ایرانیگگها؛ تنگنای هویتی مهاجران افغان در ایران و افغانستان
ایران و افغانستان درست است که امروزه هرکدام با وجود دارابودن مرزهای سیاسی و حاکمیتی از یکدیگر مستقل محسوب میشوند، اما نباید فراموش کرد که بسیاری از مهاجران افغان که به جستجوی کار و زندگی، ایران را انتخاب میکنند، دلخوش به پیوندهای زبانی، دینی و فرهنگی میان مردم ایران و افغانستان هستند.
چنین به نظر میرسد بیش از چهار دهه میزبانی سخاوتمندانه ایران از جمعیت کثیری از افغانها که به طور مثال توانسته بیش از بیست هزار دانشجوی مهاجر را جذب دانشگاههای خود کند و یا اینکه نزدیک به نیممیلیون دانشآموز مهاجر که بیش از هفتاد هزار نفر از این تعداد را کودکان مهاجری تشکیل میدهد که فاقد هرگونه مدرک هویتی معتبر و قانونی هستند در مدارس ایران در کنار دانشآموزان ایرانی به مدد همین پیوندهای عمیق فرهنگی بوده است.
بااینحال اگر به آسیبها و عوامل تنشزای این تعامل دوسویه میان ایران و افغانستان و جامعه مهاجر افغان و جامعه ایرانی توجه کافی نشود، ممکن است که در اذهان میان دو ملت، وجوه مثبت فراوان آن به دست فراموشی سپرده شود و تنها به جنبههای منفی این تجربه زیسته پرداخته و تأکید شود.
اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی منجر به مهاجرت و آواره شدن میلیونها افغان به ایران شد. در طول این سالها اگرچه در برهههایی شماری از مهاجران به افغانستان بازگشتند اما نبود شرایط مناسب در افغانستان (جنگهای داخلی، طالبان و ناامنی) سبب شده است که بسیاری از آنها طولانیمدت در ایران بمانند بهنحویکه امروز شاهد نسل سوم مهاجران افغان هستیم که در ایران متولد میشوند، به مدرسه میروند و با فرهنگ جامعه ایرانی بزرگ میشوند؛ در ایران اشتغال دارند و ازدواج میکنند و شاید برای بسیارشان ایران نه نقش «خانه دوم» بلکه حکم خانه اول و آخرشان را پیدا کرده باشد. اما روی دیگر این داستان ازاینقرار است که «مهاجر افغانی» در ایران و برای جامعه ایرانی همواره یک «دیگری» بوده است و با وجود تمام پیوندهای مشترک، هیچگاه بهمثابه «خودی» نبودهاند.
نویسنده که سالها تجربه زیسته مهاجر افغان را در ایران دارد، همواره جامعه ایرانی او را بهعنوان «شنبه» و «چهارشنبه» ای میشناسد که برایشان یک «دیگری» محسوب میشد. ازاینرو، نمیتوانم تعلق خاطر هویتی به این مرزوبوم داشته باشم چراکه همواره به من فهمانده شده است که سرزمینم اینجا نیست.
- چه کسانی ایرانیگگ هستند؟
ایرانیگگ در واقع اصطلاح و تعبیری است که در افغانستان به مهاجران افغانی که در ایران متولد شدهاند یا چند سال تجربه مهاجرت در ایران را داشتهاند، هنگامیکه به افغانستان بازمیگردند بهعنوان یک برچسب و داغ ننگ اطلاق میشود. ایرانیگگها نسل دوم و سوم مهاجران افغان در ایران هستند که اگرچه از نگاه هویتی - تابعیتی، افغانستانی محسوب میشوند اما ازآنجاییکه تمام عمر خود را در ایران سپری کردهاند افغانستان، همان قدر برایشان مبهم و نامأنوس است که برای یک خارجی است.
در واقع، با مهاجرانی مواجه هستیم که رشد و تکامل، آدابورسوم، ارزشها و هنجارهای آنها و در یککلام جامعهپذیریشان به سبک ایرانی بوده است. از همین روی در افغانستان به آنها «ایرانیگک» به معنای «ایرانی کوچک» گفته میشود و به تعبیر بهتر آنها افغانستانی به شمار نمیآورند؛ در مقابل، جامعه ایرانی و قوانین رسمی ایران هم کماکان یک مهاجر افغان متولد ایران را یک «دیگری» میداند و میان آنها و نسل قبلشان تفاوتی قائل نیست.
همانطور که اشاره شد ایرانیگگ در افغانستان به کار برده میشود آن هم برای سرزنش و تحقیر کسانی که در یک بازه زمانی (کوتاهمدت یا درازمدت) در ایران مهاجر بودهاند. ازآنجاییکه تجربه زیسته مهاجرت در ایران منجر به دگردیسی در سبک زندگی مهاجران در طول اقامتشان در ایران میشود و این تغییر و تحولات سبک زندگی که بیشتر در سه حوزه گفتاری، پوششی و رفتاری است؛ و این افراد در فضای افغانستان بسیار سریع توسط مردم افغانستان مورد شناسایی قرار میگیرند و با عنوان «ایرانیگگ» برچسب میخورند و طعمهای برای استهزا و توهین و همچنین سرگرمی میشوند.
ایرانیگگها یا همان مهاجران افغانی که سالیانی را در ایران زندگی کردهاند در داخل افغانستان با سه مشخصه قابلیت تفکیک و شناخت را دارند:
- نخستین ممیزه، گویش و لهجه آنهاست که در اثر سالها زندگی در ایران یا بزرگ شدن در ایران بیشتر دیگر لهجههای تهرانی، مشهدی، اصفهانی و غیره دارند تا لهجههای کابلی، هراتی و هزارگی. در یکی از آهنگهای هزارگی در سالهای اخیر که توسط «میرچمن سلطانی» خوانده شده است در آن ایرانیگگها مورد تمسخر و توهین قرار میگیرند که در گفتار روزمرهشان «مرسی و ممنون» وجود دارد و بهجای اصطلاحات مرسوم در داخل افغانستان از تعابیر رایج در ایران استفاده میکنند.
- وجه ممیزه دیگری که یک مهاجر افغان یا به تعبیر رایج در افغانستان یک ایرانیگگ هنگام بازگشت به افغانستان با آن قابلشناسایی است نوع پوشش است. ازآنجاییکه عموم مردم در افغانستان از لباس محلی و بومی استفاده میکنند، نوع پوشش و لباس فرد این ذهنیت را برای مردم به وجود میآورد که این فرد ایرانیگگ است و تازه به افغانستان آمده است.
یکی از توصیههایی که به اینجانب هنگامیکه برای اولینبار قصد عزیمت به افغانستان را داشتم از سوی دوستان و اقوام داخل افغانستان این بود که قبل از وارد شدن به خاک افغانستان، لباس محلی یا لباس کهنه و دسته دوم بپوشم که بهراحتی معلوم نباشد که برای اولینبار است که به افغانستان میروم تا در طول مسیر کمتر مورد نیش و کنایه و تمسخر قرار بگیرم.
- ویژگی سوم را میتوان برخی از بروزهای رفتاری دانست که مردم افغانستان آنها را متعلق به جامعه ایرانی میدانند، برای مثال میتوان به شیوه غذا خوردن و احوالپرسی اشاره کرد. حتی ممکن است فردی بهخاطر دوست داشتن غذای «قورمه سبزی» در افغانستان متهم به ایرانیگگ شود که چرا میل و ترجیحش به غذاهای وطنی افغانستان نیست.
به همین دلیل آن روی سکه ایرانیگگ این مسئله نهفته است که مهاجران افغان متهم به «بیتعهدی به وطن» هم هستند و یا در حد افراطی آنکه به مهاجران با نگاه امنیتی نگریسته میشود و ایرانیگگ مساوی با جاسوس و خیانتکار است. غافل از اینکه بخش اعظمی از افتخارات علمی، فرهنگی، ورزشی، هنری و غیره چند دهه اخیر افغانستان همگی متعلق به همین مهاجران افغانستانی مقیم ایران یا بازگشته از ایران است.
باتوجهبه بار معنایی «ایرانیگگ» که بخشی از آن توصیف شد، طبیعی است که مهاجرانی که از ایران به افغانستان بازمیگردند در روزها و ماههای نخست بازگشت به وطن تمام سعی و کوشششان بر این است که در سه مشخصه سادهشده گویشی، پوششی و رفتاری خود را با فضای افغانستان مطابقت دهند تا کمتر مورد برچسبزنی ایرانیگگ واقع شوند.
- ایرانیگگها و تنگنای بیهویتی
در مشهد طنز عامیانهای در بین مردم وجود دارد مبنیبر اینکه به ایرانیهای مقیم مشهد میگویند چهارشنبه به ایران آمدهاند و به کسی که برگه هویت موقت (کارت آمایش) دارد، میگویند: «پنجشنبه آمده» و به آن کس که مهاجر بیمدرک است میگویند: «جمعه آمده»، کنایه از اینکه این دسته از افراد روز جمعه به ایران رسیدهاند و اداره ثبتاحوال بسته بوده و آنها نتوانستهاند برای خود مدرکی فراهم کنند.
حضور مهاجران افغان در ایران که هماکنون بیش از چهار دهه از عمر آن میگذرد در ابتدا، امری موقت و گذرا تصور میشد که چنانچه روزی شرایط افغانستان مساعد شود مهاجران به کشورشان بازخوانند گشت اما تحولات معاصر افغانستان بهگونهای رقم خورد که عملاً هیچگاه شرایطی را فراهم نکرد تا همه مهاجران بازگردند و از همین روی ماندن در ایران را ترجیح دادند.
یکی از مهمترین تحولات در مورد مهاجران افغان، ظهور نسل جدیدی است که برخلاف والدین خود در ایران به دنیا آمده و رشد کردهاند. این نسل در مدارس ایران آموزشدیده و در فضای ایران مراحل جامعهپذیری را طی کرده و با محیط افغانستان بیگانهاند. مطالبه اصلی این قشر نسبتاً گسترده و جوان مهاجر افغان که در نوعی «تنگنای بیهویتی» به سر میبرند از جامعهای که در آن متولد یا بزرگ شدهاند این است که آنها را بپذیرد و شرایط مشارکت کاملشان در زندگی اجتماعی را فراهم سازد.
خواسته اصلی مهاجران افغانستانی که سالها در ایران زندگی میکنند این است که دولت و ملت ایران آنان را همچون شهروندانی برابر با سایر ایرانیان به رسمیت بشناسند، حالآنکه سیاستها و قوانین در ایران بر اساس اصل به رسمیت نشناختن آنان بنا شدهاند و سؤال اساسی اینجاست که این نسل جدید متولدشده در ایران را تا چه زمان میتوان به همین شکل بلاتکلیف و معلق بهعنوان یک گروه خارجی ساکن در ایران نگه داشت؟
ایرانیگگها در ایران بهعنوان «مهاجر افغانی»، دیگری محسوب میشوند و علیرغم تعلقاتی که به ایران بهعنوان کشوری که در آن رشد و پرورش یافتهاند از سوی جامعه ایرانی و قوانین رسمی ایران پسزده میشوند و نمیتوانند خودشان را «اینجایی» بدانند و از سوی دیگر در افغانستان نیز برخورد مشابهی با آنها میشود بهگونهای که نمیتوانند خودشان را «آنجایی» هم بدانند.
پاراگراف زیر ویرایش شده توییت یک از مهاجر افغان است که میتوان بهوضوح استیصال و برزخ هویتی را در آن مشاهده نمود:
«در افغانستان بهجز گروههای قومی هزاره، تاجیک، اوزبیک، بلوچ، پشتون و ترکمن یک گروه قومی دیگر هم داریم که ممکن است درون آن از هرکدام از این اقوام باشد. اسم این گروه قومی «ایرانیگگ» است. اینها کسانی هستند که در ایران متولد شده، تحصیلکرده و به وطن بازگشتهاند. ایرانیگگها در وطن بهخاطر هر چیزی ممکن است سرزنش شوند. بهخاطر نوع پوشش، ذائقه غذایی، لهجه، سلیقه فرهنگی و هر چیزی که بشود با آن به آنها سرکوفت زد ... اوج سرزنشها که بیشتر به تحقیر هم میانجامد لهجه است. ایرانیگگها بهخاطر لهجه و تکیهکلامهایشان بیشتر از همه در معرض نکوهش و سرکوب هستند. چون از نظر بعضی وطنداران، اینها نشانه و دال بر جاسوس بودن یا نوکری آنها برای ایران است. تعصب، چشم وطنداران ما را کور و عقلشان را پرانده است. ما را بهخاطر دوست داشتن قورمه سبزی متهم به بیتعهدی به وطن میکنند. درحالیکه در تلاشاند تا هر رقم شده مدال روحالله نیکپا [مهاجر افغان در ایران که اولین مدال المپیک را رشته تکواندو برای افغانستان به ارمغان آورد] را انکار کنند. وطنداران عزیز شاید اگر بیشتر از بیست سال جنگ نمیکردید، ما هم در وطن متولد میشدیم و غم شما کمتر میبود. وطنی که رئیسجمهورش پاسپورت آمریکایی در جیب و همسر لبنانی - آمریکایی در کنارش دارد، شرم است که به ما انگ خیانت و نوکری بزنند».
همانطور که در پیام فوق کاملاً مشهود بود مهمترین مشخصه و ممیزه ایرانیگگ در افغانستان، لهجه است که مورد تمسخر و توهین قرار میگیرد حالآنکه همان مهاجر افغان در ایران نیز بهخاطر لهجه و گویشش سوژه طنز فیلم و سریالهای ایرانی است.
- جمعبندی
جمهوری اسلامی ایران در زمینه سیاستگذاری حوزه مهاجرت و مهاجران با نابسامانیهایی مواجه است، سوءمدیریت و سیاستگذاریهای دارای خلل و اشکال در این حوزه موجب شده که هم مهاجران از وضع موجود راضی نباشند؛ و دولت ایران با وجود تقبل هزینههای متعدد در این زمینه، دستاورد و بهرهبرداری لازم را دراینخصوص نداشته باشد.
یکی از موضوعات بسیار مهم دراینخصوص که سایر موضوعات و مسائل در این زمینه از آن ناشی میشود، جنبه حقوقی و قانونی و ضعف در قانون «تابعیت و اقامت» جمهوری اسلامی ایران است. باید پذیرفت قوانین «تابعیت و اقامت» موجود که همان قوانین مدنی سال ۱۳۱۳ - دوره پهلوی اول- است، دیگر جوابگوی نیازها، شرایط و مقتضیات امروز جامعه و کشور ایران نیست. برای مثال، امروز موضوع تابعیت فرزندان مادر ایرانی که با فرازوفرودهای بسیار تصویب شد پیشازاین خود یک مشکل و بحران اساسی در کشور بود.
جمهوری اسلامی ایران میتواند در بسیاری از سیاستهای حوزه مهاجران، تصمیمات و اقدامات جدیدتری را اعمال کند که دیگر «مهاجران افغانستانی» را بهعنوان پاشنه آشیل روابط دوجانبه نباشد و رسانهها نتوانند مدام آب را گلآلود کنند و از سوژه «مهاجران» ماهی بگیرند. افغانستان نیز علاوه بر اینکه میتواند از ظرفیتهای متعدد مهاجران در عرصههای مختلف برای بازسازی و سازندگی خویش استفاده کند همانطور که در دو دهه اخیر پسا طالبان بهره برده است، باید نگاه امنیتی و برچسب اتهام گونه را از فرزندان مهاجر خود بردارد. در تمام دنیا مهاجران انرژی جدید به چرخه تولید، پژوهش و دیگر حوزهها هستند، و باید در ایران نیز با نگاه به نخبههای افغانستانی انرژی جدیدی برای تغییر نگاه در این حوزه ایجاد کرد.
نظر شما