محاسبات مسکو در میانه پیچیدگیهای جنگ غزه
خاورمیانه از دیرباز محل تحقق منافع مسکو در مواجهه با واشینگتن بوده است زیرا این منطقه، حیاطخلوت واشنگتن محسوب میشود و عمده بازیگران حاضر، در ردیف شرکای سنتی روسیه هستند؛ بنابراین، بستری مناسب برای قدرتنمایی روسیه در مقابل ایالاتمتحده فراهم میآورد. علاوهبر این، خاورمیانه در سالهای اخیر مفرّ روسیه از بحرانهای پیرامونی بهمنظور کاهش فشارهای داخلی و بینالمللی بوده است که نمونه آن مربوط به سال 2015 همزمان با بحران اوکراین (انضمام کریمه) و اعمال تحریمهای شدید ازسوی غرب بود که در این برهه زمانی، سوریه و موضوع مبارزه با تروریست (داعش) حضور نظامی مسکو در این کشور را توجیه کرد و کانون توجه و تمرکز داخلی و بینالمللی را از اوکراین به سوریه تغییر داد. در اینراستا، روسیه ائتلافی از بازیگران منطقه و فرا منطقه تشکیل داد تا ضمن پیشبرد اهداف خود در صورت بروز بحران، اطمینانخاطر بازیگران منطقه را نسبت به حضور خود فراهم آورد. بهعبارتی، خلأ حضور واشینگتن در منطقه که ناشی از الزام استراتژیک این بازیگر در سالهای اخیر بوده است، زمینه بازیگری و نقشآفرینی فعال مسکو را فراهم آورد.
چرخش مسکو از اوکراین به خاورمیانه در سال 2015، در برهه کنونی میتواند این سناریو را یادآوری نماید که فشارهای غرب در خصوص جنگ اوکراین بر روسیه و همزمان تجهیز کردن نظامی اوکراین میتواند منجر به تکرار سناریوی سال 2015 شده باشد. بهعبارتی، میتوان گفت که مسکو همزمان با تحولات اوکراین به سمت «سیاست شرقگرایی» حرکت کرده و در این مسیر از ابزارهای گوناگون اقتصادی تا نظامی بهره میبرد. در اینمیان، مؤلفه انرژی ازجمله ابزارهای مؤثر روسیه در برابر بازیگران محور شرق بهویژه چین و هند است که در نظر گرفتن تخفیف ازسوی مسکو، انحصار و بهرهبرداری بیشتر از بازار انرژی شرق را برای آن بههمراه داشت. علاوهبر این، روسیه در چارچوب اوپکپلاس با همکاری عربستان موفق به شکست سیاست سقف قیمت در حوزه فروش نفت که از طرف اروپا اعمال شده بود، گردید و دیگر آنکه تعامل با بازیگرانی چون ایران، کره شمالی و حتی چین را در حوزه تسلیحات برگزید. بدینترتیب، روسیه با بهرهبرداری از کارتهای مختلف به سمت تحقق اهداف خود در عرصه امنیتی پیش رفت که نقطه عطف آن تحولات در غزه است.
طراحی عملیات حماس علیه رژیم صهیونیستی با عنوان «طوفان الاقصی» را که نیازمند تأمین تسلیحات و تجهیزات نظامی بوده است، ممکن است با توجه به دیدارهای متعدد سران کرملین با مقامات ایران، کره شمالی و چین درخصوص تعاملات نظامی، سناریوی «دست پنهان روسیه»[1] را به ذهن برخی از ناظران مسائل بین الملل به عنوان یک فرضیه ضعیف متبادر سازد؛ زیرا مسکو میتواند از اینطریق ضمن پاسخگویی به رویکرد رژیم صهیونیستی (موافقت با ارسال تجهیزات به اوکراین و همچنین اجرای بخشی از پیمان منع حوادث هستهای)، میدان عملیات و توجهات را از اوکراین به سمت خاورمیانه تغییر دهد و از تنشهای خود بکاهد. بااینحال، چنانچه سناریوی فوق را مطرود شماریم و عملیات حماس، طرحی داخلی انگاشته شود، نمیتوان از پیامدهای مثبت آن برای مسکو غافل شد.
موضوع انرژی بهویژه گاز ازجمله مسائل حائز اهمیت برای روسیه است که ازطریق آن قادر به اعمال فشار بر اروپا خواهد بود اما در ماههای گذشته وزیر انرژی رژیم صهیونیستی از بهرهبرداری خط لوله انتقال گاز میدان لویاتان به ترکیه و سپس به مقصد اروپا خبر داده بود؛ مسیری که میتوانست جایگزین مناسبی برای روسیه نزد بازیگران اروپا باشد و گزینه عدم وابستگی به بازار روسیه را بیشازپیش فعال نماید. اما حمله حماس سبب شد تا نقشآفرینی فعال رژیم در حوزه انرژی با بنبست مواجه گردد و یا حداقل در کوتاه و میانمدت امکان عملیاتی شدن آن نباشد. علاوهبر گاز، باید تأکید کرد که گسترش و تداوم جنگ و تأثیر آن بر سایر کشورهای منطقه میتواند منجر به تأثیر منفی و اخلال در بازار عرضه و انتقال نفت نیز بشود که در برهه فعلی هرگونه افزایش قیمت نفت، برای اقتصاد وابسته به نفت روسیه میتواند مطلوب باشد.
کاهش تمرکز بینالمللی بهویژه غرب از اوکراین و موضوع روسیه به سمت خاورمیانه خصوصاً شریک استراتژیک واشینگتن یعنی اسرائیل، فشار موجود بر روسیه را کاهش خواهد داد و در خلال این موضوع، مسکو جهت بازگرداندن قوای خود از تکنیک «خرید زمان» بهره میبرد؛ بهعبارتی، این موضوع زمان و فرصت کافی را در اختیار مسکو قرار میدهد تا در خصوص میدان اوکراین به بازتعریف جدیدی بپردازد. ضمن اینکه تحولات در میدان حماس بر انتخابات آتی ایالاتمتحده تأثیرگذار خواهد بود و این امر، به مسکو فرصت نقشآفرینی در منطقه را میدهد. فارغ از اتخاذ سیاست «دست پنهان» ازسوی روسیه در تحولات غزه باید گفت اگرچه وضعیت جاری پیامدهای مثبتی را برای مسکو بهدنبال داشته است اما این بازیگر تمایلی به تداوم و گسترش آن ندارد زیرا بحران اوکراین سبب شده است تا امکان حضور و نقشآفرینی فعال در بحران فعلی را مانند تحولات 2015 سوریه نداشته باشد؛ بنابراین، حلوفصل بحران در اولویت دستور کار مسکو خواهد بود که ارائه طرح صلح در سازمان ملل و میانجیگری در این چارچوب قابل ارزیابی است.
Your Comment