استقبال کرده و منتظر احیای همکاریهاست. از دیگر سو به نظر میرسد آنکارا برای جبران شکست خود در تحولات مصر و عدم تحقق دولتهای اخوانی اسلامی در منطقه بار دیگر ضمن تلاش برای الحاق به اتحادیه اروپا، نقش خود را در اورآسیا نیز پررنگتر نماید. نمود عینی آن تمایل به حضور در سازمان اکو و نیز همکاریهای سیاسی و اقتصادی گستردهتر با کشورهای ترکزبان آسیای میانه و قفقاز خواهد بود. در تحلیل نهایی باید گفت مناسبات قدرت در منطقه با تحولات مصر تغییریافته و با نزدیکی بیشتر قاهره به جهان عرب و دوری از آنکارا، شاهد بلوکبندیهای جدید قدرت در خاورمیانه خواهیم بود.
Your Comment