روسیه و غرب: آیا جنگ جهانی جدیدی ممکن است؟
روسیه و غرب: آیا جنگ جهانی جدیدی ممکن است؟
شنبه 16 فروردین 1393
در آزمونی جدید، مسکو با بهره برداری از تحریکات دولتهای غربی برای برکنار کردن دولت روس گرای کیف و روی کار آوردن دولت غرب گرا، از تظاهرات شرق گرایانه روس تباران اوکراین به طور خاص در شبه جزیره کریمه به نفع خود وارد عمل نظامی شده و صرفاً با پیاده کردن نیروی نظامی و بدون هر گونه درگیری نظامی و با استقبال مردم بومی، حاکمیت خود بر آن ناحیه را گسترش دادند. البته پیش از این هم در 2008 در قبال تحولات اوستیای جنوبی درگرجستان تهاجم شدید و برق آسائی به دولت غرب گرای تفلیس انجام داد به نحوی که جزء واکنشهای سیاسی کار دیگری از غرب برنیامد. در اینجا به این سئوال می پردازم که آیا غرب و به طور مشخص اروپا آماده جنگ جهانی جدیدی است یا خیر؟ روسیه ی پوتین بعد از بیست سال تحقیر به دنبال آن است که بار دیگر قدرت فرامنطقه ای و بینالمللی خود را بازیابد و برای این کار به تحقیر دشمنان دائمی خود نیاز دارد. با نزدیک شدن مرزهای روسیه به اروپای میانی و مرزهای حاکمیتی شوروی سابق بار دیگر نگرانیهای دوران جنگ سرد در نزد استراتژیستهای غربی به وجود آمده است که آیا خرسها بازگشته اند و اراده اوراسیائی بر اراده اروپائی برتری یافته است/ خواهد یافت؟ آیا به بهانه های دیگر سرزمینهای سابقاً ملحق به شوروی بار دیگر زیر چکمه های روسها قرار خواهد گرفت؟
برای پیش بینی وضع آینده مطالعه چند فاکتور مهم است:
1. آیا روسها قصد تداوم توسعه سرزمینی دارند؟
2. آیا باید با قرار گرفتن حاکمیت کریمه در اختیار مسکو راضی بود یا واکنش نشان داد؟
3. در صورت عدم رضایت به وضع کنونی غرب باید چه اقدامی انجام دهد و اساساً اقدام نظامی ضرورتی دارد؟
4.آیا روسها آمادگی تهاجم نظامی دارند و به استقبال جنگ می روند؟
5. تقسیم کار صحنه نبرد میان اروپا و آمریکا چگونه خواهد بود؟
در پاسخ اجمالی به سئوالات بالا می بایست به ادراک سیاستمداران غربی از عمل فعلی و احتمالی روسیه شروع کرد. به نظر ایشان روسهای تحقیر شده به دنبال حمله مجدد به تمدن غربی هستند و موضوع درگیری ایدئولوژیک در دوران جنگ سرد به بازیابی سیاسی- امنیتی تغییر یافته است. درک اولیه غرب این است که روسها قصد توسعه سرزمینی دارند و رضایت به الحاق کریمه به خاک روسیه، و در صورت موفقیت در الحاق بخشهای شرقی اوکراین به روسیه، اشتهای مسکو برای بلعیدن تشدید می شود. افزون براین چنین امری، روسها و نیروهای ضد غربی در نقاط دیگر جهان را برای ایستادن در مقابل خواسته های قدرتهای اروپائی و آمریکا متجری می کند. بهترین اقدام یک اقدام نظامی همه جانبه علیه مسکو و باز پس گیری کریمه و خواباندن آتش روس گرائی در شرق اوکراین است. ولی کدام نیروی نظامی می تواند جلوی روسیه قرار بگیرد؟
آمریکا ارتشی خسته و نیمه ترمیم یافته از چند نبرد طولانی مدت سنگین در خاورمیانه و شمال آفریقا در اختیار دارد و برای ورود به نبردی عظیم با ارتش آماده روس راه طولانی دشواری را پیش رو دارد. اولا باید از تعهدات خاورمیانه ای و آفریقائی خود خارج شود ثانیا به لحاظ لجستیکی خود را تقویت کند. هر دو مورد حداقل برای ده الی پانزده سال آینده بعید به نظر می رسد. این که ارتشهای اروپائی هم یارای ایستادگی برابر ارتش اوراسیا را ندارند شکی نیست. می ماند ناتو. اولا شاکله ناتو همان ارتشهای اروپائی و آمریکائی است. ارتش کشورهای دیگر عضو ناتو که در این سالها کمتر آسیب دیده اند مانند ترکیه یا برخی کشورهای اروپای شرقی و میانی هیچ علاقه ای به ورود نظامی به این مهلکه ندارند و به دلیل دورنمای مبهم وتاریک تحولات نظامی اخیر نمی خواهند خود را وارد درگیری جدیدی بسازند. دوم این که به لحاظ اهداف و ماهیت ناتو این گونه زیر سئوال است که آیا می تواند در درون خاک اروپا نبرد عظیمی را مدیریت کند؟
از سوی دیگر میان جناح اروپائی و جناح آمریکائی ناتو بدبینی وجود دارد. درگیری فعلی اگر چه در خاک اروپا رخ داده است ولی همه قرائن نشان میدهد که دو طرف میز قمار مسکو و واشنگتن نشسته اند. در حالی که به دلایل مختلف آمریکا تمایل ندارند ورود نظامی با این موضوع داشته باشند، اتحادیه اروپا نیز علاقه ای برای ورود نظامی ندارد. به نظر آنان، آمریکا بی انگیزه نیست که در یک منفعت فراآتلانتیکی بار دیگر اروپا وارد نبردی طولانی مدت در خاک خود کند؛ اروپائی که در دو دهه اخیر آرام آرام هم انسجام سیاسی بیشتری یافته بود و هم توان اقتصادی آن قابل توجه شده بود. تضعیف محور اروپائی غرب می تواند هژمونی جهانی آمریکا را تضمین کند. این موضوع اتحادیه اروپا را از تصمیم برای ورود به سیاست عالی (اقدام نظامی) دچار تردید کرده است. این تردید زمانی تشدید می شود که اروپا در حال بازیابی خود است و آغاز جنگ جهانی جدید بار دیگر اروپا را به قهقرا خواهد برد. این درحالی است که در سالهای اخیر ناتوانی اقتصادی برخی کشورهای اروپائی و اتخاذ سیاستهای اقتصادی ریاضتی از سوی آنها، و سردرگمی قدرتهای اقتصادی اروپا برای بازیابی اقتصادی اعضاء ضعیف خود، تحولات اقتصادی و اجتماعی مؤثر منفی در این جوامع به وجود آورده است.
از مجموع مباحث فوق این بحث قابل استنباط است که با منتفی شدن احتمال آتش افروزی از سوی دولتهای غربی، تنها راهبرد قابل اجماع و کمتر هزینه¬بر برای اردوگاه غرب که دستاوردهای کنونی آنها را نیز کمتر دچار آسیب می¬کند بازسازی دوباره کمربند بهداشتی در حاشیه مرزی روسیه و ایجاد رژیمهای امنیتی و اقتصادی جدید در کشورهای حاشیه است. همچنین عاقلانه است که غرب از تشدید نقاط برخورد منافع دو اردوگاه شرق و غرب در سرزمینهای دورتر بکاهد. موضوع ایران، سوریه و کره شمالی می تواند از جمله آنها باشد.
Your Comment