دیپلماسی فرهنگی فرانسه؛ به مثابه ابزار پیشبرد سیاست خارجی
بخشی از مقدمه کتاب ...
بخشی از مقدمه کتاب ...
مقدمه
هرگاه از دیپلماسی سخن به میان میآید توجه اصلی مخاطبان، به مباحث سیاسی، نظامی و بعضا اقتصادی معطوف میشود؛ این نگاه در سده اخیر برجسته و غالب بوده است لاکن در طول سه دهه اخیر، بخصوص پس از جنگ سرد، شاهد شکلگیری ابعاد دیگر و البته بدیعی از دیپلماسی، یعنی، دیپلماسی عمومی، دیپلماسی رسانهای و دیپلماسی فرهنگی بودهایم که در این رهگذر توجه غالب به ابعاد نرم قدرت و اثرگذار بر فکر و اندیشه مخاطب است. حال آنکه در عرصه دیپلماسی سیاسی و نظامی بعد سخت قدرت مورد توجه است و باعث تحمیل هزینههای سنگینتر، خسارات بیشترو اثرگذاری کمتر است. البته طول دوره یا عمر اثرگذاری نیز به مراتب کمتر خواهد بود. در مقابل، دیپلماسی فرهنگی که از طریق ذهن و اندیشه و با استفاده از ابزارها و روشهای نرم در محیط فرهنگی و باورهای کشورهای دیگر رسوخ میکند با هزینه های کمتر، ابزارهای موجهتر، حساسیت کمتر نزد مخاطبان و ماندگاری بیشتر همراه است. از این روی، بدیهی است، عقلای حاکم بر کشور، که مقصودشان حکمرانی مطلوب[1] است مسیر کم هزینهتر و نتایج بهتر و ماندگارتر را ارجح دانسته و نظام تصمیم گیری خود را در عرصه سیاست خارجی و روابط بینالملل، بر مدار دیپلماسیهای نوین و از جمله دیپلماسی فرهنگی تنظیم نمایند.
امروزه دیپلماسی فرهنگی بعنوان «نمونه بارز و اعلای اعمال قدرت نرم» (خانی،1384: 137) نقش به سزایی در پیگیری و تحقق سیاست خارجی و اثرگذاری بر سایر ملتها و کشورها بشمار میآید.
دیپلماسی فرهنگی از انشعابات و زیر شاخههای دیپلماسی عمومی و همچنین یکی از مصادیق بارز قدرت نرم، میتواند زمینههایی را فراهم نماید تا یک کشور از ظرفیتها و قابلیتهای فرهنگی، ادبی، هنری، تاریخی و حتی دینی و مذهبی خود در قالبهای مختلف و متنوع همچون ادبیات، شعر، موسیقی، سینما و سایر زیرشاخههای فرهنگ در راه دست یافتن به اهداف خود در عرصه سیاست خارجی بهره بگیرد. برخی کشورها در استفاده از فرهنگ در تعاملات بینالمللی، سابقه بیشتری دارند؛ فرانسه از جمله این کشورها است. (گوهری و دهشیری، 1399: 989)
فرانسه در دورههای مختلف، چه در دوران زمامداری حاکمان تمامیت خواهی همچون فرانسوای اول و لویی چهاردهم و چه در پنج جمهوری پس از انقلاب 1789، به اهمیت و جایگاه فرهنگ در عرصه داخلی و بینالمللی توجه ویژهای مبذول داشته و هیچگاه از این ابزار برای تحقق منافع و مطالع خود در عرصه سیاست خارجی رویگردانی نکردهاند بلکه هر چه به عصرحاضر نزدیکتر میشویم فرهنگ و خاصه دیپلماسی فرهنگی با قوت و جدیت روزافزونی در برنامهریزی کشور لحاظ شده و با ساختار حاکمیتی منسجمتری مورد توجه مضاعفی قرار گرفته است. این اهمیت به میزانی است که در حال حاضر، دیپلماسی فرهنگی به بخشی از ساختار وزارت اروپا و امور خارج فرانسه، بعنوان نهاد متولی سیاست خارجی فرانسه نزد اتحادیه اروپا و عرصه بینالملل تبدیل شده است. فرانسه با در اختیار داشتن 125 «موسسه فرانسه»[2] و 830 موسسه «اتحاد فرانسه»[3]، و همچنین با مدیریت 545 مدرسه و آموزش 390 هزار دانش آموز در 138 کشور جهان، به اولین شبکه فرهنگی در سطح جهان تبدل شده است (سایت وزارت امور خارجه فرانسه).
فرانسه علاوه بر شبکه یاد شده، در عرصه های دیگری نیز چون سیمنا، موسیقی، نمایش، کتاب، مد، طراحی، محتواهای صوتی وتصویری، مهندسی فرهنگی، بازیهای ویدئوئی، نشر و حق نشر، برگزاری مناسبتهای مختلف فرهنگی دیگر همچون فصول فرهنگی با کشورهای دیگر، برگزاری نشستهای هم اندیشی و ... به توسعه و تعمیق فعالیت خود در عرصه فرهنگی و افزایش عایدات آن در توسعه نفوذ و اثرگذاری سیاسی نزد ملتها و کشورهای دیگر میپردازد.
هر چند در خصوص موضوع دیپلماسی فرهنگی، از جمله دیپلماسی فرهنگی فرانسه، مقالاتی منتشر شده است؛ لاکن هیچ یک از این نوشتههای مورد بررسی قرار گرفته، از منظر سیاست خارجی به این موضوع ورود نکردهاند.
بعنوان مثال آقای سید داوود آقایی و خانم صدیقه سادات آقایی در مقالهای تحت عنوان «دیپلماسی فرهنگی فرانسه؛ ماهیت و ابزارها»، که در سال 1397 منتشر شده است، ضمن پرداختن به مفاهیم مرتبط با دیپلماسی فرهنگی و ارزشهای فرانسوی، در ادامه به ابزارهای در اختیار عرصه فرهنگی فرانسه از جمله، سینما، رسانه، هنر و معماری، زبان فرانسه، نمادهای کشور فرانسه از جمله سرود ملی و پرچم و امثالهم پرداخته و نتیجهگیری خود را ارائه مینماید و به موضوعاتی چون اثر آن بر عرصه سیاست خارجی ورود مشخصی نمیکند.
در مقاله دیگری، آقای محمدحسن خانی در مقالهای که با عنوان «دیپلماسی فرهنگی و جایگاه آن در سیاست خارجی کشورها» به نگارش درآورده و در سال 1399 در وبگاه موسسه بینالمللی گفتگوهای فرهنگی منتشر کرده است ضمن بررسی مفاهیم وتعاریف دیپلماسی فرهنگی بعنوان یک قدرت نرم، اشاراتی هم به مزایا و سازوکارهای مرتبط با این موضوع میپردازد. بخش بعدی این مقاله نیز به تاریخچه دیپلماسی فرهنگی در آمریکا و برخی دیگر از کشورها چون ژاپن، کانادا و انگلیس پرداخته است. دیپلماسی فرهنگی در فرانسه یک پاراگراف از این مقاله را تشکیل داده و نیاز است که به صورت مشروح تر مورد بحث و بررسی قرار گیرد؛ لذا تلاش داریم در این مقاله به فرصتهایی که دیپلماسی فرهنگی و ابزارهای فرهنگی فرانسه، بعنوان بازوان تحقق سیاست خارجی، در اختیار دستگاه سیاست خارجی فرانسه قرار میدهند بپردازیم و به صورت مشروح و مبسوط ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم به نحوی که مخاطب با مطالعه آن، ضمن کسب شناخت از مفاهیم و تعاریف مرتبط با دیپلماسی فرهنگی، با پیشینه و تاریخچه این هنر در اختیار سیاست خارجی آشنا شده و در ادامه به امکانات و ابزارهای در اختیار فرانسه، میزان توجه دولت به این مهم، بودجه تخصیص داده شده، خواهیم پرداخت و به بهرههای متصور از آن در عرصه سیاست خارجی و تامین منافع ملی نیز اشاره خواهیم داشت.
نوشتار حاضر تلاش دارد تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، دیپلماسی فرهنگی فرانسه را در پیشبرد سیاست خارجی این کشور مورد مداقه و بررسی قرار دهد.
Your Comment