تحلیلی بر بحران روابط قطر با برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج ‌فارس


تحلیلی بر بحران روابط قطر با برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج ‌فارس
 

چهار کشور عربستان سعودی، بحرین، مصر و امارات متحده عربی با اعلام حمایت قطر از تروریسم و بی‌ثبات کردن کشورهای عربی اقدام به قطع رابطه با این کشور کردند و به‌نظر می‌رسد، اختلافات برخی کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی و قطر از حالت رقابت وارد فاز خصومت شده است. حال سؤالی که ایجاد می‌شود این است که چه عواملی موجب بروز بحران کنونی شده است که در پاسخ برخلاف عوامل اعلام رسمی می‌توان سایش گفتمانی، نزاع بر سر سیادت، جذب مصر و موضوعات مطرح در اقتصاد سیاسی بین‌المللی را عوامل این بحران ذکر کرد؛ زیرا حمایت قطر از تروریسم و ایجاد بی‌ثباتی امر جدیدی نبود که به‌یک‌باره موجب قطع روابط شود.

خاندان حاکم بر قطر با نزدیک شدن به اخوان‌المسلمین و القاعده و حمایت مالی از ایشان، سعی در بازتولید قدرت ازطریق این جریانات پرنفوذ در جهان اسلام و غرب آسیا داشته‌اند و ازسوی‌دیگر با تأسیس یک شبکه قدرتمند رسانه‌ای که یک جز آن شبکه الجزیره است، تلاش زیادی برای ایجاد امپراتوری رسانه‌ای کردند. با آغاز تحولات جهان عرب در سال 2011، قطر با تشدید حمایت از اخوان‌المسلمین و القاعده و همین‌طور تقویت شبکه قدرتمند رسانه‌ای، توانست تا حدودی به اهداف بلندپروازانه قطر جامه عمل بپوشاند.

این امر موجب ترس عربستان سعودی از قدرت روزافزون قطر شد و تلاش خود را برای احیای قدرت خود و محدودسازی قطر آغاز کرد در این راستا می‌توان به تلاش برای سرنگونی دولت‌های اخوانی در مصر، لیبی و تونس، انتقال قدرت از معارضان اخوانی و وابستگان القاعده در سوریه به معارضان طرفدار عربستان سعودی، اجبار شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، به واگذاری قدرت به پسرش شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، و تخریب نرم رسانه‌های وابسته به قطر در جهان عرب اشاره کرد. بعد از روی کار آمدن شیخ تمیم بن حمد آل ثانی تا حدودی سیاست‌های بلندپروازانه قطر فروکش کرد، ولی همچنان سیاست‌های قطر در روابط با اخوان‌المسلمین و القاعده تداوم داشته و شبکه الجزیره نیز با تعدیل برخی از سیاست‌هایش همچنان یکی از رسانه‌های مؤثر و پرقدرت جهان عرب محسوب می‌شود.

درمورد شکل‌گیری بحران قطر دلایل مختلفی را می‌توان ذکر کرد که نخستین آن سایش گفتمانی بین اسلام سیاسی اخوانی و اسلام سیاسی موردنظر عربستان سعودی است؛ زیرا عربستان سعودی به‌خصوص بعد از برگزاری اجلاس سران عربی، اسلامی و آمریکایی به‌دنبال بازتعریف اسلامی است که رهبری آن بر عهده این کشور است و قطر با توجه به حمایت از گفتمان اخوانی در تعارض جدی با تولید این گفتمان موردنظر عربستان سعودی است. دراین‌راستا، به‌نظر می‌رسد امارات متحده عربی و مصر نه به‌دلیل قبول گفتمان اسلامیِ عربستان سعودی بلکه به‌دلیل تعارض با گفتمان اخوانی با عربستان سعودی همسو شده‌اند، بیانیه‌های خاندان آل شیخ علیه خاندان حاکم نیز دراین‌راستا قابل تحلیل است.

دلیل  دیگر شکل‌گیری بحران قطر را می‌توان مخالفت این کشور با سیادت و هژمونی طلبی عربستان سعودی دانست. عربستان سعودی به‌دلیل وسعت، جمعیت و قدرت نظامی و اقتصادی همواره به‌دنبال برتری در غرب آسیا و برتری هژمونیک در شبه‌جزیره عربستان بوده است، به‌گونه‌ای که این زیرسیستم منطقه‌ای را حیات خلوت خود می‌داند؛ اما در دستیابی به برتری در معادلات منطقه‌ای غرب آسیا با چالشگرانی همچون جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، مصر، عراق و سوریه مواجه بوده است و در شبه‌جزیره عربستان اگرچه از برتری نسبی هژمونیک برخوردار است ولی این برتری هژمونیک هرازچندگاهی ازسوی برخی بازیگران همچون عمان، یمن و قطر به چالش کشیده شده است.

عربستان سعودی با اغماض، چالشگری عمان و یمن را به‌دلیل سابقه سیاسی و تاریخی در شبه‌جزیره عربستان تا حدودی پذیرفته است، ولی حاضر به پذیرفتن چالشگری دیگر شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج ‌فارس نیست. در چند دهه اخیر کشورهای قطر و امارات متحده عربی به مدد منابع نفتی و گازی و همین‌طور مدیریت صحیح اقتصاد، توانسته‌اند از ظرفیت‌های زیادی برای تولید قدرت برخوردار شوند. دراین‌بین، حاکمان قطر به‌دلیل وابستگی به قبیله بزرگ بنی تمیم، اختلافات ارضی با عربستان سعودی و همچنین ثروت زیاد همواره نسبت هژمونی طلبی عربستان سعودی معترض بوده‌اند‏، ازاین‌رو در تلاش‌اند که استقلال سیاسی و حتی مذهبی خود را از عربستان سعودی حفظ کنند.  بعد از روی کار آمدن ملک سلمان و قدرت‌یابی شاهزاده محمد بن سلمان، برتری‌جوئی عربستان به‌شدت تشدید شده و به‌نظر می‌رسد این امر برای حاکمان قطر غیرقابل پذیرش بوده است و نسبت به آن به‌وسیله مصاحبه‌های مقامات و رسانه‌های وابسته واکنش نشان داده‌اند. این امر با ناخشنودی شدید عربستان سعودی مواجه شده است تا حدی که به تکرار سناریو برخورد با جمهوری اسلامی ایران در قطع رابطه پرداختند.

دلیل دیگر بحران قطر شاید سیاست جذب مصر باشد، مصر در چند سال اخیر در تلاش بوده که سیاست خارجی خود را به‌گونه‌ای تنظیم کند که منافع ملی خود را تأمین کند به همین‌دلیل در موضوعات مختلفی همچون موضوع سوریه، یمن، کمک‌های نفتی عربستان سعودی و نحوه برخورد با قطر، دارای اختلافاتی با عربستان سعودی بوده است، دراین‌میان با توجه به اینکه سعودی‌ها برای پیشبرد اهداف خود به نزدیکی بیشتر به مصر به‌عنوان یکی از ارکان جهان عرب احتیاج دارد تلاش می‌نماید به‌نحوی در کنار اهداف دیگر در قطع رابطه با قطر به‌نوعی به مصر نزدیک‌تر شود. البته در این امر آمریکایی‌ها نقش دارند و تلاش کردند با نزدیک کردن این دو کشور به هم تا حدودی مانع از نزدیکی بیشتر مصر به روسیه شوند، شاهد این مدعا نیز انتشار تصویری از دست گذاشتن دونالد ترامپ، ملک سلمان و عبدالفتاح السیسی با وجود حضور بیش از سی رهبر کشورهای عربی و اسلامی بر روی یک گوی کروی شکل منقش به نقشه جهان به هنگام افتتاح مرکز مبارزه با تروریسم در ریاض است که نباید این امر را نادیده گرفت.

دلیل دیگر بحران قطر را می‌توان مباحث مربوط به اقتصاد سیاسی بین‌المللی دید. در نگاه اول صندوق سرمایه‌گذاری قطر با نزدیک به 350 میلیارد سرمایه‌گذاری در اقصی نقاط دنیا جلب توجه می‌کند. فشار هرچه بیشتر همسایگان عرب قطر بر این کشور، دوحه را هرچه بیشتر آماده امتیازدهی به آمریکا به‌خصوص درزمینه اقتصادی می‌کند و سرمایه‌گذاری کلان قطر در آمریکا (مثلاً طرح سرمایه‌گذاری 35 میلیارد دلاری آن در دره سیلیکون) می‌تواند یکی از اهداف چراغ سبز نشان دادن دولت ترامپ به ریاض برای تحولات اخیر باشد. بحث مدیریت قیمت‌ها در بازار نفت و گاز نیز می‌تواند یکی دیگر از اهداف دولت ترامپ در تبدیل بحران در جهت اقتصاد باشد. افزایش قیمت‌ها در این حوزه به‌نحوی‌ که تولید و استخراج نفت و گاز شیل این کشور را مقرون به‌صرفه کند یا به‌طور مثال به‌خاطر مشکلات حمل‌ونقل گاز ال‌ان‌جی قطر به ژاپن و شرق آسیا فرصتی برای صادرات هرچه بیشتر گاز شیل آمریکا فراهم آورد که این خود می‌تواند موجب اشتغال‌زایی موردنظر دونالد ترامپ شو،  دراین‌راستا قابل تحلیل است.

دلیل دیگر بحران قطر را می‌توان یک سیاست آمریکایی برای کسب منافع از بحران در منطقه خلیج ‌فارس دانست. عربستان سعودی با تعریف جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان دشمن و تأکید بر وجود تهدیدات تروریستی اقدام به نزدیکی بیشتر به ایالات‌ متحده آمریکا کرده است، دراین‌راستا با عقد قراردادهایی که تقریباً برابر با ذخایر ارزی این کشور در ایالات ‌متحده آمریکاست منافع و شغل‌های زیادی را برای ایالات ‌متحده آمریکا ایجاد کرده است. دراین‌ارتباط امارات متحده عربی نیز با ترسیم تهدیدهای تروریستی و تهدید فرضی جمهوری اسلامی ایران اقدام به عقد قراردادهای تسلیحاتی با ایالات ‌متحده آمریکا کرده، ولی به‌نظر می‌رسد دراین‌بین، دولت ثروتمند قطر به‌دلیل عدم احساس تهدید از ناحیه تروریسم تکفیری و جمهوری اسلامی ایران، با وجود ذخایر عظیم ارزی قراردادهای قابل‌ذکری را با ایالات‌ متحده آمریکا و کشورهای غربی منعقد نکرده است، شاید برخی از لابی‌های اقتصادی در ایالات ‌متحده آمریکا با مدیریت بحران‏، در تلاش‌اند بخشی از این ذخایر ارزی را در قالب قراردادهای پرسود نظامی و امنیتی کسب کنند.

در جمع‌بندی مطالب فوق باید گفت بحران روابط قطر با کشورهای فوق به‌خودی‌خود برای جمهوری اسلامی ایران به‌مثابه یک فرصت است، بدون اینکه هیچ اقدامی انجام دهد؛ اما ایران با مدیریت هوشمند می‌تواند به بهترین نحو از آن بهره برده و از تبدیل آن به تهدید جلوگیری کند. توضیح اینکه با توجه به شرایط کنونی معادلات منطقه‌ای غرب آسیا هرگونه شکاف در ائتلاف‌سازی موردنظر عربستان سعودی، منافع امنیتی جمهوری اسلامی ایران را تأمین می‌کند، ولی این امر را باید مدنظر داشت که این بحران یک مسئله داخلی عربی است که درصورت ورود مستقیم جمهوری اسلامی ایران به آن موجب تقویت اتحادها و ائتلاف‌ها ضد ایرانی در آینده خواهد شود؛ زیرا تاریخ جهان عرب نشان داده بحران‌های عربی بعد از مدتی فروکش می‌کند و بازیگران خارجی که به شکل مستقیم در این بحران‌ها درگیر شدند، بازنده اصلی آن بوده‌اند. ازاین‌رو تأکید وزارت خارجه جمهوری اسلامی بر حل‌وفصل مسالمت‌آمیز بحران و تأکید بر همکاری و گفت‌وگو اقدامی به‌جا بوده است. البته جمهوری اسلامی ایران می‌تواند بدون ورود در بحث‌های استراتژیک و راهبردی با تأکید بر بعد انسانی سیاست به تأمین برخی از اقلام مورد نیاز این کشور بپردازد، در ضمن تأکید بر هنجارهای بین‌المللی نظیر تمامیت ارضی قطر و اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورها که مانع هرگونه تحرک نظامی علیه قطر یا تشویق و تمهید کودتای نظامی در این کشور می‌گردد نیز در این شرایط مثبت قلمداد می‌شود.