قمار سعودی در روند پوستاندازی سیاست خارجی عربستان
قمار سعودی در روند پوستاندازی سیاست خارجی عربستان
چهارشنبه 7 بهمن 1394
رفتار تهاجمی، نامتعارف و هیجانی عربستان سعودی در خاورمیانه بحرانزده را میبایست فراتر از جدال و کشمکشهای رسانهای و شاخ و شانه کشیدنهای این کشور در روند تحولات منطقه مورد تبیین قرار داد و آنرا پوستاندازی و رونمایی از رفتار سیاست خارجی عربستان بر بستر الگوهای راهبردی این کشور نامگذاری کرد. در واقع شرایط آشوبزده منطقهای و حجم درگیریهای عربستان در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی، این کشور را ناگزیر از انتخابهای صریح نموده و صورت و ماهیت رفتارهای محتاطانه، پشت پرده و حفظ وضع موجود سابق این کشور را که از عربستان بازیگری معقول و محتاط ساخته بود، وارد فرآیندهای تهاجمی و درگیرساز نموده است. استدلال این نوشتار این است که در ورای شور و هیجانی که در متون ارائه شده در مورد زوال عربستان گفته و نوشته میشود، واقعیت حکایت از موضوع دیگر یعنی خیز عربستان برای بسط و تحکیم قدرتش در نظام عربی دارد.
عربستان در مقطع کنونی در عرصه داخلی با موضوعاتی چون جانشینی، کسری بودجه و کاهش یارانهها، گرایشات گریز از مرکز لیبرالیستی و رادیکالیستی، مطالبات اعتراضی شیعیان و بطور کلی ستیز مدرنیزاسیون و سنتگرایی یعنی عرصه اجتماعی در حال تحول و مقاومت متعصبانه نهاد وهابیت مواجه است که توان دولت را برای متوازن کردن این گسلها درگیر کرده است.
در عرصه منطقهای این درگیری به مراتب گستردهتر از عرصه داخلی است. عربستان با متحمل شدن هزینه به خلق، گسترش و مهار بحرانهای منطقهای مشغول است که در یمن، سوریه، عراق، بحرین، مصر نمونههای آن را به وضوح میبینم. در واقع حجم تعهدات و درگیریها، باعث بار شدن فشارها بر ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی نظام عربستان شده است که نمونه آن خلق هزینههای میلیاردی بر خروجی تصمیمات بوده که این کشور همزمان برای حفظ و تغییر شرایط موجود متحمل آن شده است.
در عرصه بینالمللی هم وضعیت برای سعودیها اگرچه به میزان سطح منطقهای آشوبزا و سطح داخلی چالشزا نیست، اما گسست ادراکی در ذهنیت کارگزاران آل سعود از ماهیت اقدامات آمریکا پس از بهار عربی در کنار تحول در نگاه راهبردی واشنگتن از خاورمیانه به سمت شرق آسیا، نشان میدهد، که سعودیها هراسان از هشت دهه اتحاد استراتژیک، به سمت متنوعسازی شرکای راهبردی در سطح بینالمللی در حال حرکتند. جدا از این مساله بسیار مهم، حجم انتقاداتی که به واسطه حمایتهای مالی عربستان از بنیادگرایی رادیکال انجام شده به نسبت سالهای گذشته از سوی نهادهای حقوق بشری، اتاقهای فکر، مراکز پژوهشی و مهمتر از آن افکار عمومی در حال فزونی است.
تصویری که از این سه سطح به دست میآید، ورود عربستان به فرآیندهای بحرانی از طریق خلق هزینههای مادی بر اقتصاد، کاربست تاکتیکهای دشمنتراشی در سیاست خارجی و کاهش وجهه در عرصه اجتماعی است. در چنین شرایطی فعال شدن گسلها در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی که در پیوند با سه عرصه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار گرفتهاند، تحلیل کارشناسان را به سمت بحرانی شدن وضعیت عربستان و خروج از وضعیت متعارف سابق هدایت کرده است.
تحلیلهایی که عمدتا مبتنی بر این گزاره است که عربستان به سمت ورشکستگی سیاسی و اقتصادی و زوال در حرکت است. اگرچه نباید وضعیت نامتعارف کنونی عربستان و حجم درگیریهای این کشور بههمراه بحرانها و مشکلات را نادیده گرفت، اما قمار سعودیها تصویر پیچیدهتری از وضعیت درگیر این کشور نشان میدهد که در صورت تحقق آن، عربستان را به سمت قدرت مسلط جهان عرب هدایت خواهد کرد.
از زمان تشکیل نظام عربی و به دلیل حضور رهبران قدرتمندی چون مصر، سوریه، عراق و لیبی که محدودیت بر حضور مستقیم عربستان در جهان عرب ایفا میکردند، سعودیها تلاش داشتند تا با متوازن کردن راهبرد خود در پیوند با آمریکا، ضمن مقابله با حرکتهای رادیکال عربی، ظرفیتهای سعودی را از منظر برادر «مکرم و موجه» گسترش دهند که تا قبل از شروع تحولات بهار عربی در ابعاد اقتصادی و ایدئولوژیک توانسته بودند موفقیتهایی را کسب کنند.
سقوط صدام، قدرتگیری شیعیان در عراق و به دنبال آن تحولات بهار عربی که با سقوط نظام عربی مواجه شد، این فرصت را که ماهیت بحرانی هم داشت، برای سعودیها فراهم کرد تا از قالب رایج سابق خارج شوند و نقشی را که از دههها پیش به دلیل حضور صدام، قذافی، مبارک و اسدها امکان تحقق آن وجود نداشت، عملیاتی سازند.
بنابراین سعودیها به اتخاذ پنج راهبرد (الزاماً اتخاذ این راهبردها دلیلی بر هوشمندی کارگزاران سیاست خارجی عربستان نبوده، بلکه بخشی از آن به دلیل روند تحولات و جهتدهی آمریکا محقق شده است) اقدام کردند:
اول؛ بحرانی شدن صحنه جهان عرب که به کمک آمریکاییها و به مدد تحولات بهار عربی میسر شد، که امروزه در عراق، سوریه، مصر و لیبی عملاً محقق شده و این دولتها را تبدیل به بازیگران ضعیف و ورشکسته سیاسی و اقتصادی تبدیل کرده است که سالها زمان خواهد برد تا بتوانند به وضعیت ثبات برگردند.
دوم؛ یارگیری سیاسی به مدد تزریق دلارهای نفتی، سرمایهگذاریهای اقتصادی و بسط و گسترش ایدئولوژی سلفی ـ وهابی بطور کلی در جهان اسلام و در مناطق جغرافیایی چندگانه.
سوم؛ نزدیکی به ترکیه و برقراری تماسها با اسرائیل
چهارم؛ خریدهای تسلیحاتی انبوه که همزمان میتواند یادآوری اتحاد استراتژیک با آمریکا باشد.
و پنجم؛ خلق و حمایت از گروههای سلفی رادیکال که بتواند علاوه بر آشفته کردن صحنه میدانی، هزینه بازیگران رقیب منطقهای را افزایش داده و نقش عربستان در مهار و مدیریت این گروهها را به دلیل قرابتهای فکری و ایدئولوژیکی، به بازیگران بینالمللی بقبولاند و نقش و سهم عربستان در هرگونه تعیین تکلیف لحاظ شود.
این متغیرهای پنجگانه که حاکی از قمار سعودی در خاورمیانه است با دستکاری آگاهانه در قیمت نفت و قدرتافکنی از طریق حمله نظامی به یمن در یکسال اخیر همراه شده است. در صورتی که این متغیرها بتوانند در یک سطح همگرا قرار بگیرند و توان مالی این کشور ظرفیت لازم را برای مدیریت این صحنه آشوبزده داشته باشد، میتواند خاورمیانه کنونی را از فروپاشی نظم موجود به سمت نظمیابی جدید متمایل و روند تحولات را به سمت عربستان و برتری این کشور در نظام عربی ضعیف و چندپاره هدایت کند که همانطور که گفته شد این وضعیت خالص نبوده و همراه با خلق هزینه برای عربستان نیز خواهد بود، گرچه در متون واقعگرایانه از روابط بینالملل گفته شده، قدرت و جایگاهیابی بدون خلق هزینههای، مادی، انسانی و حیثیتی امکانپذیر نخواهد بود.
عربستان در مقطع کنونی در عرصه داخلی با موضوعاتی چون جانشینی، کسری بودجه و کاهش یارانهها، گرایشات گریز از مرکز لیبرالیستی و رادیکالیستی، مطالبات اعتراضی شیعیان و بطور کلی ستیز مدرنیزاسیون و سنتگرایی یعنی عرصه اجتماعی در حال تحول و مقاومت متعصبانه نهاد وهابیت مواجه است که توان دولت را برای متوازن کردن این گسلها درگیر کرده است.
در عرصه منطقهای این درگیری به مراتب گستردهتر از عرصه داخلی است. عربستان با متحمل شدن هزینه به خلق، گسترش و مهار بحرانهای منطقهای مشغول است که در یمن، سوریه، عراق، بحرین، مصر نمونههای آن را به وضوح میبینم. در واقع حجم تعهدات و درگیریها، باعث بار شدن فشارها بر ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی نظام عربستان شده است که نمونه آن خلق هزینههای میلیاردی بر خروجی تصمیمات بوده که این کشور همزمان برای حفظ و تغییر شرایط موجود متحمل آن شده است.
در عرصه بینالمللی هم وضعیت برای سعودیها اگرچه به میزان سطح منطقهای آشوبزا و سطح داخلی چالشزا نیست، اما گسست ادراکی در ذهنیت کارگزاران آل سعود از ماهیت اقدامات آمریکا پس از بهار عربی در کنار تحول در نگاه راهبردی واشنگتن از خاورمیانه به سمت شرق آسیا، نشان میدهد، که سعودیها هراسان از هشت دهه اتحاد استراتژیک، به سمت متنوعسازی شرکای راهبردی در سطح بینالمللی در حال حرکتند. جدا از این مساله بسیار مهم، حجم انتقاداتی که به واسطه حمایتهای مالی عربستان از بنیادگرایی رادیکال انجام شده به نسبت سالهای گذشته از سوی نهادهای حقوق بشری، اتاقهای فکر، مراکز پژوهشی و مهمتر از آن افکار عمومی در حال فزونی است.
تصویری که از این سه سطح به دست میآید، ورود عربستان به فرآیندهای بحرانی از طریق خلق هزینههای مادی بر اقتصاد، کاربست تاکتیکهای دشمنتراشی در سیاست خارجی و کاهش وجهه در عرصه اجتماعی است. در چنین شرایطی فعال شدن گسلها در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی که در پیوند با سه عرصه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار گرفتهاند، تحلیل کارشناسان را به سمت بحرانی شدن وضعیت عربستان و خروج از وضعیت متعارف سابق هدایت کرده است.
تحلیلهایی که عمدتا مبتنی بر این گزاره است که عربستان به سمت ورشکستگی سیاسی و اقتصادی و زوال در حرکت است. اگرچه نباید وضعیت نامتعارف کنونی عربستان و حجم درگیریهای این کشور بههمراه بحرانها و مشکلات را نادیده گرفت، اما قمار سعودیها تصویر پیچیدهتری از وضعیت درگیر این کشور نشان میدهد که در صورت تحقق آن، عربستان را به سمت قدرت مسلط جهان عرب هدایت خواهد کرد.
از زمان تشکیل نظام عربی و به دلیل حضور رهبران قدرتمندی چون مصر، سوریه، عراق و لیبی که محدودیت بر حضور مستقیم عربستان در جهان عرب ایفا میکردند، سعودیها تلاش داشتند تا با متوازن کردن راهبرد خود در پیوند با آمریکا، ضمن مقابله با حرکتهای رادیکال عربی، ظرفیتهای سعودی را از منظر برادر «مکرم و موجه» گسترش دهند که تا قبل از شروع تحولات بهار عربی در ابعاد اقتصادی و ایدئولوژیک توانسته بودند موفقیتهایی را کسب کنند.
سقوط صدام، قدرتگیری شیعیان در عراق و به دنبال آن تحولات بهار عربی که با سقوط نظام عربی مواجه شد، این فرصت را که ماهیت بحرانی هم داشت، برای سعودیها فراهم کرد تا از قالب رایج سابق خارج شوند و نقشی را که از دههها پیش به دلیل حضور صدام، قذافی، مبارک و اسدها امکان تحقق آن وجود نداشت، عملیاتی سازند.
بنابراین سعودیها به اتخاذ پنج راهبرد (الزاماً اتخاذ این راهبردها دلیلی بر هوشمندی کارگزاران سیاست خارجی عربستان نبوده، بلکه بخشی از آن به دلیل روند تحولات و جهتدهی آمریکا محقق شده است) اقدام کردند:
اول؛ بحرانی شدن صحنه جهان عرب که به کمک آمریکاییها و به مدد تحولات بهار عربی میسر شد، که امروزه در عراق، سوریه، مصر و لیبی عملاً محقق شده و این دولتها را تبدیل به بازیگران ضعیف و ورشکسته سیاسی و اقتصادی تبدیل کرده است که سالها زمان خواهد برد تا بتوانند به وضعیت ثبات برگردند.
دوم؛ یارگیری سیاسی به مدد تزریق دلارهای نفتی، سرمایهگذاریهای اقتصادی و بسط و گسترش ایدئولوژی سلفی ـ وهابی بطور کلی در جهان اسلام و در مناطق جغرافیایی چندگانه.
سوم؛ نزدیکی به ترکیه و برقراری تماسها با اسرائیل
چهارم؛ خریدهای تسلیحاتی انبوه که همزمان میتواند یادآوری اتحاد استراتژیک با آمریکا باشد.
و پنجم؛ خلق و حمایت از گروههای سلفی رادیکال که بتواند علاوه بر آشفته کردن صحنه میدانی، هزینه بازیگران رقیب منطقهای را افزایش داده و نقش عربستان در مهار و مدیریت این گروهها را به دلیل قرابتهای فکری و ایدئولوژیکی، به بازیگران بینالمللی بقبولاند و نقش و سهم عربستان در هرگونه تعیین تکلیف لحاظ شود.
این متغیرهای پنجگانه که حاکی از قمار سعودی در خاورمیانه است با دستکاری آگاهانه در قیمت نفت و قدرتافکنی از طریق حمله نظامی به یمن در یکسال اخیر همراه شده است. در صورتی که این متغیرها بتوانند در یک سطح همگرا قرار بگیرند و توان مالی این کشور ظرفیت لازم را برای مدیریت این صحنه آشوبزده داشته باشد، میتواند خاورمیانه کنونی را از فروپاشی نظم موجود به سمت نظمیابی جدید متمایل و روند تحولات را به سمت عربستان و برتری این کشور در نظام عربی ضعیف و چندپاره هدایت کند که همانطور که گفته شد این وضعیت خالص نبوده و همراه با خلق هزینه برای عربستان نیز خواهد بود، گرچه در متون واقعگرایانه از روابط بینالملل گفته شده، قدرت و جایگاهیابی بدون خلق هزینههای، مادی، انسانی و حیثیتی امکانپذیر نخواهد بود.
Your Comment