نقد طرح جان بولتون برای حل بحران شبه‌جزیره کره


بحران در شبه‌جزیره کره از زمان روی‌کار آمدن ترامپ (نوامبر 2016) شدت بیشتری به خود گرفته است. کره جنوبی، آمریکا و ژاپن رزمایشات نظامی خود را در منطقه ادامه می‌دهند. در تازه‌ترین مورد و بر طبق اخبار غیررسمی آمریکا، بمب‌افکن‌های راهبردی ب 52 خود را به‌صورت 24 ساعته به حالت آماده‌باش درآورده است. در طرف مقابل، همچنان شاهد بیانیه‌های شدیدالحن پیونگ‌یانگ علیه آمریکا و دولت‌های هم‌پیمان این کشور در شرق آسیا هستیم. دو قدرت منطقه‌ای دیگر یعنی روسیه و چین نیز در قالب مسئولیت‌های بین‌المللی خود با قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه کره شمالی همراه شده‌اند؛ اما این همراهی در فشار علیه کره شمالی لزوماً به‌معنای همراهی با آمریکا از جانب این دو کشور نیست. هم نخبگان چینی و هم نخبگان روسی هر دو درمورد آمریکا و سیاست‌های این کشور علیه دولت‌های مخالف سوءظن دارند و معتقدند سیاست اعمال تحریم و فشارهای اقتصادی از جانب آمریکا تنها ابتدای فرآیندی است که انتهای آن می‌تواند منجربه فروپاشی دولت موردنظر شود.
سخن ما در این یادداشت بر سر دولت‌های چین و روسیه است که اکنون به بهانه اعمال نمایش قدرت کره شمالی خود درمعرض فشارهای آمریکا قرار دارند (اگرچه در اعمال فشار علیه کره شمالی نقش مؤثری دارند) و آمریکا نیز علی‌الظاهر تلاش دارد تا با مجاب کردن آنها به همراهی با سیاست‌های این کشور، برنامه موشکی و اتمی پیونگ‌یانگ را مهار کند. 
چین در چند ماه اخیر با رأی مثبت به اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه متحد دیرینه خود یعنی کره شمالی تلاش داشته تا آنها را وادار به تجدیدنظر در محاسبات امنیتی خود کند. در آمریکا نیز چه در سطوح نخبگان سیاسی و چه در سطوح نخبگان علمی این مسئله پذیرفته شده است که چین می‌تواند نقش مثبتی در فرایند بازگرداندن کره شمالی به میز مذاکره بازی کند و حتی در فرایندهای آتی این بحران که می‌تواند اعمال فشار بیشتر و حتی اقدام نظامی علیه کره شمالی باشد, نقش مؤثری ایفا کند.
 
طرح جان بولتون و آینده بحران کره شمالی 
همان‌طور که پیش از این نیز ذکر شد، نقش نخبگان سیاسی آمریکا در وادار کردن چین در حل‌وفصل بحران کره شمالی حائز اهمیت است. در میان این نخبگان جان بولتون در چند ماه اخیر بیش از سایرین با ارائه نظرات و دیدگاه‌های خود تلاش داشته است تا چین را وادار به پذیرش دستور کار آمریکا درقبال شبه‌جزیره کره کند. وی در یادداشتی که در ماه اوت در سایت نشریه هیل(1) منتشر کرده اعتقاد دارد، اینک چین آخرین امید دیپلماتیک آمریکا برای حل‌وفصل مسئله کره شمالی است. 
«تلاش‌های 25 ساله برای حل‌وفصل مسالمت‌آمیز بحران اتمی کره شمالی شکست خورده است؛ ضمن اینکه تلاش برخی از سیاستمداران پیشین آمریکایی همچون دولت بیل کلینتون در انعقاد توافق به‌اصطلاح چهارچوب مورد توافق تلاشی درجهت سیاست مماشات با دولت کره شمالی است و مقصر اصلی در شکست این موافقت‌نامه نیز پیونگ‌یانگ است. بنابراین گفتگو و مذاکره با کره شمالی هدر رفت وقت است و ضرورت گفتگو با چین باید ملاک باشد».
اما راه‌حل موردنظر بولتون برای حل بحران کره که تلاش دارد ازطریق گفتگو و متقاعد کردن چین آن را دنبال کند چیست؟ گفتگو با چین تا این کشور دو کره را متقاعد کند بار دیگر و به‌صورت مسالمت‌آمیز به یکدیگر ملحق شوند و شاهد اتحاد مجدد این دو کشور باشیم. اتحاد مجدد دو کره می‌تواند در بلندمدت به سود منافع چینی‌ها نیز باشد. وی اعتقاد دارد مسئله‌ای همچون بحران آوارگان که ممکن است پس از فروپاشی احتمالی کره شمالی پس از فشارهای وارده به پیونگ‌یانگ به‌وجود آید مورد نگرانی چین است، اما می‌توان با همکاری مشترک آمریکا و چین این مسئله را حل کرد؛ ضمن آنکه عبور نیروهای آمریکا و کره جنوبی از مرز مشترک دو کره نیز خطری را متوجه چین نخواهد کرد!
 
نقد طرح یک‌سونگرانه جان بولتون
در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که الحاق و اتحاد مجدد دو کره آن هم در چهارچوب موردنظر بولتون تا چه اندازه می‌تواند تأمین‌کننده منافع بلندمدت چین در شبه‌جزیره کره باشد؟ در ابتدا باید گفت موضوع الحاق دو کره به یکدیگر از پیشینه طولانی پس از انعقاد پیمان آتش‌بس پس از جنگ کره برخوردار است و دو کشور تلاش داشته‌اند ازطریق اتخاذ سازوکارها و تبادلات فرهنگی و اقتصادی میان خود به یکدیگر نزدیک شده و این مسئله مقدمه‌ای برای الحاق میان آنها شود. تجربه تاریخی در روابط میان دو کشور نشان داده است که طرفین از اراده سیاسی کافی برای این منظور برخوردار هستند؛ برای مثال، رو مو هیون، رئیس‌جمهور وقت کره جنوبی در سال 2007 از پیونگ‌یانگ بازدید کرد و با رهبر وقت کره شمالی دیدار نمود. 
اما چرا باید پیشنهاد بولتون به مقامات آمریکایی و لحاظ کردن منافع چین در اتحاد مجدد را به دیده سوءظن نگریست. نباید فراموش کرد در تفکرات سیاسی بولتون و هم‌نوعانش در واشینگتن جایی برای رقبای مسئولیت‌پذیر این کشور و شریک شدن با آنها در سطح جهانی برای پیشبرد دستور کارهای سیاست خارجی آمریکا وجود ندارد. نگاهی کوتاه به عملکرد دولت جورج بوش که بولتون نیز در آن زمان خود صاحب مناصب عالی بود خود گویای همه چیز است. در آن زمان نیز دولت وقت آمریکا با وارد کردن اتهامات بی‌اساس به کره شمالی در نقض چهارچوب مورد توافق برای حل‌وفصل مسئله اتمی این کشور از این توافق‌نامه تأثیرگذار در حوزه عدم اشاعه خارج شد.
درواقع خط اصلی تفکر سیاسی بولتون، ایده تغییر رژیم‌های مخالف و ناهمسو با سیاست‌های آمریکاست که به‌صورتی ویژه درقبال کره شمالی نیز دنبال می‌شود. ضمن اینکه نومحافظه‌کاران در آمریکا نگاهی بدبینانه به توافقات دوجانبه و چندجانبه بین‌المللی داشته و دارند؛ زیرا اعتقاد دارند این توافقات مادامی به سود منافع آمریکا هستند که محدوده عمل حاکمیت آمریکا و پیشتازی قدرت این کشور در عرصه جهانی را محدود نکند.
 
نتیجه‌گیری
نگاه چین به مسئله الحاق دو کره نگاهی مثبت است که می‌تواند در بلندمدت ثبات و آرامش را در این شبه‌جزیره واقع‌شده در محیط پیرامونی چین حاکم کند. درنتیجه، با توجه به قرار داشتن موضوعاتی همچون تغییر رژیم با استفاده از ابزار نظامی، وجود نگاه بدبینانه به مذاکره و توافق با کره شمالی، داشتن رویکردی حذفی و رد مذاکره مجدد با کره شمالی، تصور همراه شدن چین با آمریکا در این مقطع زمانی آن هم در چهارچوب پیشنهادات بولتون نمی‌تواند راهکار مناسبی برای حل بحران شبه‌جزیره کره باشد.
 
پی‌نوشت 
1. China is America's last diplomatic hope for North Korea. John Bolton. 08/13/2017
http://thehill.com/blogs/pundits-blog/international-affairs/346380-opinion-bolton-china-is-our-last-diplomatic-hope-for