سیاست نوین روسیه در اوراسیا؛
اهداف و پیامدها
در سالهای اخیر، بهویژه با سرعت گرفتن روند تحولات در غرب آسیا و ظهور و گسترش فعالیتهای گروه تروریستی ـ تکفیری داعش در عراق، سوریه و یمن و سرایت آن به شمال آفریقا و افغانستان و پاکستان، نوعی چرخش آرام و حسابشده در سیاست روسیه درقبال غرب آسیا، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی مشاهده میشود. این سه منطقه که اغلب در حوزه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک «اوراسیا» واقع شدهاند، بهلحاظ سیاسی، امنیتی و البته اقتصادی ـ تجاری برای مسکو حائز اهمیت راهبردی هستند.
درواقع برخلاف برخی تحلیلها که در پیش گرفتن این سیاست ازسوی دولت ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه را حداکثر مربوط به سال 2017 میدانند، رصد گزارشها و اخبار نشان میدهد دستکم از سال 2014 برای کرملین تغییر سیاستها درقبال اوراسیا در اولویت قرار داشته است. مهمترین نشانههای حرکت روسیه به سمت بازتعریف سیاستش در اوراسیا عبارت بودند از:
ورود نظامی روسیه به جنگ سوریه و تا حدی در عراق به نفع دولتهای این دو کشور درگیر جنگ با داعش و سازمان القاعده از اواخر سال 2014؛ آغاز پویشهای دیپلماتیک مسکو در قالب مشارکت در «ابتکار صلح سوریه» ـ موسوم به کنفرانس ژنو ـ به رهبری آمریکا و سپس راهاندازی سلسله نشستهای «آستانه» (پایتخت قزاقستان) میان دولت سوریه و مخالفان سیاسی و بعدها با حضور برخی گروههای مسلح مخالف (غیر از داعش و جبهة النصره) از دسامبر 2015؛ آغاز دور تازه مذاکرات مخفیانه با رهبران طالبان بهدنبال بحبوحه خروج بخش اعظم نیروهای آمریکایی و «ناتو» از افغانستان در سال 2014؛ ارائه ابتکار صلح افغانستان با تشکیل ائتلافهایی با حضور افغانستان، پاکستان، چین و ایران و هند؛ تأسیس بلوک تجاری «اتحادیه اقتصادی اوراسیا» (EEU) در ژانویه 2015 با مشارکت چند کشور آسیای مرکزی، قفقاز و حوزه بالتیک؛ تلاش فراوان روسیه برای دستیابی به یک راهحل جامع و مورد پذیرش طرفین در جریان مذاکرات ج.ا.ایران و گروه موسوم به 5+1 که درنهایت به امضای توافق هسته ایران یا «برجام» در ژوئیه 2015 منجر شد؛ مذاکرات فشرده برای تعیین تکلیف رژیم حقوقی دریای خزر که با فشار و هدایت مسکو در دسامبر 2017 به توافق پنج کشور حاشیه این دریاچه برای تقسیم منصفانه آن منجر شد.
الف) اهداف
جلوگیری از هژمونی آمریکا در حوزه اوراسیا
اوراسیا و بهویژه منطقه اوراسیای مرکزی ـ شامل پنج جمهوری آسیای مرکزی، قفقاز، افغانستان و ایران ـ همواره از قرن نوزدهم محل رقابت و کشاکش روسها با بریتانیا و بعدها با آمریکا بوده است. درپی فروپاشی شوروی و استقلال هشت جمهوری در آسیای مرکزی و قفقاز، همچنین آغاز جنگ داخلی در افغانستان در دهه 1990، کرملین بهعلت گرفتار شدن در مشکلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از انحلال شوروی، درمجموع نتوانست در برابر سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در حوزههای حساس برای امنیت ملی خودش یک موضع قاطع اتخاذ کند. حتی پس از سقوط رژیم طالبان مورد حمایت واشینگتن به دست خود آمریکاییها و اشغال افغانستان ازسوی ائتلاف «ناتو»، دولت پوتین بهعلت ضعف مشهود بهجا مانده از دوران بوریس یلتسین در عرصه سیاست خارجی روسیه، بهناچار همراهی نسبی با طرحهای واشینگتن در افغانستان که به تقویت حضور آمریکاییها در منطقه منجر میشد را برگزید.
اما بهویژه در حدود چهار سال اخیر، مسکو با هدف پایان دادن به تاخت و تاز آمریکا در اوراسیا و کاهش احتمال وقوع انقلابهای رنگین و مخملین جدید با هدایت سرویسهای اطلاعاتی آمریکایی در آسیای مرکزی، قفقاز، بالتیک و غرب آسیا، به افزایش تدریجی همکاریهای سیاسی، نظامی و اقتصادی با کشورها در این مناطق پرداخته است. نمونههای بارز آن عبارتند از:
دخالت نظامی روسیه در سوریه و حمایت از عملیات ضدتروریستی نیروهای ایرانی و حزبالله لبنان در سوریه، تصرف شبهجزیره کریمه و حمایت از شبهنظامیان مخالف دولت مورد حمایت آمریکا در اوکراین، انعقاد قراردادهای نظامی و امنیتی با تاجیکستان، قرقیزستان و ارمنستان با هدف تقویت سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO)، تشدید حضور نظامی و اطلاعاتی در مرزهای طولانی و ناامن آسیای مرکزی با افغانستان، احیاء روابط سیاسی و نظامی با ترکیه همزمان با دامن زدن به اختلافات این کشور با آمریکا و اروپا در موضوعاتی مثل چگونگی کنترل سیل پناهجویان سوری، عراقی و افغان عازم اروپا و دخالت نظامی آنکارا در سوریه، همچنین تشکیل ائتلافهای چهارگانه و ششگانه بهمنظور حلوفصل بحران افغانستان در رقابت با ائتلافهای مشابه ایجادشده ازسوی واشینگتن درمورد این کشور.
تدوین و اجرای سیاست راهبردی نوین روسیه برای اوراسیا
دولت پوتین به موازات تلاش برای ایجاد محدودیت جدی برای حضور و نفوذ گسترده آمریکا در حوزه اوراسیا، اقدام به تدوین و اجرای تدریجی یک بسته سیاستی راهبردی نوین برای منطقه اوراسیا کرده است. در این بسته سیاستی، براساس یک اولویتبندی مشخص روی موضوعاتی که برای ارتقاء شاخصهای امنیت ملی و تأمین منافع راهبردی روسیه در آینده حائز اهمیت ویژه هستند و عدم توجه به آنها میتواند برای این کشور در میانمدت و بلندمدت خطرآفرین باشد، تمرکز شده است. اولویتهای مورد اشاره بدینترتیب قابل بررسیاند:
1. نظامی ـ اطلاعاتی: در ابعاد نظامی، روسیه چند سالی است برگزاری منظم مانورهای نظامی با مشارکت اعضای «CSTO» را در پیش گرفته که آخرین مورد آن، برگزاری مانور موسوم به «مبارزه برادرانه 2017» در ماه اکتبر با بهکارگیری دوازده هزار نیرو و 1600 دستگاه انواع ادوات نظامی بود.
روسیه همچنین با استقرار نیرو و شماری جنگده در چند پایگاه هوایی و دراختیار گرفتن یک پایگاه دریایی در سوریه، از سال 2015 بمباران شدید مواضع مخالفان مسلح حکومت بشار اسد، اعزام صدها نیروی ویژه روس به سوریه برای مشارکت در سرکوب پیکارجویان تکفیری وابسته به داعش و القاعده و شلیک شماری موشک بالستیک از روی دریای خزر که با عبور از آسمان ایران و عراق مراکز تجمع تروریستها را در سوریه هدف قرار می دهند، در دستور کار قرار داده است.
در ابعاد اطلاعاتی و امنیتی، کرملین دستکم در سه سال گذشته، مجموعه اقداماتی را در راستای مقابله با افراطگرایی در آسیای مرکزی، قفقاز شمالی، کشورهای عرب خاورمیانه و افغانستان و پاکستان مدنظر قرار داده است. از آن جملهاند تقویت رصد اطلاعاتی روسیه در جمهوریهای خودمختار ماوراء قفقاز و دیگر نقاط این کشور با هدف شناسایی و سرکوب باندهای جذب و انتقال نیرو برای داعش و القاعده و همکاری گسترده اطلاعاتی با ایران، ترکیه، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، جمهوریهای آسیای مرکزی، سوریه، عراق و تا حدودی با سازمانهای اطلاعاتی افغانستان، پاکستان و قطر برای به دام انداختن سرکردگان این گروههای تروریستی.
2. سیاسی: روسیه ابتکار صلح افغانستان را با مشارکت افغانستان، پاکستان، چین، ایران و بعداً هند در شش ماهه نخست سال 2017 تدارک دید که در مجموع دو نشست دراینراستا برگزار شد، اما بهدلیل اختلاف بین برخی اعضا بهخصوص کابل و اسلامآباد و نیز تحریکات پشتپرده آمریکا، این ابتکار به جایی نرسید. بااینحال، بهدنبال اعلام راهبرد جدید دونالد ترامپ برای افغانستان و آسیای جنوبی در اوت 2017 که خشم پاکستان و انتقاد شدید روسیه، چین و ایران را درپی داشت، عملاً ائتلافی متشکل از این چهار کشور در برابر ائتلاف آمریکا ـ افغانستان ـ هند شکل گرفته که هدف ظاهری آن، حل بحران افغانستان ترجیحاً بدون دخالت واشینگتن و هدف پنهان پوتین از تشکیل این ائتلاف بسط نفوذ کشورش تا عمق شبهقاره و در افغانستان با حمایت چین و ایران است.
نظیر این ابتکار را میتوان در تشکیل سلسله نشستهای صلح سوریه موسوم به «ابتکار آستانه» با مشارکت دولت دمشق و مخالفان سیاسی و مسلح آن در قزاقستان ملاحظه کرد. روسیه از دسامبر 2015 با همکاری ایران و ترکیه برای پایان دادن به جنگ در سوریه از راه دیپلماسی و فقط با حضور سمبولیک نماینده آمریکا تلاش میکند. هشت دور مذاکرات در آستانه، تاکنون به کاهش شدید درگیریها و برقراری آتشبسهای موفق منجر شده که نقش بسزایی در شکست داعش و جبهة النصره در سوریه داشته است.
3. اقتصادی و تجاری: روسیه از سال 2014 ضمن بازتعریف سیاستهای اقتصادی و تجاریاش، برای پیوستن به پروژه «جاده ابریشم جدید چین» و زیرمجموعههای آن تمایل نشان داد و در سال 2015 به بانک توسعه زیرساخت آسیایی (AIIB) که با سرمایه اولیه صد میلیارد دلار ازسوی پکن ایجاد شده است، پیوست. بهعلاوه، مسکو در سه سال اخیر از پروژه توسعه بندر چابهار ایران با سرمایهگذاری هند استقبال کرده و امیدوار است که این طرح با اتصال کامل خطوط ریلی ایران و افغانستان به راهآهن سراسری آسیای مرکزی، دسترسی هند به بازارهای آسیای مرکزی و اروپا ازطریق خاک روسیه و بالعکس را امکانپذیر کند. همچنانکه دولت پوتین از عملی شدن طرح کریدور ریلی ایران ـ ترکمنستان ـ قزاقستان نیز که اهداف مشابهی را دنبال میکند، حمایت کرده است.
درعینحال، تأسیس اتحادیه اقتصادی اوراسیا بهعنوان یک بلوک غیرغربی با مشارکت روسیه، قزاقستان، بلاروس، قرقیزستان، ارمنستان در آغاز سال 2015 نیز یکی تغییر مهم در سیاستهای کلان اقتصادی مسکو بهشمار میرود. البته روسها به این اکتفا نکرده و تاکنون ضمن جذب تاجیکستان درحال مذاکره با ایران، مصر، هند، رژیم صهیونیستی و برخی دیگر از دولتهای حوزه اوراسیا و فراتر از آن برای پیوستن به آن بلوک اقتصادی هستند.
ب) پیامدها
دستکم دو پیامد اصلی برای تغییر سیاست روسیه درقبال اوراسیا میتوان ذکر کرد. نخست، تبدیل بیشازپیش اوراسیا به عرصه رویارویی و جنگ نیابتی مسکو و واشینگتن و افزایش چشمگیر تنشها در این حوزه ژئوپلیتیک. دوم، تقویت نفوذ روسیه در کشورهایی که بهطور سنتی متحد آمریکا محسوب میشوند؛ مثل پاکستان، افغانستان، جمهوری آذربایجان و لبنان.
Your Comment