ترامپ و بازگشت به سیاست سنتی آمریکا در شرق آسیا
واقعیت آن است که منطقه شرق آسیا، تحولات آن و بهخصوص تحولات مربوط به دو بازیگر کلیدی این منطقه یعنی چین و کره شمالی از همان آغاز کمپین انتخاباتی دونالد ترامپ بهعنوان اولویتهای ذهنی و مهم دونالد ترامپ مطرح بود و وی تلاش کرد تا در چند ماه ابتدایی ریاستجمهوری خود، این انگارههای ذهنی را با شدت و حدت بیشتری پیش ببرد. با رصد رفتارهای ایالات متحده در شرق آسیا، بهنظر میرسد که هرچه زمان به جلو میرود، میزان بازگشت سیاست آمریکا و دونالد ترامپ به همان مسیر سیاست سنتی این کشور بهخصوص سیاستهای مطرحشده توسط باراک اوباما نزدیکتر میشود. هرچند میتوان بخشی از این بازگشت و عقبنشینی را به بازی و مدیریت زیرکانه چین در منطقه مربوط دانست؛ لیکن همچنین میتوان بخشی از این مسئله را نیز به فهم و برداشتهای دونالد ترامپ در دوره ملقب به «دوره آموزشی» خود مربوط دانست. درهرحال، بهنظر میرسد که دونالد ترامپ از سیاست تهاجمی چند ماهه اول ریاستجمهوری خود نسبت به منطقه شرق آسیا کمی فاصله گرفته است و تلاش دارد تا در یک قالب و بافتار منسجمتری نسبت به تحولات این منطقه واکنش نشان دهد. در ادامه تلاش میشود تا برخی از دلایل این چرخش نسبی نگرشی و ذهنیتی دونالد ترامپ و سیاستهای وی نسبت به منطقه شرق آسیا را مورد اشاره قرار داد.
فهم پیچیدگیهای موجود در منطقه شرق آسیا
همانگونه که بیان شد، هرچه زمان به جلوتر میرود ماهیت سیاستهای آمریکا و نگرش دونالد ترامپ از سیاست و نگرش تهاجمی نسبت به تحولات منطقه شرق آسیا به سمت اعتدال بیشتر حرکت کرده است. طبیعتاً یکی از دلایل مهم این مسئله را میتوان به افزایش فهم وی از میزان پیچیدگیهای موجود در منطقه مربوط دانست. وجود یک قدرت بزرگ به نام چین در منطقه و همچنین رقابت دیگر بازیگران کلیدی منطقه مانند ژاپن با این کشور، افزایش نیازهای استراتژیک کشورهای منطقه به چین و سرمایههای این کشور، وجود اختلافات ارضی میان بازیگران و نهایتاً وابستگیهای عمیق اقتصادی بازیگران منطقه به یکدیگر، امکان دستکاری سریع و بدون احتیاط در منطقه را بیشازپیش دشوار کرده است و بهنظر میرسد که ترامپ بهخوبی متوجه بخشی از این مسائل شده است. شاید درنتیجه همین پیچیدگیهاست که برژینسکی بیان میدارد حضور آمریکا در منطقه و بهخصوص بحران کره شمالی بدون برخورداری از یک استراتژی منسجم میتواند نتایج فاجعهباری هم برای آمریکا و هم برای منطقه درپی داشته باشد. البته این نکته مهم را هم باید بیان داشت که بخشی از افزایش این قدرتشناختی دونالد ترامپ به بازی بسیار زیرکانه و حسابشده چین در دوره ملقب به «دوره آموزشی ترامپ» در پست ریاستجمهوری هم برمیگردد. چینیها ازیکسو تلاش داشتند تا با توسل به اقدامات مختلف بهخصوص دعوت از هنری کیسینجر میزان شناخت ترامپ از منطقه را بالا برده و فرصت لازم برای ساخت استراتژیهای جدید برای برخورد با پدیده ترامپ را برای خود فراهم آورند و ازطرفدیگر با شناخت عمیقی که از ماهیت رفتارهای ترامپ و ذهنیت مسئلهمحور وی بهدست آوردند، توانستند مسائل جدیدتری مانند مسئله کره شمالی، همراهی یا عدم همراهی با جهانی شدن، خروج از پیمان پاریس و ... را جهت حل کردن پیشِ روی وی قرار دهند که طبیعتاً حل این مسائل با پیچیدگیهای خاص خود همراه است؛ برای مثال، اگرچه ترامپ در ارتباط با مسئله کره شمالی بیان داشته بود که سیاست صبر استراتژیک اوباما نسبت به این کشور پایان یافته است؛ اما بهنظر میرسد که عملاً درحال دنبال کردن همان مسیر است. بهبیاندیگر، وی همان سیاست «فشار بیشتر» دوران اوباما را کمی بازتر و گستردهتر کرده است. در کنار این مسئله، همچنین، شکست محافظهکاران در کره جنوبی و تلاش این کشور برای افزایش مسیرهای تعامل و مذاکره با کره شمالی نیز از دیگر تحولات رخداده در محیط امنیتی شرق آسیا بود که باعث افزایش پیچیدگیهای موجود در منطقه شد. علاوهبر نوع نگاه کره جنوبی به کره شمالی و برخی تفاوتهایی که میان این کشور با آمریکا وجود دارد و بر حجم پیچیدگیهای منطقهای افزود است، همچنین ظرفیتهای چین و تلاش آمریکا برای استفاده از ظرفیتهای این کشور برای حل بحران کره شمالی نیز شاخص دیگری است که پیچیدگیها را مضاعف کرده است. هرچند بهنظر میرسد که آمریکا بسیار تلاش دارد تا ازطریق افزایش فشار بر چین، زمینه حل بحران کره شمالی را فراهم آورد اما واقعیت آن است که چین هم بهراحتی این کارت مهم بازی خود را به آمریکا واگذار نخواهد کرد و هم در پارهای مواقع بهنظر میرسد که این کشور از ظرفیت لازم برای به قاعده درآوردن کره شمالی برخوردار نیست و اختلافات موقتی میان دو کشور وجود دارد. طبیعتاً بحران کره شمالی و نوع استفاده از ظرفیت چین ازجمله پیچیدگیهای مهم دیگری است که آمریکا و دونالد ترامپ با آن مواجه است. مسئله تایوان، دریای چین جنوبی و دریای شرقی چین هم از دیگر مسائلی است که اگر آن را به پیچیدگی خود روابط چین و آمریکا اضافه کنیم، طبیعتاً چگونگی اتخاذ تصمیم برای دونالد ترامپ در منطقه شرق آسیا را بسیار دشوار و سخت میکند.
فهم دشواریها و محدودیتهای سیاست یکجانبهگرایی
علاوهبر نقشی که مناسبات پیچیده درون منطقهای بر چگونگی بازگشت آمریکا از سیاست تهاجمی چند ماه اول ریاستجمهوری ترامپ داشته است همچنین فهم محدودیتهای سیاست یکجانبهگرایی نیز بهخصوص در چند سال اخیر فشارهای استراتژیک بیشتری به آمریکا برای انجام کنشهای خاص داشته است. اگرچه شاید اقتصاد آمریکا از سال 2001 تا تقریباًَ سال 2008 ظرفیت لازم برای سیاست امنیتی و خارجی آمریکا و کنشهای بلندمدت این کشور را بهخوبی میسر میساخت؛ لیکن از زمان وقوع بحران اقتصادی در غرب و آمریکا بهنظر میرسد که ظرفیت این کشور برای انجام کنشهای استراتژیک بلندمدت کمی کاهش یافته است. ازطرفدیگر، قدرتیابی بازیگرانی مانند چین، روسیه، و هند نیز تا حدودی از ظرفیتهای سابق کنش این کشور را کاهش داده است؛ برای مثال، درحالیکه در سال 2000 تولید ناخالص داخلی آمریکا، چین، هند و روسیه بهترتیب 3/10، 21/1، 48/0، و 26/0 تریلیون دلار بوده است این میزان در سال 2016 به 7/18، 25/12، 38/2، 18/1 تریلیون دلار افزایش یافته و پیشبینی شده است که چین تا سال 2025ـ2030 از این بابت آمریکا را پشتسر گذارد.
همانطور که در فوق بیان شد، ظهور بحران و ضعف اقتصادی ایجادشده در ساختار اقتصادی آمریکا، عملاً اجازه توسل به کنشهای استراتژیک بلندمدت برای این کشور را نخواهد داد و ازطرفدیگر ضرورت بازنگری در ائتلافهای دفاعی و امنیتی آمریکا و تلاش برای نقشآفرینی بیشتر متحدان منطقهای آمریکا در معادلات امنیتی منطقه و نظام بینالملل بیشتر از گذشته احساس میشود. بهبیاندیگر، میتوان گفت که مشکل مدیریت آمریکا بر معادلات منطقهای و بینالمللی درحالحاضر مضاعف شده است؛ بهاینمعنا که اگر تاکنون آمریکا قدرتهای بزرگی مانند چین را به «سواری رایگان» و عدم پذیرش مسئولیت در معادلات و بحرانهای منطقهای محکوم و متهم میکرد، امروزه این امر به دامنه متحدین این کشور ازجمله اعضای ناتو و همچنین دو کشور ژاپن و کره جنوبی نیز کشیده و گسترش یافته است. این مسئله خود میتواند نشانگر آن باشد که بار تعهدات و مدیریت تحولات منطقهای و بینالمللی برای آمریکا بسیار افزایش یافته است. ازطرفدیگر، افزایش بار تعهدات و حضور هزینهبر آمریکا در مناطق مختلف میتواند برای قدرتهای بزرگ دیگری مانند چین و روسیه تا حدود زیادی مفید باشد؛ زیرا امکان اخذ امتیازات بیشتر ازسوی این دو کشور از آمریکا را بیشتر فراهم میکند.
فهم دشواریها و محدودیتهای داخلی آمریکا
برخلاف آنچه ترامپ در ماههای اول ریاستجمهوری خود به آن مشغول بود بهخصوص تئوریزه کردن اصل «غیرقابل پیشبینی» بودن آمریکا در برابر دیگر قدرتهای بزرگ و همچنین دیگر بازیگران ناهمسو در سیاست بینالملل ، بهنظر میرسد که پیچیدگیها و چالشهای داخلی حوزه سیاست در آمریکا، بیشازپیش در تنظیم سیاستهای دونالد ترامپ و بازگشت وی به مسیر «سیاست سنتی» در ارتباط با کشورهای شرق آسیا و همچنین چین مؤثر بوده است. اختلافات موجود در میان تیم دونالد ترامپ نسبت به خروج یا عدم خروج این کشور از توافقنامه تجارت مشترک فراپاسیفیک، عزل و نصبهای پیدرپی و مبهم، اعلام سیاست احیای آمریکا و ایجاد ابهام و تردید در متحدین منطقهای آمریکا نسبت به حمایت یا عدم حمایت این کشور، مطرح شدن بحث دستکاری در انتخابات، شکلگیری اعتراضات گسترده داخلی علیه ترامپ و غیره همه و همه باعث شده است تا ترامپ و جمهوریخواهان بازگشت به سیاست سنتی آمریکا در شرق آسیا را مجدداً در دستور کار قرار دهند.
Your Comment