چندجانبهگرایی و مسئولیت بینالمللی؛
دیدگاه اروپا درقبال آمریکای ترامپ
اروپا و آمریکا؛ پایان چندجانبهگرایی؟
ازآنجاکه هنوز پاسخ درستی به این پرسش داده نشده است که آیا چندجانبهگرایی کاملاً در روابط فراآتلانتیکی فراموش شده است یا خیر، هر روز این مسئله از زوایای جدیدی در اروپا مورد توجه قرار میگیرد. توافق پیمان آبوهوایی پاریس، برجام هستهای ایران، انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی به بیتالمقدس، و خروج از یونسکو، همگی شواهدی دال بر تمایل آمریکا برای یکجانبهگرایی درنظر گرفته شدهاند. حق مالکیت فکری در تجارت، تجارت آزاد و تغییرات آبوهوایی، نئولیبرالیسم، جهانیسازی، حفظ پیمانهای بینالمللی نیز از بحثهای مهمی هستند که درمورد چندجانبهگرایی و دوجانبهگرایی بین آمریکا و اروپا مطرح شدهاند. اینبار انتقاد جدید اروپا از آمریکا بیمسئولیتی این کشور درقبال تعهدات نظمآفرین خود است. در این خوانش جدید، مسئولیت، رکن اصلی منطق اروپا برای بیان مطالبۀ حفظ چندجانبهگرایی است. لازم به یادآوری است، اگرچه از ترامپ یا آمریکای ترامپ برای تشریح موقعیت فعلی استفاده میشود، روشن است که اروپا درقبال رابطۀ خود با آمریکا، نه بر محوریت فرد ترامپ، بلکه با توجه به تغییر راهبردها و جریانهای اصلی در آمریکا ابراز نگرانی میکند.
نگرانی از جهانی بینظم و بیثبات
بسیاری در اروپا، در برابر دلهرۀ موجود از ترامپ عنوان کردهاند که پیشازاین نیز بازیگرانی مانند «شوروی» وجود داشتهاند که سازمانهای چندجانبهای مانند سازمان ملل متحد را نادیده گرفتهاند و مسئلۀ چندان مهمی رخ نداده است. بااینحال، این عده خود تصدیق میکنند که شوروی بهعنوان دولتی منفرد در نظام بینالمللی، با آمریکای امروز و نقش جهانی آن تفاوتی ماهوی و اساسی دارد. از دید این افراد، مسئلۀ نگرانکنندهتر از خروج آمریکا از چندجانبهگراییها، این موضوع است که اگر دیگر کشورهای جهان نیز رویکردی مانند آمریکا اتخاذ کنند چه سرنوشتی برای جهان قابل تصور خواهد بود؟ برای مثال، همین اقدامات ازطرف چین چه مشکلاتی را برای جهان بهوجود خواهد آورد؟
از دیدگاه اروپایی، یکجانبهگرایی آمریکایی اثر مستقیمی بر نظم جهانی و ثبات بینالمللی و منطقهای خواهد داشت. در این نگاه عنوان میشود نمیتوان از پیامدهای نگرانکنندهای که اقدامات آمریکایی و بریتانیایی برای نظم جهانی درپی خواهند داشت گریخت، و پیوسته باید نگران این مسئله بود که در چه زمانی، کشوری، پیمانی را به بهانۀ خروج از آن نقض خواهد کرد و چه زمانی روالِ پیشفرض برای جلب مشارکتهای بینالمللی در بحرانها، اساساً نادیده گرفته خواهد شد.
آشکار است با حاکمیت این فضای فکری، اروپا دیگر نمیتواند بر چندجانبهگرایی تکیه کند و سیستم چندقطبی جدید جهانی با این آسیب روبهروست که برخی قدرتها، مانند آمریکا مایلند قواعد بازی و شفافیت پیمانهای موجود یا پیمانهایی جدید را به چالش بکشند. اگرچه اروپا بر این عقیده است که باید در تمامی پیمانها درهای خروج به روی کشورها باز باشد و عملکرد مستقل آنها حفظ شود؛ اما این امر در سایۀ سنگین نگرانی و تردید اروپا از حمایتهای پیشین آمریکایی رنگ میبازد. اروپا این رویکرد بریتانیا و آمریکا را سبکتر کردن وظایف خود میدانند و براینباور است که این امر میتواند به ظهور سیستم بینالمللی جدیدی دامن بزند که احتمال دارد مدتها در بنبست باقی بماند یا به سمت آنارشی پیش برود.
در نقطۀ مقابل این نگرانیها، عدهای مانند مکرون، رئیسجمهور فرانسه، تجربۀ وجود بازیگرانی مانند شوروی را که چندجانبهگرایی و یافتن راهحلهای جمعی در سیستم بینالمللی را به چالش کشیدهاند، دلیلی بر بیاثر بودن رویکرد آمریکا بر سازوکارهای چندجانبۀ بینالمللی دانستهاند. به باور این افراد، جهان درحالحاضر شاهد شکلگیری دوبارۀ نوع جدیدی از چندجانبهگرایی است، نه از بین رفتن آن. از دید این گروه، بهنظر میرسد انواع جدیدی از نظم جهانی بتوانند در آینده با یکدیگر همزیستی داشته باشند. به باور آنان، چندجانبهگرایی، به واکنش دیگر قدرتها به آمریکا وابسته است و حتی ممکن است موجب شود که بازیگرانی مانند اتحادیۀ اروپا تلاش کنند نقش پررنگتری در امور مربوط به نظم جهانی ایفا کنند. بااینحال، کنشگرایی این عده نیز، مانند آنچه در بحث موشکی ایران شاهد آن هستیم، بهنوعی ترس از تلاش آمریکا برای درهم شکستن ساختارها یا پیمانهای بینالمللی است و درنتیجه واکنشگرایی محسوب میشود.
شفافیت بیمسئولیتی در راهبرد امنیت ملی آمریکا
مطابق با راهبرد امنیت ملی آمریکای ترامپ، اروپای قوی و آزاد برای آمریکا دارای اهمیتی حیاتی است. در این راهبرد، اروپا بهعنوان یکی از مرفهترین مناطق جهانی و شریک تجاری مهمی معرفی شده است و در آن تهدید روسیه علیه اروپا بهرسمیت شناخته میشود. حتی روسیه از اینکه اعتبار آمریکا درخصوص تعهد درقبال اروپا را زیر سؤال برده است مورد سرزنش قرار میگیرد. بااینحال، در عمل ترامپ بهنظر میرسد بیشتر به روسیه متعهد است تا به اروپا.
راهبرد امنیت ملی آمریکا، از ناتو برای اختصاص بودجهای اندک به امور دفاعی انتقاد میکند و اگرچه بهتندیِ اظهارات ترامپ نیست اما باز هم از اعضای ناتو میخواهد قویتر و مسئولانهتر وارد عمل شوند. همچنین این راهبرد، خواهان تقویت بازدارندگی و توان دفاعی ناتو در بخش شرقی است و در آن، بر تقویت تواناییهای دفاع موشکی و هوایی برای رویارویی با تهدیدات موشکی، بهویژه ازسوی ایران تأکید شده است؛ البته تحقق این امر، اثر چندانی بر امنیت اعضای شرقی ناتو، بهویژه کشورهای حوزۀ بالتیک نخواهد داشت. این راهبرد، کشورهای اروپایی را از نظر انرژی وابسته به چین و روسیه میداند و با این اوصاف، بهنظر میرسد اعضای اتحادیۀ اروپا، چارۀ دیگری بهجز پذیرش این مسئله ندارند که بازی چندجانبه با آمریکا به پایان رسیده است.
راههای پیش روی اتحادیۀ اروپا
در بحث حکمرانی جهانی، چندجانبهگرایی اهمیت بسیاری در چشمانداز سیاسی، اقتصادی، حقوقی، و فرهنگی دارد و میتواند بر موضوعات منطقهای، بین منطقهای و جهانی تأثیر بسیاری بگذارد. در جهان پساهژمونیک، شکلگیری واحدهای منطقهای مختلف سیاسی، و روند جهانیسازی در محور آمریکا صورت گرفته است. بنابراین، نفوذ آمریکا بر روندهای منطقهای و چندجانبهگرایی مستقیم بوده و موجب مطابقت نهادهای اروپایی با این کشور شده است. درنتیجه نگرانی اروپا از تصمیم خودخواستۀ آمریکا برای خروج از همپیمانی و راهحلهای چندجانبه واقعاً میتواند جدی باشد.
در برابر این مسئله، تصور اروپاییها از خود این است که تلاش دارند بهتنهایی و با حفظ استقلال از آمریکا به جلو بروند، اما ازآنجاکه این مسئله شفافسازی نشده، اروپا بهجای استقلال در دام رابطۀ جایگزین افتاده است که باز هم ترجمان آن قدمهای قهقرایی به سمت آمریکاست.
درحالحاضر، اتحادیۀ اروپا توانسته است بازیگری مهم برای همپیمانی با کانادا و ژاپن محسوب شود. بسیاری نیز در اروپا با این باور که در قرن بیستویکم، پیدایش قدرتهای نوظهور، بهویژه چین، تنظیمات بنیادین نظم بینالمللی را تغییر داده و افول هژمونی آمریکایی، جایی برای نگرانی از کنش آمریکای ترامپ باقی نمیگذارد، از اهمیت آمریکا عبور کردهاند. جایگزینی چین بهجای آمریکا در ساختار نظام بینالملل که بسیاری در ایالات متحده نیز بر احتمال آن تأکید دارند، آیندۀ روشنی را برای آمریکای پس از ظهور چین قائل نیست و اخیراً در اروپا نیز طرفداران خاص خود را یافته است. بااینحال، برای اروپا، چین هرگز جایگاه آمریکا را نخواهد یافت و اگر ترامپ اندکاندک ارزشهای اروپایی را زیر پا خُرد میکند، اژدهای چینی قادر است با یک نفس آنها را به آتش بکشد.
بنابراین، بهنظر میرسد اروپا نه در مقام فکر و نه در مقام عمل، تمامی ابعاد لازم برای اتخاذ تصمیم سیاست خارجی خود را بررسی نکرده است. پیشرفت اروپا نیازمند ارتقای همزمان قدرت نرم و سخت این منطقه است که به توجه مستمر و ابتکار عمل نیاز دارد. اروپا نمیتواند ازسویی در حُزن حمایت آمریکا سوگوار باشد، و ازسویدیگر، تلاش کند از نبودِ آمریکا، به نفع نقشِ بیشتر در سطح بینالمللی و افزایش مخاطبان خاص خود بهرهبرداری کند. جمع این دو امر بینهایت دشوار بهنظر میرسد و به تشتت درونی اتحادیۀ اروپا دامن خواهد زد. بدون آمریکا، اروپا نیازمند حضور گستردهتر در سوریه، لیبی، و اوکراین است و در بحث جایگزینی آمریکا نیز اتحادیۀ اروپا تلاش دارد با استرالیا، کانادا و ژاپن و در برخی موارد با هند و چین وارد گفتگو شود که خود روندی زمانبر، با نتیجهای نامعلوم است. میتوان از دور دید این همه هیاهو برای هیچ است و راه اروپا، پذیرش مسئولانۀ تعهد و مسئولیت درقبال اتحادیه، و مشکل اصلی آن، نبودِ تعریف درستی از رابطه با آمریکای جدید است. این تعریف جدید میتواند به اروپا معنا ببخشد و نشان دهد اتحادیۀ اروپا صدای واحدی، حتی به قیمت رویارویی با همپیمان آمریکایی خود یافته است.
نظر شما