مصر، ارتش، دموکراسی
مصر، ارتش، دموکراسی
سهشنبه 25 تیر 1392
دموکراسی پیچیدهترین نوع حکمرانی است. جوامع بشری بعد از پشت سر گذاشتن دورانی طولانی از حکمرانی و مدیریت سیاسی، دموکراسی را بهعنوان مطلوبترین و کارآمدترین شیوه حکمرانی برگزیدهاند. امروزه علم سیاست بهنوعی علم نظام دموکراسی است. در این علم، روش حکومتداری، تشکیل احزاب، انتخابات سیاسی، تفکیک قوا، ثبات سیاسی و غیره، مورد بحث قرار میگیرد. هدف از این مقدمه، ورود به بحث ناآرامیهای اخیر مصر است که نویسنده درصدد تحلیل آن از بعد دموکراسی است. بهعبارتی، این مباحث از این حیث اهمیت دارد که امروزه همگان اتفاقات اخیر مصر (برکناری قانونی رئیسجمهور و سلطه دوباره نظامیان) را گامی عقبگرد به دموکراسی میدانند. آنچه امروزه دغدغه نخبگان و پژوهشگران علم سیاست درخصوص تحولات اخیر مصر میباشد، این است که آیا این جامعه راه خود را برای گذار به دموکراسی بازخواهد یافت یا اینکه این جامعه همچنان در دور باطلی از سلطه نظامیان گرفتار خواهد ماند. از دید بزرگان علم سیاست همچون ارسطو برای بقا و ماندگاری دموکراسی باید طبقه متوسط در آن جامعه، قویتر از سایر طبقات باشد؛ بهعبارتدیگر، جامعهای مستعد دموکراسی است که طبقه متوسط و مدنی گستردهای داشته باشد. حال آنکه طبق گزارشات سازمان ملل از جمعیت هشتاد میلیونی مصر چهل درصد آن با درآمد فقط دو دلار در روز زندگی میکنند. علاوهبراین، باتوجه به ماهیت دولت در مصر که از آن به دولت رانتیر یاد میشود؛ دولتی که بخش اعظم درآمدهای آن نه ازطریق مالیاتهای مردم بلکه ازطریق کمکهای خارجی و ارز کارگران مصری خارج از کشور بهدست میآید، این امر موجب استقلال بیشتر دولت و جامعه گردیده و پاسخگویی دولت در برابر جامعه را زایل میسازد؛ درحالیکه برای گذار به دموکراسی به طبقه متوسط و نه فقیر و همچنین درآمدهای حاصل از فعالیتهای تولیدی و مالیاتی در کشور نیاز است، بهطوریکه مردم مالیاتدهنده، حکومت را متعهد و پاسخگو به عملکردهای خود بدانند. با این تفاسیر، در مصر کنونی وضعیت قوامدهنده به دموکراسی بسیار ضعیف و شکننده است. در این جامعه، گروههای مدنی و سیاسی مختلفی همچون سکولارها، چپیها، ملیگراها و اسلامگراهای معتدل و تندرو وجود دارد که هیچکدام حاضر به مدارا و تساهل با یکدیگر نیستند. بدینترتیب، ساقط شدن یک دولت مردمی و دموکراتیک در چنین جامعهای، دور از انتظار نیست. البته در کنار عوامل داخلی باید به شرایط منطقهای و بینالمللی نیز در سقوط مرسی توجه کرد.
دقیقاً یک سال پیش بود که پیروزی محمد مرسی بهعنوان گزینهای ازسوی نیروهای اسلامگرا، نوید آغاز مرحلهای از دموکراسی در این کشور را به جهان داد. انتخاباتی که با آرای بسیار نزدیک بهنفع محمد مرسی به پایان رسید، شرایط جدیدی را در مصر رقم زد که بهرغم خوشبینی بسیاری از تحلیلگران و سیاستمدارن دوام زیادی نیاورد و مصر بار دیگر درگیر کودتایی شد که اینبار خواست مردمی در آن نقش عمدهای ایفا کرد.
البته از فردای انتخابات، جامعه مصر بیشازپیش گام در مسیر بیپایان دوقطبی شدن گذارد. 49 درصد مخالفان محمد مرسی که در انتخابات در مقابل او شکست خورده بودند، این پیروزی را برنمیتافتند. نیروهای سکولار، منتقد حضور اسلامگراها در قدرت شدند، جوانان مصری اخوانالمسلمین را به مصادره انقلاب مردم متهم کردند و بازماندگان و حامیان نظام پیشین نیز مرسی را همچون حسنی مبارک یافتند که تداوم سلطه خود و نیروهای اخوانالمسلمین را تعقیب میکند.
اسلامگرایان میانه و تندرو در قامت اخوانالمسلمین و سلفی، سرمست از این پیروزی گام در بسط موقعیت خود در جامعه مصری گذاردند. هرچند حسنی مبارک هرگز به آزادی سیاسی در این کشور روی خوش نشان نداد، آزادیهای اجتماعی در حداقل آن رعایت میشد. گام نخستین اسلامگرایان اخوانی و سلفی در کشوری انقلابی، آن اندازه غیرقابل پذیرش بود که در همان آغاز دوگانه حضور یا عدم حضور چنین اسلامی در ساحت زندگی فردی و اجتماعی مردم مصر مطرح شد و نتیجه این نگرانی درنهایت به درگیریهای مذهبی و کشتار شماری از قبطیهای مصر منتج شد.
قبطیها و اقلیتهای مذهبی، نخستین گروهی بودند که شاید حمایت خود را از رئیسجمهور جدید سلب نمودند و هرچند بهصورت غیرآشکار، اما به صف مخالفان مرسی پیوستند. نگاه شریعتمحور مرسی و حامیانش و بیتوجهی بیشازپیش او به اعتراضات، سبب شد گام را فراتر گذاشته و درصدد تقویت جایگاه حزب خود در قانون اساسی باشد؛ موضوعی که بهتدریج بر نگرانی سایر نیروها و فعالان سیاسی و اجتماعی در مصر و حتی ارتش این کشور نیز افزود و واکنشهای گستردهای را درپی داشت.
محمد مرسی در مقام رئیسجمهور، با برکناری قاضی دادگاه عالی مصر و تعدادی از فرماندهان ارشد نظامی ارتش مصر ازجمله طنطاوی، دو نهاد مستقل و همیشه محبوب در این کشور یعنی قوه قضائیه و ارتش را مورد حمله قرار داد. ازاینرو، انتقادات و دشمنیهای جدیدی را برای خود در جامعه مصر به جان خرید.
اما پیچیدگی جامعه مصر و شرایط این کشور ازیکسو و سیاست خارجی محمد مرسی در منطقه و جهان نیز موضوعی بود که باید در علت سقوط دولتش مدنظر قرار داد. این عامل بهگونهای بود که حتی بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه نیز در یک سال گذشته بهرغم تلاش و شادکامی خود از پیروزی اسلامگراها در مصر نتوانستند به بسیاری از آمال و آرزوهای خود درقبال مصر دست یابند.
پیروزی اخوانالمسلمین بیش از همه ترکیه را مسرور ساخت که مدل حکمرانی اسلام میانهرو این کشور امروز در مصر الهامبخش شده است. عربستان سعودی و قطر نیز نهتنها از این پیروزی بهدلیل حضور نیروهای سلفی و اخوانی در قدرت مسرور بودند، بلکه تلاش داشتند با کمکهای اقتصادی خود به مرسی از مشکلات او بکاهند. اما بهرغم همنوایی مرسی در بسیاری از سیاستهای منطقهای خود با ترکیه و عربستان درقبال تحولات منطقهای، قدرتیابی بیشازپیش مصر، این کشور را به جایگاه قدرتی جدید در معادلات منطقه بدل میساخت؛ موضوعی که نحوه موضعگیریهای مرسی درقبال سوریه و پیشنهادهای چهارجانبه او که مورد پذیرش عربستان و ترکیه قرار نگرفت آن را بهخوبی نشان میداد.
ادامه نارضایتیهای مدنی در مصر و افزایش ناامنی در این کشور ازیکسو و عدم همراهی سیاستهای مرسی با آمریکا بهنحویکه بهرغم چهارده سفر خارجی خود در یک سال گذشته، هرگز با اوباما دیدار نکرد و همچنین با انتقاد از مواضع ناتو و فرانسه در شمال آفریقا، آمریکا و متحدانش را به این نتیجه رساند که نمیتوان امید زیادی به نیروهای اخوانالمسلمین در مصر داشت. به همین دلیل نیز در یک سال گذشته آمریکا از اعطای کمکهای مالی خود به مصر امتناع کرده و حتی موانعی را سر راه صندوق بینالمللی پول برای کمک مالی به مصر قرار داد. بدینترتیب، ادامه درگیریهای سوریه و بسط ناامنی در عراق، آغاز اعتراضات در ترکیه، موجب نگرانی آمریکا از تقویت نیروهای اسلامگرا و سلفی در منطقه خاورمیانه شد که برآیند آنها کاهش ضریب امنیت رژیم اسرائیل را در منطقه درپی داشت. باتوجه به این موضوع میتوان گفت آمریکا نسبت به تغییر حکومت در مصر خوشبین و حتی امیدوار است؛ هرچند این موضوع بهصورت رسمی هرگز اعلام نخواهد شد. آمریکاییها نگران قدرتیابی فزاینده اخوان در جهان عرب میباشند. اخوان امروزه بهصورت یک شبکه واحد و سراسری در کل جهان اسلام از مصر گرفته تا سوریه و فلسطین و غیره درحال کسب قدرت و جایگاه اصلی خود میباشند. از دید آمریکاییها اخوان با پیشیه مذهبی و دینی خود میتواند خطری برای آینده منطقه و بهخصوص رژیم اسرائیل باشد؛ بدینسبب، اولویت اصلی آنها حمایت از نیروهای سکولار است.
Your Comment