منطق و دورنمای تغییرات سیاسی در عربستان سعودی
تغییرات در پادشاهی شنها همچنان شتابان است؛ تغییراتی با ابعاد گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی که شاهزادگان، نفت، وهابیت و جامعه را در فرایندهای نامتعارف با بافت عربستان سعودی قرار داده است. در این نوشتار با تمرکز بر تغییرات سیاسی در هرم قدرت در عربستان سعودی، به این پرسشها پاسخ داده شده که منطق این تحولات برخاسته از چه تفکری است و چه دورنمایی برای عربستان متصور است؟ آیا شاهد پادشاهی مشروطه خواهیم بود، یا گذار از پاتریمونیالیسم اجماعی به سلطانیسم فردی را نظارهگر خواهیم بود. پاسخ به این پرسشهای کلیدی اگرچه بنا به سرعت، سیالیت و کثرت متغیرها امری دشوار است؛ اما شناخت منطق تحولات سیاسی در عربستان میتواند به دورنمای روشن تری از تغییرات کنونی کمک کند.
تغییرات در هرم قدرت خاندان سعود که پس از رویکار آمدن ملک سلمان در ژانویه 2015 بر سرعت و شتاب آن افزوده شده است، عملاً ناشی از دو وضعیت بحرانزاست. یک؛ سنت انتقال قدرت در نظامهای پادشاهی مطلقه در دوگانه فردی و اجماعی که فاقد سازوکارهای مشروع و دموکراتیکی همچون رأیگیری هستند و دوم؛ سنتی بحرانزاتر که مخصوص عربستان درطول هشت دهه گذشته بوده و آن انتقال افقی قدرت از برادر به برادر است. این سنت ازیکسو منجربه کهولت سن ولیعهد با توجه به عمر طولانی پادشاه میشد و ازسویدیگر منجربه افزایش رقابتها بر سر بخت جانشینی شده بود که در دوره پادشاهی سعودی در 1964 این وضعیت به درگیری میان برادران پادشاه انجامید.
اگرچه در اواخر پادشاهی عبدالله، تلاشهایی برای چابکسازی این مسئله با ایجاد هیئت بیعت و قرار دادن فرزندش متعب بن عبدالله بهعنوان ولی ولیعهد صورت گرفت، اما این موضوع دیرهنگام بود و سرعت آن نیز با تأکیدات ملک عبدالله بر موازنه و اجماع میان برادران بهجای اقدامات یکجانبه کاهش یافت. اقدامات ملک سلمان در حذف برادران خود از چرخه ولیعهدی و انتصاب شاهزادگان نسل سوم همچون بن نایف و بن سلمان اگرچه اقدامی تعجببرانگیز در حذف منشور عبدالعزیز بود؛ اما ضرورتی انکارناپذیر برای بقای پادشاهی بود که باید یک روزی اما نه دیرهنگام اتفاق افتد. از این زاویه است که تعجیل برای پادشاه کردن محمد بن سلمان و حذف بهاصطلاح رقبای او از این چرخه؛ برای تخفیف دادن هزینههای جنگ قدرت و همچنین جوانسازی هرم قدرت است که مورد پذیرش برادران باقی مانده و عموزادگان در حفظ چرخه قدرت در شاخه آل سعود در مقابل شاخههای فرعی و گذار از بحران جانشینی است. فارغ از اینکه محمد بن سلمان تا چه حد بتواند رضایت شاهزادگان را در این روند شتابان جلب کند؛ اما عزل و نصبهای دو سال اخیر، روند اجتنابناپذیری در حفظ بقای پادشاهی و خروج از بنبست یک دهه اخیر است.
از این زاویه است که بسیاری از شاهزادگان نسل سوم یا همان نوادگان عبدالعزیز بههمراه فرزندان و نوادگان خود که امروزه بسیاری از مناصب و پستهای امارتی و وزارتی و اجرایی را تصاحب کردهاند، پادشاهی جسورانه و عملگرایانه محمد بن سلمان که متعلق به سُدیریهای متنفذ در عربستان است را بر هرگونه عدم ثبات پادشاهی که درنهایت منافع خود آنها را به خطر میاندازد، ترجیح میدهند. اگرچه ابزارهای مختلفی از پول گرفته تا اجماع و تطمیع و اقناع همچنان بخشی تفکیکناپذیر از دالانهای هزارسوی کاخ پادشاهی در عربستان است که در دستور کار خانواده سلمان نیز قرار گرفته است.
دراینمیان اما بازداشتهای اخیر شاهزادگان سعودی حاوی پیامهای هشدارآمیز برای پادشاهی محمد بن سلمان است. بن سلمان درحال خطر کردن است. برهم زدن نظم متعارفی که دههها شاهزادگان سعودی به آن عادت کردهاند. دریافت حقالسهم نفت، مالاندوزی و نوعی خودمختاری سیاسی که مبتنیبر همان سنت اجماع و توازن است. ایجاد یک نظم نوین بر چنین بستری بسیار پرهزینه است؛ زیرا این شاهزادگان همچون متعب بن عبدالله، ولید بن طلال، بندر بن سلطان و دیگرانی چون خالد التویجری دارای قدرت مالی، سیاسی و ارتباطی با گروهبندیهای داخلی و خارجی هستند و از این زاویه پتانسیل شکلدهی و آفرینش اپوزیسیون محمد بن سلمان را دارا هستند.
درواقع، به موازات شخصی شدن قدرت در عربستان سعودی یا ورود ریاض به سلطانیسم مبتنیبر اراده مطلق شخص حاکم که با روندهای دهههای گذشته عربستان همخوانی ندارد، میتوان انتظار داشت که زمینه برای شکلگیری چنین اپوزیسیونی فراهم شود. میزان هنر بن سلمان در پرهیز از ورود به چنین فرایندی، قدرت او در شکلدهی به ساختارها و گروهای حامی ـ پیرو و مشروعیت و مقبولیت مردمی بهخصوص با گسترش اصلاحات اجتماعی باعث میشود تا این روند درنهایت به نفع او رقم بخورد.
اما از این زاویه است که مجدداً عربستان بن سلمان با چالش دیگری مواجه خواهد بود؛ جانشینی محمد و چگونگی انتقال قدرت. دراینخصوص سه وضعیت قابل تصور است: وضعیت اول؛ انتقال عمودی قدرت از پدر به پسر برای اولینبار در عربستان و از محمد بن سلمان به یکی از دو فرزند ذکور کنونیاش. وضعیت دوم؛ انتصاب ولیعهد از شاهزادگان نزدیک به خود، یا از میان برادران خود و یا ایجاد نهادی همچون هیئت بیعت برای کشف ولیعهد. و وضعیت سوم؛ گذار عربستان به پادشاهی مشروطه ازطریق شکلدهی به مجلس شورا، نخستوزیری و انتخابات که تجربهای تستنشده و پرخطر برای این کشور خواهد بود. بنابراین حتی به فرض بر تخت نشستن محمد بن سلمان و زمامداری طولانی او، این پرسش مهم و کلیدی پیشِ روی او خودنمایی میکند؛ مسئله جانشینی و حواشی چالشزا و پرهزینه آن در حیات سیاسی عربستان.
Your Comment