خروج از افغانستان:
سیاست منطقهای تازه آمریکا
از زمان سرنگونی طالبان، آمریکاییها بیش از هرجایی که مداخله نمودهاند، تلاش کردهاند در افغانستان الگویی مطلوب و مناسب (از حیث توسعه انسانی، اقتصادی و امنیت) برای مداخله خود ایجاد کنند تا شاید فرصتهای مداخله بعدی را موجهتر نمایند، اما نتیجه بسیار ناامیدکننده بوده است. اگرچه آمریکاییها عادت دارند امورشان را بهزور پیش ببرند، اما در افغانستان در حال خروجند و برنامه زمانی پیشبینیشده نشان میدهد که تا پایان سال 2012 باید 30 هزار نیرویشان را خارج کنند. کانادا تا این زمان، تمام نیروهایش را از افغانستان خارج نموده و بریتانیا هم برنامه مشابهی با برنامه خروج آمریکا پیشبینی نموده است. اگرچه از دیدگاه بومی و محلی، خروج این نیروها که معمولاً اشغالگر خوانده میشوند مطلوب و دلپذیر خواهد بود، اما به اعتقاد برخی کارشناسان چنین برنامههایی اگر در هماهنگی با تأمین ثبات و امنیت منطقه صورت نگیرد، نگرانکننده خواهد بود و میتواند افغانستان را به سالهای پیش از 2001 برگرداند. با توجه به این نکات، من در این نوشتار تلاش میکنم برخی خطوط سیاستگذاری آمریکاییها را برای خروج نیروهایشان روشن کنم و سپس نشان دهم که وضع افغانستان احتمالاً به چه صورت پیش خواهد رفت.
1. آمریکاییها این روزها و از زمان آمدن اوباما به حضور نظامی خود در جهان اسلام حساس شدهاند و دریافتهاند تمرکز نیرو در جهان اسلام برای مسلمانان غیرقابل تحمل است و در نتیجه، در پی آنند که از طریق اجابت این خواسته عمومی جهان اسلام، به چنین نگرشی احترام گذارند و جایگاه خود را در نزد مسلمانان منطقه موجه جلوه دهند. ضمن اینکه این روند از زمان انقلابهای اخیر خاورمیانه تشدید شده و آمریکاییها مایل نیستند بهعنوان بازیگردانان این صحنهها جلوه کنند. چنین تلاش و برنامهای هم ارزش تبلیغاتی داخلی دارد که نشان میدهد دولت اوباما به سیاستهای غیرنظامی اعلامیاش در خاورمیانه پایبند است.
2.ایالات متحده اکنون بههمراه ائتلافی از نیروهای بینالمللی و ناتو در لیبی درگیر است و پیشبینی میشود که انقلابهای خاورمیانه به نقاط دیگر هم سرایت کند. در حالی که اوضاع در مصر و تونس به حالتی مسالمتآمیز پیش میرود، الگوی لیبی با خشونت همراه است و انتظار میرود همین الگو در مورد سوریه و مناطق دیگر هم مطرح شود. بحرین، یمن و حتی عربستان در زمانی نهچندان دور، احتمالاً با چنین موقعیتی روبهرو خواهند بود. در نتیجه، آمریکاییها با خروج از افغانستان و عراق میخواهند وانمود کنند که حضورشان عقلانی و موجه است و تنها برای ایجاد امنیت و ثبات عمل میکنند. چنین محملی میتواند حضورهای بعدی و مداخلات نظامی بعدیشان را موجهتر نماید که البته این برای آمریکاییها (هم از حیث انتقادهایی که در سیاست داخلی مطرح میشود و هم در نزد مردم منطقه) بسیار مهم است.
3. آمریکا تصور میکند با قتل بن لادن به نقطه امیدوارکنندهای در نبرد با تروریسم رسیده است و بر آن است که این به اندازه کافی تصویر آمریکا را در نزد مردم منطقه و آمریکا موجه و قوی نشان داده است و به همین دلیل، در نظر دارد بیش از این درگیر گذرگاههای تروریستی نشود. بهویژه، برآوردهای اطلاعاتی دو مورد خطرناک را نشان میدهد و آمریکاییها در نظر دارند این موارد را مدیریت نمایند: نخست اینکه، برآورد میشود در واکنش به مرگ بن لادن سلسله اقداماتی در افغانستان و مناطق دیگر (احتمالاً در خاک آمریکا و یا اروپا) صورت بگیرد. دوم اینکه، برآوردها نشان میدهد نیروهای افراطی در نظر دارند که در مسیر تحولات انقلابهای خاورمیانه پخش شوند و مؤثر واقع شوند. بهنظر میرسد این سازماندهی از سوی گروههایی در عربستان و کشورهای دیگر در حال انجام است. با توجه به این، آمریکاییها در نظر دارند با ایجاد خلأ امنیتی ساختگی در افغانستان، توجه این نیروها را دوباره به افغانستان جلب نمایند و آنها را در افغانستان نگاه دارند.
4. آمریکاییها و نیروهای ائتلاف عقیده دارند که کشورهای همسایه مانند پاکستان، قدر امنیت و ثباتی که آنها آفریدهاند را نگاه نمیدارند؛ از این رو، در نظر دارند به آنها نشان دهند که باید از این پس یا بار ثباتآفرینی را تنهایی به دوش کشند و یا منتظر نتایج تلخ چنان بیثباتیای باشند. بیراه نیست که در روزهای اخیر، پاکستانیها به نیروهای طالبان و گروههای افراطی دیگری همچون نیروهای حزب اسلامی حکمتیار کمک میکنند تا خیزشهایی داشته باشند. انفجارهای مرزی اخیر و شلیک موشکهایی که از درون پاکستان به افغانستان صورت گرفته و جنجال فراوانی آفریده، در همین رابطه قابل بررسی است. اگرچه سیاست پاکستان در این مورد، صدور خشونت و افراط به خارج از مرزهایش است، اما آمریکاییها آن را نشان رفتار غیردوستانه اسلامآباد میدانند. به بیان ساده، آمریکاییها باور دارند که پاکستانیها از لحاظ اقتصادی دارای دولت شکستخوردهای هستند که برای هر کاری فقط به پولی که دریافت میکنند توجه دارند؛ حتی اگر این پول از سوی گروههای افراطی و تروریست برای ایجاد ناامنی در منطقه باشد.
5. آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که نظم و منطق امنیت در افغانستان به شکل پیچیدهتری از هر جای جهان عمل میکند و رفتار افغانها بهلحاظ اجتماعی رامنشدنی و غیرقابل پیشبینی است. اول اینکه، افغانها بهشدت جسورند و هرگونه حضور نیروهای خارجی را ولو برای ایجاد امنیت تحمل نمیکنند. در دو ماه گذشته بهویژه در ولایت کونر، جوانان افغان با حرکاتی بیگانهستیز، آمریکاییها را به اشتباه انداختند و هلیکوپترهای آمریکایی با بمباران منطقه و سپس درگیریهای جادهای، جان بیش از 100 نفر را گرفتند که معلوم شد آنها نیروهای تروریست نبودهاند. دوم اینکه، با وصف آنکه آمریکاییها بنیادگرایی را عامل ناامنی در افغانستان تشخیص دادهاند، اکنون مردم افغانستان گرایش زیادی به توجه به بنیادگرایی پیدا کردهاند و این روزها دولت کرزای تسلیم بنیادگراها و قوانین مختلف پیشنهادی آنهاست که این برای آمریکاییها بهنوعی نقض غرض است. علاوه بر این، آمریکاییها در افغانستان مبالغ زیادی خرج کردهاند که بتوانند الگوی مطلوبی از توسعه انسانی و اقتصادی ایجاد کنند تا به حضورهای بعدیشان در مناطق دیگر مشروعیت ببخشد. در مقابل، عامل اصلی ناکارآمدی طرحهای اقتصادی و توسعهای را فساد مقامات دولتی اعلام کردهاند که آمریکاییها خود را در تعامل با جمع فاسدی میبینند که هر تلاش را به یأس میرسانند. برای مثال، در مورد محدود کردن کشت تریاک، در چند سال اخیر دوباره نقش افغانستان در تولید مواد مخدر ارتقا یافته و بیشترِ هروئین جهان در افغانستان کشت و تولید میشود.
6. بهنظر نمیرسد که سیاست آمریکا در خروج از افغانستان چندان اصولی باشد و بیشتر یک تاکتیک بهنظر میرسد. به باور من، آمریکاییها در نظر دارند در این برنامه زمانی، تعدادی از نیروهای خود را خارج کنند و این میتواند به درخواست بینالمللی برای ماندن آنها و جذب کمکهای بیشتری بینجامد که مطلوب دولت کنونی آمریکاست که تلاش کرده نشان دهد از مداخلهگرایی بهدور است. به این ترتیب، این بهمنزله نوعی دورخیز برای ماندن بیشتر و جذب کمک بیشتر تصور میشود.
Your Comment