در جستجوی استقلال استراتژیک سیاست خارجی ترکیه در عصر گذار نظام بینالملل
بر اساس ضرورت روشی و موضوعی پژوهش در فهم نظاممند تحولات پیچیده و چندوجهی سیاست خارجی ترکیه، شیوۀ گردآوری دادهها و اطلاعات بهصورت کتابخانه و بهرهبرداری از اسناد معتبر و منابع مکتوب همچون مقالات، کتاب و دادههای اینترنتی، سخنرانیها و اظهارات مقامات ترک، و همچنین مصاحبههای انجامشده نگارنده از پژوهشگران و دولتمردان ترک در طول سالهای اخیر است. بهمنظور غنا و تنوع ادبیات پژوهش و منابع مورد استفاده، نگارنده از دادههای متنوع به زبان فارسی، ترکی استانبولی و انگلیسی بهره برده است. برایناساس، نوشتار حاضر علاوه بر بخش مقدمه و نتیجهگیری شامل هشت فصل خواهد بود که در مباحث هر یک از فصلها متغیرهای بینالمللی، منطقهای و پویاییهای سیاست داخلی ترکیه بهصورت برهمکنش متقابل مورد مطالعه قرار میگیرند. شایان ذکر است که نقطه عطف مباحث فصلهای کتاب دوره زمانی پساانقلابهای عربی 2011 بهویژه تحولات بعد از کودتای ناموفق 2016 است که تا تحولات 2020 تداوم پیدا میکند.
فصل دوم با مطالعۀ تحولات سیاست خارجی، فرهنگ راهبردی و دکترین امنیت ملی ترکیه به بازاندیشی در ایدههای غالب از چرخش محوری در سیاست خارجی ترکیه بهویژه در دهه گذشته میپردازد. مباحث و استدلالهای این فصل بسترهای نظری و تجربی مغتنمی برای فصلهای بعدی در راستای فهم نزدیکی به شرق در سیاست خارجی ترکیه، منطقهگرایی فعال آن در محیط پیرامونی ایران، و پویاییهای روابط آن با متحدان غربی و اتحاد فراآتلانتیکی فراهم میسازد. در این چهارچوب، تحول مهم سیاست خارجی ترکیه در دهه گذشته، تمرکز وافر بر امنیت ملی و تثبیت جایگاه ترکیه بهعنوان یک قدرت منطقهای بوده است که با لحنی قاطع در دیپلماسی و ابزارهای امنیتی _ نظامی پیگیری میشود. در چهارچوب مصلحتگرایی سیاست خارجی اردوغان، رفتار و ترجیحات ترکیه بیشتر مسئلهمحور، و مبتنیبر یک ذهنیت منافعمحور بوده است تا انگیزههای قوی هنجاری و ارزشی. اتحادسازیهای منعطف و پویا که از روندهای نوپدید در سیاست خارجی ترکیه است بیش از اینکه ناظر بر چرخشی محوری در جهتگیریهای کلان ترکیه و خروج از اتحاد فراآتلانتیکی باشد، در راستای هدف اردوغان برای استقلال راهبردی است. چنین نگرشی بدون تردید ترکیه را به شریک چالشگر و دردسرساز برای آمریکا و اروپا، و شریک ناتمام برای قدرتهای غیرغربی تبدیل میکند، اما نمود تغییری بنیادین و چرخش از غرب در سیاست خارجی ترکیه نیست.
فصل سوم بهدنبال فهم چرایی تنش در روابط معاصر آمریکا و ترکیه از طریق ایجاد رابطه معنادار بین تحولات ساختاری در نظام بینالملل و تغییر در روابط هژمون درحال افول با یک قدرت منطقهای درحال ظهور درغرب آسیا است. یافتههای فصل چنین ایدهای را مطرح میکند که بیثباتی در روابط آمریکا و ترکیه خروجی گذار از یک نظم آمریکایی پساجنگ سرد به یک بینظمی پساآمریکایی در ژئوپلیتیک خاورمیانه است. در واقع، تحول در موازنه قدرت بینالمللی موجب تغییر در برداشت رهبران ایالات متحده از نقش خاورمیانهای آمریکا و کاهش تعهدات راهبردی آن در شکلدهی به نظم ژئوپلیتیکی این منطقه شده است؛ تغییر در نقش خاورمیانهای آمریکا موجب تغییر در برداشت آنکارا از نقش خاورمیانهای ترکیه و پیگیری راهبردهای مستقل از متحدان غربی برای بازتعریف جایگاه خود بهعنوان یک قدرت منطقهای نظمساز شده است. در چنین متنی، برخورد نقشهای خاورمیانهای دو متحد سنتی در وضعیت گذار نظام بینالملل منطق تنش و بیثباتی در روابط آمریکا و ترکیه را تبیین میکند.
فصل چهارم با نگاهی به فراز و نشیبهای تاریخی روابط ترکیه و اتحادیۀ اروپا و بررسی عناصر و متغیرهای کلیدی در شکلدهی به زمینههای همگرایی و واگرایی راهبردی آنکارا و بروکسل به مطالعۀ چرایی بیثباتی در روابط معاصر ترکیه و اتحادیۀ اروپا میپردازد که در آن نقش پویاییهای نوین بینالمللی و بحران همگرایی در اتحادیۀ اروپا برجسته میشود. بهنظر میرسد که هنوز دوگانۀ عشق و نفرت در روابط ترکیه و اتحادیۀ اروپا پابرجاست. به هر روی، دو طرف از اهمیت اتصالات راهبردی یکدیگر آگاهند و منافع مشترکی در تداوم همکاری و همگرایی دارند. بدونتردید این شراکت راهبردی در بستری جدیدی و با ماهیت متفاوتی از روابط دوجانبه و چندجانبه در حال پیگیری است. بهرغم ترجیحات ژئوپلیتیکی و امنیتی واگرا در مناطق پیرامونی ترکیه بهویژه شرق مدیترانه و شمال آفریقا، حداقل در آینده قابل پیشبینی جایگزینی برای منافع راهبردی حاصل از تداوم همکاری با اتحادیۀ اروپا برای رهبران ترکیه متصور نیست.
فصل پنجم بهدنبال فهم نظاممند سازوکارهای چرخش ژئوپلیتیکی سیاست خارجی ترکیه به اوراسیاست. برخلاف دیدگاههای غالب که اوراسیاگرایی یا چرخش به شرق را نمودی از تغییر ساختاری در سیاست خارجی ترکیه و خروج آن از اتحاد فراآتلانتیکی تئوریزه میکنند، این فصل ظهور اوراسیاگرایی را نه بهعنوان یک تحول پارادایمی در نگرش ژئوپلیتیکی آنکارا بلکه واکنشی عملگرایانه به شرایط درحال تغییر ساختاری، منطقهای و سیاست داخلی ترکیه طرح میکند. در این چهارچوب، برای ترکیه مسئله اصلی انتخاب بین غرب و شرق نیست، بلکه موازنهگری در روابط بین قدرتها و نهادهای غربی و شرقی بهمنظور تأمین استقلال استراتژیک و تثبیت موقعیت خود بهعنوان قدرتی نوظهور در محیط درحال تغییر بینالمللی است. در چنین بستری، اوراسیاگرایی در سیاست خارجی ترکیه به معنای طرح جایگزینی در مقابل غربگرایی سنتی این کشور نیست بلکه اقدامی عملگرایانه برای گسترش فضای کنشگری ترکیه در اتحاد فراآتلانتیکی و اهرم چانهزنی سیاسی در برابر متحدان غربی است تا نگرانیهای امنیتی و منافع راهبردی این کشور را بهرسمیت بشناسند.
فصل ششم به این سؤال و ابهام کلیدی میخواهد پاسخ دهد که آیا در شرایط نوین بینالمللی ترکیه و روسیه میتوانند به متحد راهبردی یکدیگر تبدیل شوند؟ اساساً روسیه چه نقش و کارویژهای در سیاست چندجانبهگرایی ترکیه دارد و دو کشور با چه محدودیتهایی در ایجاد یک شراکت راهبردی بلندمدت مواجه هستند؟ این فصل با بررسی متغیرهای کلیدی در توسعه روابط دو کشور به مطالعه موانع ساختاری در شکلدهی به شراکت راهبردی پایدار بین دو قدرت اوراسیایی تجدیدنظرطلب در یک محیط جدید بینالمللی و منطقهای میپردازد. در این میان، نقش روابط نامتقارن اقتصادی، واگرایی راهبردی در حوزه معادلات انرژی، محدودیتهای ناشی از روابط شخصی و ترجیحات ایدئولوژیک رهبران اقتداگرای دو کشور و همچنین رقابتهای ژئوپلیتیکی ترکیه و روسیه در معادلات درحال تغییر دریای سیاه، قفقاز جنوبی، شرق مدیترانه و خاورمیانه برجسته میشود. برایناساس، بهنظر میرسد بحث از ظهور شراکت راهبردی در روابط بین ترکیه و روسیه حداقل در آینده قابل پیشبینی قدری بعید است و باید تحرکات اخیر در نزدیکی راهبردی دو کشور را در قالب واکنش عملگرایانه رهبران آنها به مجموعهای از بحرانهای داخلی، محدودیتهای ژئوپلیتیک درحال تغییر منطقهای و مقتضیات جهان درحال ظهور پساغربی فهم کرد.
فصل هفتم در چهارچوب تحولات نوین سیاست خارجی ترکیه به روابط این کشور با چین میپردازد. همچون سایر اعضای جامعه بینالمللی، رهبران ترکیه نیز «خیزش چین» را کلیدیترین رویداد قرن بیستویکم و موتور محرکه اقتصاد جهانی میدانند. رشد اقتصاد چشمگیر چین و نقش فزاینده آن در معادلات درحال تغییر بینالمللی باعث شده است که توسعۀ روابط با این کشور نه صرفاً بهعنوان گزینهای در روابط خارجی بلکه بهعنوان الزامی راهبردی در جهتگیریهای کلان سیاست خارجی ترکیه مطرح شود. در چنین وضعیتی که روابط خارجی ترکیه ناظر بر روند واگرایی از متحدان غربی و همگرایی فزاینده با قدرتهای شرقی است، آیا ترکیه و چین میتوانند به متحد و شریک راهبردی یکدیگر تبدیل شوند؟ این فصل با مروری اجمالی بر تاریخ روابط دو کشور بهدنبال مطالعۀ متغیرهای کلیدی در توسعه همکاریهای روزافزون و همچنین چالشها و موانع پیشِ رو در ترسیم دورنمای شراکت راهبردی ترکیه و چین است.
فصل هشتم به مطالعۀ تفصیلی روابط ایران و ترکیه در یک جهان پساغربی میپردازد. شرایط نوین بینالمللی و پیشرانهای ژئوپلیتیکی در محیط همسایگی دو کشور درعینحال که ترکیه و ایران را به یکدیگر نزدیک میکند، همزمان نیروی واگراکننده شراکت راهبردی دو قدرت منطقهای نوظهور نیز هست. ترکیه و ایران نمیتوانند از واقعیتها و محدودیتهای ژئوپلیتیکی محیط همسایگی خود که در طول قرنها به تاریخ روابط دو کشور شکل داده است، گریزی داشته باشند. در دهۀ گذشته، هرچند ترکیه و ایران منافع مشترکی در افول نظم بینالمللی لیبرال غربی با یکدیگر پیداکردهاند، اما نگرشهای راهبردی متفاوت و رقابتی دنبال میکنند که بهنحوی ایجاد هرگونه اتحاد راهبردی پایداری را متزلزل میکند. این فصل با مروری اجمالی بر رویدادها و عوامل کلیدی در شکلدهی به تاریخ روابط ایران و ترکیه بهدنبال مطالعۀ دینامیسمهای شکلدهنده به فراز و نشیبها و دوری و نزدیکی روابط دو کشور در هزارۀ جدید است. برایناساس، این فصل با نگاهی به پیشرانهای بینالمللی و منطقهای و همچنین پویاییهای سیاست داخلی دو کشور، به ارزیابی محدودیتها و فرصتهای شراکت راهبردی بین ایران و ترکیه در شرایط نوین بینالمللی میپردازد و با بازاندیشی در سیاستهای کلان ایران در قبال ترکیۀ جدید، ایدههایی در چگونگی مواجهه ایران با تحولات سیاست خارجی ترکیه و منطقهگرایی فعال آن در محیط پیرامونی ایران ارائه میکند.
با عنایت به اهمیت روزافزون نقش ترکیه در سیاست بینالملل بهویژه محیط پیرامونی ایران، این اثر میتواند افق نظری و تجربی فهم مراکز تصمیمگیری کشور، پژوهشگران و ناظران عمومی از پویاییهای سیاست خارجی ترکیه را گسترش دهد. بهرغم اینکه تحولات سیاست خارجی ترکیه بهطور فزایندهای در کانون پژوهشی و سیاستگذاری بسیاری از کشورهای جهان در جوامع غربی و شرقی قرار گرفته است، اما این مسئله از فقدان ادبیات پژوهشی و تحلیلی در کشور ما رنج میبرد. نگارنده امیدوار است تا انتشار این اثر گامی روبهجلو و روشنگر در راستای فهم نظاممند تحولات نوین سیاست و حکومت معاصر ترکیه باشد تا بهمنظور تأمین منافع ملی کشور در تعامل و برخوردهای خود با این همسایۀ قدرتمند و ماجراجو بازاندیشی کنیم. این کتاب میتواند مرجعی پژوهشی و تحلیلی برای متولیان دستگاه دیپلماسی، تصمیمگیران مراکز امنیتی _ دفاعی، دانشجویان و پژوهشگران روابط بینالملل و مطالعات منطقهای کشور بهویژه علاقهمندان به حوزۀ مطالعات ترکیه باشد. نگارنده از دیدگاههای ارزشمند پژوهشگران ایرانی و ترکیهای در تقویت ایدۀ اصلی و محتوای کتاب کمال تقدیر و تشکر را دارد که اسامی برخی از این بزرگواران در فصول کتاب (به فراخور بحث) آورده شده است. همچنین از حمایتها و پیگیریهای بیشائبۀ مؤسسۀ فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران در انتشار این کتاب سپاسگزارم.
نظر شما